اشرافی گری و ساده زیستی از نظر فردریک
ایرانیان به آموزه های باستیا نیازدارند
ساعت24-اقتصاد ایران در وضعی دشوار زندگی میکند و نمیتواند همانند سایر جامعهها روی یک ریل هموار بیفتد و آسان و ساده راه پیشرفت را طی کند.
مسایل ایران امروز و باستیای غایب
واقعیت این است که مسائل ایران امروز متاسفانه همان مسائلی است که در دو قرن پیش شاهد بروز و ظهور آنها در اروپای غربی بودیم و آنها با استفاده از ذهنهای روشن بر آنها احاطه پیدا کردند اما ایران نتوانست ایران نیازمند میان همان اندیشههای روشنگرانه افرادی نظیر فردریک باستیاست. میتوان و امیدوار بود از اقتصاددانان جوان ایرانی که ذهنهای باز دارند کسانی پیدا شوند که بتوانند در سخنرانی، در نوشته و مقاله به عمق ادبیات اقتصاد آزاد و نشان دادن مصداقها گامهای تازهای بردارند. امروز ایران به جای کارل مارکس و اندیشههای شکست خورده او که متاسفانه به شکلهای تازه و تحت عناوین فریبنده بازتولید میشوند به اندیشههای کسانی مثل فردریک باستیا نیاز دارد تا با مثالهای ساده و عینی عمق فاجعههای به بارآمده و یا در حال آمادهسازی جمعگرایان را به شهروندان نشان دهد. اگر شهروندان ایرانی به این نتیجه برسند که میتوانند بدون دخالت دولت زندگی بهتری داشته باشند بدون تردید به آن سمت خواهند رفت.این داستان شامل حال برخی از تجار، صنعتگران، فعالان معدن و کشاورزی، صاحبان بنگاههای حمل و نقل، صادرکنندگان و... نیز میشود که در نشستهای گوناگون مدام دست نیاز به سوی دولت دراز میکنند.
صرفهجویی و اشرافی گری ازنگاه باستیا
این امر که مشهودات، غیر مشهودات را پنهان میسازند، فقط مختص بحث مخارج عمومی نیست. اگر نصفهای از اقتصاد سیاسی را در تاریکی رها سازیم، پدیده مشهودات و نامشهودات، معیار اخلاقی غلطی را ایجاد میکند. این امر منجر میشود که ملتها، منافع اخلاقی و مادی خود را، در تضاد با یکدیگر احساس کنند. چه چیزی، از این، مأیوس کننده و غمانگیزتر، جلوه میکند؟ مشاهده فرمایید:- در هر خانواده، هیچ پدری را نمیتوان یافت که آموزش نظم و تربیت، مدیریت خوب، اقتصاد، صرفهجویی و اعتدال در خرج کردن را به فرزندان خود، در زمره وظایف خود نداند. «پولاندوزی یعنی خشکاندن [خون] در رگهای مردم»«تجملگرایی توانمندان، به قیمت آسایش تهیدستان تمام میشود». «افراد ولخرج، خود را تباه ساخته، اما کشور را غنی میسازند». «نان افراد مستمند، از دورریزهای ثروتمندان به دست میآید». بدیهی است که تضاد آشکاری را میتوان، در اینجا، بین ایدههای اخلاقی و اقتصادی یافت. چه بسیار مردان بزرگ و برجسته که بعد از ملاحظه این تعارض آن را صحیح و منصفانه انگاشتهاند. این همان چیزی است که، من همواره نتوانستهام درک کنم. زیرا در نظر من، هیچکس نمیتواند از دو کشش متضاد، در درون دل انسان، چیزی دردناکترپیدا کند. ارزش انسان، با پرداختن صرف به هر یک از این دو مسأله، تنزل مییابد! اگر همواره به فکر صرفهجویی باشد، همیشه دچار کمبود است؛ و اگر ولخرجی کند، از لحاظ اخلاقی، متضرر میشود!