رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 231039

من،عفت مرعشی، یار 58 ساله آیت‌الله هاشمی.../اولین همسر رییس‌جمهور که در پاستور صاحب صندلی شد

ساعت24-شرق در گزارشی به خاطراتی از عفت مرعشی همسر آیت الله هاشمی پرداخته است که بخش هایی از آن در ادامه آمده است.

عفت مرعشی
«من، عفت مرعشی، همسر عالم مجاهد، روحانی وارسته، سیاست‌مدار نامی ایران‌زمین، تربیت‌یافته مکتب اهل بیت (ع)، انسان شریف و بزرگوار حضرت آیت‌الله آشیخ اکبر هاشمی‌رفسنجانی هستم. »

«عفت مرعشی»، تابوشکن، جسور و صریح است. همراه و همدل آیت‌الله هاشمی بود؛ چنان‌که منتقدان و مخالفان هاشمی‌رفسنجانی هیچ‌گاه فرصت نیافتند از خانواده به او ضربه بزنند و در درون خانواده هاشمی جرقه اختلافی باشند. عفت مرعشی همچنین همواره سعی کرده منجی هاشمی باشد، چه در زمان حیات همسرش و چه حالا که هاشمی نیست.

بهانه؛ صبحانه بدون آشیخ اکبر
در کتاب خاطراتش آمده که چندین‌بار ظن دستگیری یا ترور هاشمی‌رفسنجانی را داشته و می‌ترسیده او را برای مدتی یا همیشه از دست بدهد و در این شرایط یک جمله مشترک دارد و آن این است: «از اینکه تنهایی چه کنم واهمه داشتم». نگرانی او از به‌خطرافتادن جان یا موقعیت همسرش همیشه او را تبدیل به چهره‌ای تأثیرگذار و خبرساز کرده است، مثل ماجراهای رفت‌وآمدش به زندان قبل از انقلاب برای دیدن هاشمی، همراهی با شوهرش در مسیر مبارزات یا سپر جان هاشمی شدن در برابر تلاش گروه فرقان برای ترور هاشمی نکاتی است که سبب شد امروز درباره عفت مرعشی بنویسیم، دل‌نوشته دیروزش درباره جای خالی هاشمی‌رفسنجانی است، او نوشته است: «به عادت هر روز صبح، بشقابی برایش روی میز صبحانه گذاشتم. نگاهش کردم. آشیخ اکبر آقا چهره‌اش امروز از همیشه نورانی‌تر بود. ناگهان این بیت شعر را بی‌اختیار زمزمه کردم: ... مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت/ به تماشای تو آشوب قیامت برخاست... آسوده بخواب مرد بزرگوار...». این دل‌نوشته‌اش به همراه عکسی از او بر سر میز صبحانه در کوتاه‌ترین زمان ممکن به پربازدیدکننده‌ترین خبر روز سایت‌ها تبدیل شد.

شناسنامه؛ صادره از کرمان
درباره شناسنامه «عفت مرعشی» که بدانی و خانواده هاشمی را که بهتر بشناسی، قضاوت درباره آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی منصفانه‌تر و پرحدومرزتر می‌شود. شناسنامه عفت مرعشی مکمل سیاست‌ورزی‌های هاشمی‌رفسنجانی است و تصویری دقیق‌تر از زندگی خانوادگی و اجتماعی خاندان هاشمی را به مخاطب می‌دهد.

متولد ١٣١٤ است و صادره از کرمان. از نسب مادری، نتیجه آیت‌الله‌العظمی محمدکاظم طباطبایی‌یزدی از علمای نامدار شیعه است که در مخالفت مشروطه صاحب شهرت و به‌واسطه تألیف کتاب «عروه‌الوثقی» به صاحب عروه معروف شد، پدرش محمدصادق مرعشی از روحانیون کرمان بود. در خانواده‌ای ١١نفره‌ بزرگ شد.

٢٣‌ساله بود که پدرش با پدر اکبر هاشمی‌رفسنجانی در «نوق» قرار ازدواجشان را گذاشتند و او به عنوان عروس از ماجرا بی‌خبر بود و چند روز بعد هم به عقد هاشمی‌رفسنجانی درآمد.

روایت ازدواجش با هاشمی‌رفسنجانی خواندنی است؛ او در کتاب خاطراتش این ماجرا را این‌گونه شرح داده است: «خواستگار زیاد داشتم، هم از فامیل و هم از غریبه، اما پدرم با همه‌ آنها مخالفت کرده بود. پدرم برای دیدن آمیرزاعلی (پدر هاشمی‌رفسنجانی) به نوق (یکی از بخش‌های شهرستان رفسنجان در کرمان) رفته بود. بعد از بازگشت با مادرم صحبت کوتاهی کرد و پس از مدتی نیز مادرم من را صدا کرد و گفت بیا اتاق کارت دارم. نگران شدم، حدس زدم که موضوع درباره‌ ازدواج من است. «خانم جون» گفت: عفت جان! حاج‌آقا که به نوق رفته بود، آمیرزاعلی برای پسرش، اکبر، از تو خواستگاری کرده است. حاج‌آقا هم همان‌جا جواب قبول داده است. خشکم زده بود، دستپاچه شدم، نمی‌دانستم چه جوابی بدهم، سپاهی از افکار پریشان به یکباره به ذهنم هجوم آورد. خانم‌‎جون حرف‌هایش را تکرار کرد، با دست اشاره کردم سکوت کند و خیلی خونسرد بدون ذره‌ای عصبانیت گفتم خانم‌جون یعنی چه همان‌جا جواب قبول داده؟ چرا به من چیزی نگفته است؟ مگر زندگی من نیست؟ مگر برای عذرا، اقدس و نصرت با خودشان مشورت نکرد؟ برای چی قبل از اینکه نظر من را بپرسد، قبول کرده است؟ مگر من روی دست شما مانده‌ام که این‌جوری برخورد می‌کنید؟ مادرم گفت: عفت‌جان‌، حرف تو درست است، اما پدرت را که می‌شناسی. کاری را بدون دلیل و مصلحت انجام نمی‌دهد. حتما دلیل خود را دارد. پسر سیدآمیرزاعلی باسواد است. ١٠‌سالی است که در قم درس می‌خواند. می‌دانی که پدرت اهل علم را دوست دارد. حتما به خاطر همین موضوع بوده. تو هم لج‌بازی نکن و اگر نظر دیگری داری، با آقاجون صحبت می‌کنم که به نحوی موضوع را منتفی کند. خودت می‌دانی که او چقدر در مورد داماد سختگیر است. حتما خیری در این کار بوده که جواب مثبت داده و...».

به‌این‌ترتیب او به ازدواج با پسر آمیرزا علی رضایت می‌دهد و در سال ١٣٣٧ با مهریه «یک باغ پسته» به همراه «آب» به عقد هاشمی‌رفسنجانی درمی‌آید.

٢٠ سال اول ازدواج با هاشمی‌رفسنجانی در کرمان ساکن می‌شوند، حاصل ازدواجش با هاشمی سه پسر و دو دختر است. فاطمه، محسن، فائزه، مهدی و یاسر فرزندانشان هستند که هرکدام صاحب نام و چهره‌ای رسانه‌ای‌اند. دو دخترش، فاطمه و فائزه، با (سعید و حمید لاهوتی) دو پسر آیت‌الله لاهوتی‌اشکوری، هم‌بند و رفیق هاشمی در زندان ساواک که نخستین امام‌جمعه رشت بود، ازدواج و پسرانش نیز از خاندان‌هایی صاحب‌ نام و شهرت مذهبی همسر اختیار کردند. حالا خانواده هفت‌نفره هاشمی با جمع عروس‌ها، دامادها و نوه‌ها خاندانی صاحب نام و شهرت سیاسی است. پسرعمویش هم حسین مرعشی در حوزه سیاست و خبر صاحب‌نام است

(حسین مرعشی که سابقه نمایندگی در ادوار پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی، استانداری کرمان و ریاست سازمان میراث فرهنگی را دارد، از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی است).

کارنامه بانوی اول پاستور
هرچند که «عفت مرعشی» باوجود فعالیت‌های سیاسی‌اش قبل از انقلاب هیچ‌گاه صاحب عنوان و سمت رسمی در عالم سیاست نشد، اما او در بزنگاه‌های سیاسی مثل سفرهای اروپایی هاشمی در دهه ٥٠، برای ارتباط‌گیری با مبارزان انقلابی خارج از کشور ازجمله ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و...‌ به‌همراه آیت‌الله هاشمی نقش ایفا کرده است که گواه این ادعا، روایت‌های گوناگون در کتاب‌های خاطرات هاشمی‌رفسنجانی و روایت‌های خودش در کتاب «پابه‌پای سرو» است.

در کنار همراهی سیاسی‌اش با هاشمی‌رفسنجانی، بیشترین تأثیرگذاری سیاسی او با صاحب دفتر و صندلی‌شدنش به‌عنوان همسر رئیس‌جمهور در ساختمان ریاست‌جمهوری هویدا شد. او اولین همسر رئیس‌جمهوری در نظام جمهوری اسلامی است که در پاستور صاحب دفتر شد و به‌همراه دخترانش برای امور اجتماعی و به‌ویژه زنان کمک می‌کرد.