خوشبختانه، این پند و اندرزهای مشهود، بحث صرفهجویی و تجملگرایی را از منظر غلطی مورد توجه قرار دادهاند، به این شکل که فقط توجه خود را به عواقب زود هنگام که مشهود هستند، معطوف ساخته و آثار بعدی که غیر مشهودند را در نظر نمیآورند. بگذارید این نظر و دیدگاه ناقص را تصحیح نماییم. مندر (Mondor) و برادرش آریست (Ariste)، پس از اینکه ماترک پدر خود را تقسیم نمودند، درآمدی بالغ بر پنجاه هزار فرانک در سال دارند. موندور به شیوه لوکسی به امور خیریه میپردازد. وی بسیار ولخرج است. در طول سال، چند بار مبلمان خود را عوض میکند، کالسکههای خود را هر ماه تعویض مینماید! مردم در مورد شیوههای زیرکانهای که او برای خلاص شدن هر چه سریعتر از اموالش آغاز میکند، صحبت مینمایند. خلاصه اینکه، اگر مقایسه کنیم، او قهرمانان داستانهای بالزاک و الکساندر دوما را روسفید میکند. چه قدر دعای خیر همیشه پشت سر اوست! «با ما از مندور بگو! زنده باد موندور، او ولی نعمت افراد زحمتکش است. او فرشته خوب مردم است. درست است که او در تجملات زندگی میکند، و کالسکهاش به عابرین پیاده گل میپاشد؛ و این اخلاقاً از شأن انسانی او میکاهد، اما، چه اهمیتی دارد؛ اگر وی با کار خود، انسان مفیدی به حساب نمیآید، اما با ثروت خود، جبران مافات میکند. او پول را به گردش در میآورد. خانه او را نمیتوان هرگز خالی از تجاری یافت که همیشه راضی، از آنجا بر میگردند. آیا مردم نمیگویند که سکهها گرد هستند، که بغلتند؟»آریست، شیوه زندگی کاملاً متفاوتی را انتخاب نموده است. اگر او خودخواه نباشد، حداقل یک انسان فردگراست؛ زیرا او در خرج کردن، جانب خود را نگاه میدارد و تنها در پی لذتهای متعادل و منطقی بوده و به فکر آینده فرزندان خویش است. در یک کلام او پس انداز میکند. و حالا میخواهم بشنوید که مردم در مورد او چه میگویند: «این مرد ثروتمند خسیس، این آدم ناخن خشک به چه دردی میخورد؟ بدون شک، در زندگی ساده او چیزی جذّاب و قابل توجه وجود دارد. به علاوه وی انسانی نوع دوست، خیّر و بخشنده است. اما او حسابگر است. او تمامی درآمد خود را خلاص نمیکند. خانه او همیشه با زرق و برق و انبوهی از آدمها، نیست. قالیبافها، درشکهسازها،اسبفروشیها و شیرینیپزها، چه حس قدردانی نسبت به وی دارند؟این قضاوتها که برای اخلاق مضر هستند، بر این حقیقت استوارند که: یک چیز است که چشم را میگیرد: خرج کردن برادر ولخرج و آنچه که از نظر پنهان میماند چیزی نیست جز خرج کردن برادر مقتصد که به همان اندازه و یا حتی بیشتر است. اما خالق نظم اجتماعی، بهگونهای اوضاع را مرتب نموده که اقتصاد سیاسی و اخلاقیات، به جای اینکه در تعارض با یکدیگر باشند، با هم هماهنگ بوده؛ پس هوشمندی آریست، نه تنها ارزشمندتر بلکه سودآورتر از حماقتهای موندر است. هنگامی که من میگویم سودمندتر، منظورم این نیست شیوه آریست فقط برای خود وی یا حتی برای جامعه به شکل کلی، سود و منفعت بیشتری داشته، بلکه برای کارگران امروز و صنعیت این عصر سودمندتر است.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.