عفت مرعشی که نوه نامدارترین‌های عالم حوزه و فقه است و همسر یار امام خمینی است، سنت‌ها را شکست و بی‌هیاهو و بدون تعارفات سیاسی عهده‌دار بخشی از مدیریت پاستور در زمان ریاست‌جمهوری همسرش شد و آن را برای همسران بعدی رؤسای‌جمهوری نظام به ارث گذاشت.

روایت‌های خبرساز یار ٥٨ ساله هاشمی‌رفسنجانی
همراه روحانی مبارز: عفت مرعشی در بخشی از کتابش «پابه‌پای سرو» آورده است: «... اوایل سال ۱۳۵۲ مسافرت را از بلژیک و خانه خواهرم شروع کردیم. یک‌هفته‌ای در منزل آنها بودیم. آقای امینیان شوهرخواهرم به گرمی از ما پذیرایی کرد، خیلی مرد شریف و خوبی بود. با ماشین پژو ۵۰۴ که در آنجا خریدیم، سفر کاری خود را آغاز کردیم. با پژو به آلمان، فرانسه، هلند، سوئد، انگلستان و ایتالیا رفتیم. ایرانی‌هایی را که باید ببینیم، ملاقات کردیم. با دیدار از جاهای دیدنی، طوری رفتار می‌کردیم که فکر کنند برای گردش به اروپا آمده‌ایم. در فرانسه آقایان [ابوالحسن] بنی‌صدر، [حسن] حبیبی و [صادق] قطب‌زاده را ملاقات کردیم که در رأس مبارزین ساکن اروپا بودند. بین بنی‌صدر و قطب‌زاده اختلاف بود. آقای هاشمی آنها را با هم آشتی داد. وضعیت نیروهای مبارز داخل ایران را هم برایشان توضیح داد. در آلمان افرادی نظیر آقایان صادق طباطبایی، [حسین] طارمی و دیگران و در لندن حسین باقرزاده بودند که برنامه مبارزه داخل ایران برایشان تبیین شد. از آلمان به ترکیه برگشتیم. ماشین را در فرودگاه ترکیه گذاشته و به سوریه و لبنان رفتیم. در آنجا با آقای موسی‌ صدر، دکتر [مصطفی] چمران و جمعی از طلاب مبارز ایرانی ملاقات کردیم».

ناجی هاشمی: خاطره خواندنی و خبرساز او به خرداد ٥٨ و ماجرای ترور ناتمام هاشمی‌رفسنجانی در منزلش بازمی‌گردد، عفت مرعشی دراین‌باره در کتابش آورده است: «... آقای هاشمی جلوی تلویزیون به سخنرانی خودش که در میدان ٢٥ شهریور انجام داده بود، گوش می‌کرد. من می‌خواستم وضو بگیرم. زنگ خانه را که زدند، کارگر ما رفت در را باز کرد. آمد، گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطق‌نوری برای آقای هاشمی دارند... آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل... رفتم چادر نمازم را بردارم و نماز بخوانم. از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو، سه نفر دارند کشتی می‌گیرند... رفتم داخل. آن مرد چندبار به صورت آقای هاشمی زده و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ‌زدن و گریه‌کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن...».

گلایه به‌خاطر بنی‌صدر: برای شناختن بیشتر عفت مرعشی، خواندن خاطراتی که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از او نقل کرده، هم خواندنی است، مثلا در صفحه ٩٠ کتاب «عبور از بحران» (خاطرات سال ١٣٦٠) آمده است: «شب که به خانه آمدم خیلی خسته بودم. عفت از اینکه باز در گفته‌‏های امام، ستایش از بنی‌‏صدر شده، ناراحت بود و می‌‏گفت خانم شهید مطهری هم ناراحت است، ولی من توضیح دادم که ستایش مهمی نبوده. ولی نظری هم این است که همین مقدار هم در این شرایط زیاد است. کاملا روشن شده بنی‌صدر در کنار ضدانقلاب است. حاضر نیست منافقانی را که می‌خواهند جنگ داخلی را شروع کنند، محکوم نماید. با اینکه امام از او خواسته‏اند. ولی امام با توجه به مصالح کلی انقلاب، حرکت می‌‏فرمایند».

میهمان ویژه همسر ملک عبدالله: او در بخشی دیگر از کتابش درباره ازسرگیری روابط ایران و عربستان هم نقل ویژه‌ای دارد، او در «پابه‌پای سرو» دراین‌باره نوشته است: «بعد از جریان کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶، به‌تنهایی به عربستان سفر کردم. در این سفر، خانم ملک عبدالله میهمانی داد و یک‌عده را دعوت کرد و جلسه گذاشت. آنها از من خواستند که میهمانی را بپذیرم و من هم پذیرفتم. وقتی پذیرفتم روابط برقرار شد». اما در کتاب خاطرات آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی روایت دیگری درباره چگونگی برقراری رابطه با آمریکا آمده است که به اجلاس سران کنفرانس اسلامی به سنگال برمی‌گردد که این‌طور نقل شده است: «آقای امیرعبدالله هم از طرف عربستان به آنجا آمده بود. من رئیس‌جمهور بودم و ایشان ولیعهد بود. طبیعتش این بودکه اگر ملاقاتی می‌شود، ایشان پیش من بیاید. کشور ما بزرگ‌تر بود. وقتی بحث ملاقات شد، ایشان گفته بود که فلانی بیاید، گفتم: چه عیبی دارد؟ ما می‌رویم. دو کشور مسلمان که با هم این حرف‌ها را ندارند. این کار اولین تأثیرش را در نفس آنها گذاشت که ما آن‌گونه که فکر می‌کنند، مغرور نیستیم».

تلخی و شیرینی زندگی با هاشمی: عفت مرعشی شهریور ماه سال ٩٢ در گفت‌وگویی با روزنامه «شرق» درباره تلخی و شیرینی‌های زندگی مشترک با هاشمی‌رفسنجانی گفته بود که در این سال‌ها تلخی و شیرینی‌های زیادی داشتیم! آقای هاشمی بعضی وقت‌ها گوشت‌تلخه، ولی بیشتر وقت‌ها گوشت‌شیرینه. البته شیرین‌ترین روزها، پیروزی انقلاب اسلامی و اتمام جنگ و آمدن اسرا و این اواخر هم روزی بود که مهدی از خارج به خانه آمد و می‌گفت که خطایی نکردم که بترسم اگر هم تابه‌حال نمی‌آمدم به توصیه دیگران بود.

خاطره هاشمی از قهر عفت: هاشمی‌رفسنجانی در کتاب خاطراتش از سال ٧١ با نام «رونق سازندگی» به ماجرای قهرش با عفت اشاره می‌کند که مرورش خواندنی است. هاشمی دراین‌باره نوشته است: «چون دیشب کم خوابیده بودم، ساعتی خوابیدم. سپس تا ساعت هفت شب‌، کارها را انجام دادم؛ هرچه خواندنی و امضایی داشتم، تمام شد. عفت تلفن کرد. از اینکه دیشب به خانه نرفته‌ام و دیر به او اطلاع داده‌ام، ناراحت است و قهر کرده بود و سؤالی درباره‌ دادن تابلوی حاوی آیه قرآن به غیرمسلمان داشت».

نامه به سخنگوی قوه قضائیه: اقدام دیگر او که عفت مرعشی را در صدر اخبار داخلی مطرح کرد، نامه‌اش در نقد بازداشت پسر وسطی‌اش مهدی به سخنگوی قوه قضائیه کشور بود. در بخشی از این نامه که شهریور ٩٤ منتشر شد، آمده بود: «... پرونده‌سازان و برخی سیاسیون، برای متهم‌کردن مهدی به هر اقدام خلاف قانون و حتی غیراخلاقی دست می‌زدند. پیش‌بینی همین امر بود که موجب شد اولین خواسته ما از دادگاه، علنی‌بودن دادرسی باشد. هنوز هم معتقدیم که اگر قوه قضائیه به سلامت این دادرسی اعتقاد دارد، لازم است که فیلم تمامی جلسات دادگاه را بدون سانسور پخش نماید». معاون اول هم این نامه را بی‌پاسخ نگذاشت؛ در جواب به آن در نامه‌ای خطاب به دفتر حوزه معاونت اول قوه قضائیه با موضوع نامه اخیر خانم عفت مرعشی نوشت: «... نامه مشارالیها را عینا خدمت دادستان عمومی و انقلاب تهران ارسال تا چنانچه همانند برخی نوشته‌های منتسب به بیت آقای هاشمی‌رفسنجانی مشحون به توهین و افترا باشد اقدام مقتضی به‌عمل آورده و عنداللزوم مسائل مطروحه را پاسخ دهند...».

این نامه‌نگاری‌های رسانه‌ای آخرین حضور رسانه‌ای عفت مرعشی در اخبار بود تا اینکه با اعلام فوت هاشمی‌رفسنجانی، دست‌به‌دست‌شدن چهره غم‌بار او در فضای مجازی باز هم او را به صدر اخبار برگرداند. او در کنار پیکر همسرش در حسینیه جماران مدام خطاب به بدن بی‌جان هاشمی می‌گفت: «بی‌معرفت مگر قرار نبود من‌را تنها نگذاری؟ حالا من بی‌ تو چه کنم؟...»، حالا هم با دلنوشته دیروزش نامش باز هم رسانه‌ای شد.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها