کد خبر
341178
آموزه فردریک باستیا برای ایران امروز کاربرددارد
مالیات ستانی و چاق شدن دولتی ها
اگر تا امروز با فردریک باستیا سیاستمدار اقتصاددان فرانسوی که آزادیخواهی در حرف ، نوشته ها و رفتارش یک جلوه باشکوه دارد و آموزه هایش برای ایران امروز هم کاربرد دارد آشنا نشده اید همین یک نوشته شاید شما را با ژرفای نگاه انسانی او آشناکند.
دراین نوشته کوتاه باستیا تشریح می کند مالیات ستانی از شهروندان بدون حساب و کتاب و با این توجیه که به دولت بزرگ و باشکوه نیاز داریم در نهایت به روزگار ناخوشایند شهروندان منجر خواهد شد. با توجه به داستان این روزهای اقتصاد ایران که مالیات ستانی را اصل اساسی می داند خواندن این متن می تواند به لحاظ ذهنی مفید باشد.
آیا تا بحال شنیده اید که «مالیات بهترین شکل سرمایهگذاری است، مالیات طراوت جاودانی است. توجه کنید که مالیاتها چه شمار از خانوادهها را پابرجا نگه داشته است، در ذهنتان تاثیر غیرمستقیم آنها بر اقتصاد را پی بگیرید؛ آنها نامحدود و بیکراناند، درست مانند خود زندگی. »برای مبارزه با این آموزه فکری مجبورم که بار دیگر ابطالی را که برای مسأله پیشین ارائه کردم، تکرار کنم. اقتصاد سیاسی خیلی خوب میداند که بحثهایش آنقدر جذاب نیست که تکرار آنها در گوش شنونده خوشآهنگ باشد، اما همچون باسیل موسیقیدان [که میگفت که کارش تکرار یک آهنگ با تغییرات جزئی است] اقتصاد سیاسی هم آهنگ خود را ساخته و کاملا متقاعد شده است که تکرار این آهنگ اگر گوشنواز نباشد، لااقل آموزنده است. فوایدی که مقامات دولتی از دریافت حقوق و دستمزدهای خود میبرند در بخش آنچه دیده میشود، قرار میگیرد. منافعی هم که نصیب تولیدکنندگان و فروشندگان کالاها به آنان میشود نیز در بخش آنچه دیده میشود، جای میگیرد. این موارد درست مقابل چشم شما قرار دارند. اما زیانهایی که مالیاتدهندگان سعی در خلاصی از آنها دارند در بخش آنچه دیده نمیشود، جای میگیرد و فشاری که آنسوتر بر فروشندگان کالاها و خدمات از این ناحیه وارد میآید، نیز چیزی است که در بخش آنچه دیده نمیشود، قرار میگیرد، هر چند که از نظر عقلانی باید به سادگی قابل مشاهده باشد. وقتی یک مقام دولتی از جانب خود صد تا پنجسنتی بیشتر خرج میکند، به این معنی خواهد بود که مالیاتدهندگان باید یکصد پنجسنتی کمتر خرج کنند. اما مبلغی که مقام دولتی خرج کرده قابل مشاهده است، زیرا ایجاباً کاری انجام میشود؛ در حالی که مبلغ مالیاتدهندگان قابل مشاهده نیست، زیرا متاسفانه او از انجام کاری بازداشته شده است. شما میتوانید کشور را به تکه زمینی آفتابسوخته و مالیات را به باران زندگیبخش تشبیه نمایید. بنابراین آن را انجام میدهید. اما باید از خودتان بپرسید که این باران از کجا میآید و آیا دقیقا همان مالیات نیست که رطوبت خاک را بیرون میکشد و آن را خشک می کند.شما باید از خودتان بپرسید که آیا خاک از طریق باران، آب با ارزش بیشتری دریافت میکند یا از طریق تبخیر مقدار بیشتری را از دست میدهد. موضوع کاملا روشن این است که وقتی جیمز صد پنجسنتی را شمرده و به مامور مالیات میدهد، هیچ چیزی در قبال آن دریافت نمیکند. هنگامی که یک مامور دولتی یکصد پنجسنتی را خرج میکند آن را در ازای خرید مقداری گندم یا کار انجام شده به جیمز باز میگرداند. نتیجه نهایی از دست رفتن پنج فرانک برای جیمز است. کاملا حقیقت دارد که اغلب و تقریبا همیشه اگر بخواهید، میتوان مقامات دولتی را واداشت که خدمتی معادل پنج فرانک را به جیمز ارائه کنند. . در این صورت دیگر هیچ یک از طرفین متضرر نمیشود و فقط یک تبادل انجام میشود. بنابراین بحث من به هیچ شکلی مربوط به کاربردهای مفید نمیشود. حرف من این است که اگر میخواهید یک دفتر دولتی تاسیس کنید، باید مفید بودن آن را اثبات کنید. باید به جیمز نشان دهید که این دفتر خدمتی که به او ارائه مینماید که ارزشاش با هزینه معادل آن برابری میکند. اما نمیتوان با بحث در باب فواید هزینه کردن مقام دولتی مسئول آن دفتر و خانواده تحت تکفلش از محل حقوق دولتیشان را مبنای استدلال به سود تأسیس چنین دفتری قرار داد؛ نمیتوان تاسیس یک اداره دولتی را تقویت اشتغالزایی معرفی کرد. هنگامی که جیمز در ازای یک خدمت واقعا مفید یکصد و پنج سنتی به مقام دولتی میدهد، درست مانند زمانی است که یکصد پنجسنتی برای خرید یک جفت کفش به کفاش میپردازد. این یک ماجرای بده بستان است و امتیازی برابر دارد. اما هنگامی که جیمز یکصد پنج سنتی را به مقام دولتی میدهد، و هیچ خدمتی معادل آن یا در ازای آن دریافت نمیکند، این درست مثل آن است که پولش را به یک دزد داده باشد.
این سخنی بیمعنا است که بگوییم این مقام دولتی یکصد پنجسنتی را در جهت سودآفرینی صنعت ملی ما استفاده خواهد کرد؛ اگر جیمز در مسیر خود با مزاحم قانونی یا فراقانونی که پول او را در ازای هیچ میستاند، برخورد نمیداشت، همان اندازه میتوانست از آن پول بهرهمند شود که سارق این پول خود را از آن بهرهمند میکند. بیایید خودمان را عادت بدهیم که در مورد چیزها فقط بر اساس آنچه دیده میشود قضاوت نکنیم، بلکه چیزهایی را هم که دیده نمی شوند، مد نظر داشته باشیم.سال گذشته من در کمیته مالی حاضر بودم؛ دلیلش آن بود که در مجلس موسسان اعضای اپوزیسیون به شکل سازمانیافتهای از حضور در کمیتههای مختلف محروم نشده بودند. از این جهت تنظیمکنندگان قانون اساسی رفتاری هوشمندانه داشتند. ما شنیدیم که ام تییرز میگفت: «من زندگی خود را صرف مبارزه با مردان حزب سلطنت طلب کردهام. در نهایت، در اثر رویارویی با یک خطر مشترک مجبور شدم با آنها آشنا شوم و گفتگوهای صمیمانهای با هم داشتیم. در آنجا بود که متوجه شدم آنها هیولاهایی که تصورش را داشتم نیستند.»بله! خصومت بین گروههایی که با هم برخورد نمیکنند تشدید میشود و اگر اکثریت اجازه میدادند که چند عضو اندک اقلیت به داخل کمیته نفوذ کنند، این احتمال وجود داشت که دو طرف یکدیگر را بهتر بشناسند و متوجه بشوند که نظراتشان فاصله زیادی از هم ندارد و از همه مهمتر نیتهای طرف مقابلشان چنان که تصور میشد، بدطینت نبود. به هر حال من سال گذشته در کمیته مالی بودم. هر بار که یکی از همکاران درباره تثبیت حقوق رئیس جمهور یا اعضای کابینه یا سفرا در یک رقم نه چندان کم و نه چندان زیاد صحبت میکرد، به او گفته میشد: «برای دادن خدمات مناسب ما باید حسی از اعتبار و وقار به ادارات دولتی ببخشیم. با این روش میتوانیم مردانی بزرگ و شایسته را به سوی آن جذب نماییم. اگر تعداد بیشماری از مردم نگونبخت به سوی رئیسجمهوری بروند و او همیشه مجبور به رد کمک به آنها شود، در موقعیتی دردناک قرار خواهد گرفت. در حکومتهای مشروطه، کمی تفاخر و تظاهر در ساختمانهای وزارتی و دیپلماتیک لازمه کار سازمانهای دولتی است. و سخنانی اینچنین.»برای اینکه با چنین بحثهایی هواداری یا مخالفت شود، قطعا نیاز به موشکافیهای دقیق خواهد بود. این مباحثات به منافع عامه تکیه دارند، خواه برآوردهای انجام شده درست باشد یا غلط؛ و من شخصا میتوانم مواردی متعدد از مباحثاتی را بیان کنم که با نظرتنگی و خست یا حسادت رد شده است. اما آنچه ذهن اقتصاددان مرا تکان میدهد، آنچه مرا از آوازه عقلانی کشورم شرمسار میکند، هنگامی است که آنها از این بحثها (که همیشه انجام میدهند) به سوی ابتذالی پوچ کشیده میشوند (که همیشه به اینجا میرسد):«علاوه بر آن، تجملات زیاد ادارات دولتی موجب تشویق هنر، صنعت و اشتغال است. برگزاری ضیافتهای رئیس دولت و وزرای آن چیزی نیست جز ریختن زندگی در رگهای بدنه سیاسی. کاهش حقوق و درآمد آنان صنعت شهر پاریس و همزمان تمامی کشور را دچار گرسنگی مینماید.»پس آقایان، به خاطر خدا هم که شده دست کم به علم حساب احترام بگذارید؛ در مجلس ملی فرانسه نگویید که افزودن یک رقم مشخص به یک رقم دیگر الزاما به آن نمیافزاید؛ نگویید که نتیجه به این بستگی دارد که آن رقم از بالا به آن دیگری افزوده شده باشد یا از پایین. اگر از علم حساب ترس ندارید، لااقل از آن شرم کنید، علم حساب مغالطه شما را تایید نمیکند. خوب، حالا فرض کنید من کارگری را استخدام کردهام تا به ازای یکصد پنجسنتی در مزرعه من یک گودال حفر کند. بعد از عقد این قرارداد بین من و آن کارگر، مسئول مالیات سر می رسد و یکصد پنجسنتی از من میگیرد و آن را به وزارت کشور میرساند. پرداخت این مالیات مرا از به جای آوردن تعهدم در آن قرارداد باز میدارد، و قرارداد ما نقض میشود، اما وزیر کشور یک ظرف غذای دیگر به شامش اضافه میکند. بر چه اساسی میتوانید این هزینه مالیاتی را مشوق صنعت ملی کشور بدانید؟ آیا نمیبینید که این فقط یک انتقال ساده مصرف و نیروی کار است؟ یک وزیر کابینه غذای خود را مجللتر کرده است؛ درست است، اما زهکشی آب مزرعه یک کشاورز نیز به مشکل برخورده است؛ و این نیز درست است. یک برگزارکننده میهمانی در پاریس یکصد پنجسنتی دریافت کرده است، اما یک کارگر حفاری پنج فرانک از دست داده است. همه آنچه میتوان گفت این است که ضیافت شام رسمی و برگزارکننده میهمانی قابل رویت هستند و مزرعه خشک و کارگر بیکار دیده نمیشوند. خدای خوبم! اثبات اینکه در اقتصاد سیاسی دو به علاوه دو مساوی چهار است چه اندازه مشکل است؛ و اگر موفق به این کار بشوید هم مردم فریاد سر میدهند که «گوش فرا دادن به مباحثی چنین بدیهی، به غایت خستهکننده است» اما بعد از این همه نیز رأی خود را چنان به صندوق میاندازند، گویی شما چیزی را به آنها ثابت نکردهاید.
آیا تا بحال شنیده اید که «مالیات بهترین شکل سرمایهگذاری است، مالیات طراوت جاودانی است. توجه کنید که مالیاتها چه شمار از خانوادهها را پابرجا نگه داشته است، در ذهنتان تاثیر غیرمستقیم آنها بر اقتصاد را پی بگیرید؛ آنها نامحدود و بیکراناند، درست مانند خود زندگی. »برای مبارزه با این آموزه فکری مجبورم که بار دیگر ابطالی را که برای مسأله پیشین ارائه کردم، تکرار کنم. اقتصاد سیاسی خیلی خوب میداند که بحثهایش آنقدر جذاب نیست که تکرار آنها در گوش شنونده خوشآهنگ باشد، اما همچون باسیل موسیقیدان [که میگفت که کارش تکرار یک آهنگ با تغییرات جزئی است] اقتصاد سیاسی هم آهنگ خود را ساخته و کاملا متقاعد شده است که تکرار این آهنگ اگر گوشنواز نباشد، لااقل آموزنده است. فوایدی که مقامات دولتی از دریافت حقوق و دستمزدهای خود میبرند در بخش آنچه دیده میشود، قرار میگیرد. منافعی هم که نصیب تولیدکنندگان و فروشندگان کالاها به آنان میشود نیز در بخش آنچه دیده میشود، جای میگیرد. این موارد درست مقابل چشم شما قرار دارند. اما زیانهایی که مالیاتدهندگان سعی در خلاصی از آنها دارند در بخش آنچه دیده نمیشود، جای میگیرد و فشاری که آنسوتر بر فروشندگان کالاها و خدمات از این ناحیه وارد میآید، نیز چیزی است که در بخش آنچه دیده نمیشود، قرار میگیرد، هر چند که از نظر عقلانی باید به سادگی قابل مشاهده باشد. وقتی یک مقام دولتی از جانب خود صد تا پنجسنتی بیشتر خرج میکند، به این معنی خواهد بود که مالیاتدهندگان باید یکصد پنجسنتی کمتر خرج کنند. اما مبلغی که مقام دولتی خرج کرده قابل مشاهده است، زیرا ایجاباً کاری انجام میشود؛ در حالی که مبلغ مالیاتدهندگان قابل مشاهده نیست، زیرا متاسفانه او از انجام کاری بازداشته شده است. شما میتوانید کشور را به تکه زمینی آفتابسوخته و مالیات را به باران زندگیبخش تشبیه نمایید. بنابراین آن را انجام میدهید. اما باید از خودتان بپرسید که این باران از کجا میآید و آیا دقیقا همان مالیات نیست که رطوبت خاک را بیرون میکشد و آن را خشک می کند.شما باید از خودتان بپرسید که آیا خاک از طریق باران، آب با ارزش بیشتری دریافت میکند یا از طریق تبخیر مقدار بیشتری را از دست میدهد. موضوع کاملا روشن این است که وقتی جیمز صد پنجسنتی را شمرده و به مامور مالیات میدهد، هیچ چیزی در قبال آن دریافت نمیکند. هنگامی که یک مامور دولتی یکصد پنجسنتی را خرج میکند آن را در ازای خرید مقداری گندم یا کار انجام شده به جیمز باز میگرداند. نتیجه نهایی از دست رفتن پنج فرانک برای جیمز است. کاملا حقیقت دارد که اغلب و تقریبا همیشه اگر بخواهید، میتوان مقامات دولتی را واداشت که خدمتی معادل پنج فرانک را به جیمز ارائه کنند. . در این صورت دیگر هیچ یک از طرفین متضرر نمیشود و فقط یک تبادل انجام میشود. بنابراین بحث من به هیچ شکلی مربوط به کاربردهای مفید نمیشود. حرف من این است که اگر میخواهید یک دفتر دولتی تاسیس کنید، باید مفید بودن آن را اثبات کنید. باید به جیمز نشان دهید که این دفتر خدمتی که به او ارائه مینماید که ارزشاش با هزینه معادل آن برابری میکند. اما نمیتوان با بحث در باب فواید هزینه کردن مقام دولتی مسئول آن دفتر و خانواده تحت تکفلش از محل حقوق دولتیشان را مبنای استدلال به سود تأسیس چنین دفتری قرار داد؛ نمیتوان تاسیس یک اداره دولتی را تقویت اشتغالزایی معرفی کرد. هنگامی که جیمز در ازای یک خدمت واقعا مفید یکصد و پنج سنتی به مقام دولتی میدهد، درست مانند زمانی است که یکصد پنجسنتی برای خرید یک جفت کفش به کفاش میپردازد. این یک ماجرای بده بستان است و امتیازی برابر دارد. اما هنگامی که جیمز یکصد پنج سنتی را به مقام دولتی میدهد، و هیچ خدمتی معادل آن یا در ازای آن دریافت نمیکند، این درست مثل آن است که پولش را به یک دزد داده باشد.
این سخنی بیمعنا است که بگوییم این مقام دولتی یکصد پنجسنتی را در جهت سودآفرینی صنعت ملی ما استفاده خواهد کرد؛ اگر جیمز در مسیر خود با مزاحم قانونی یا فراقانونی که پول او را در ازای هیچ میستاند، برخورد نمیداشت، همان اندازه میتوانست از آن پول بهرهمند شود که سارق این پول خود را از آن بهرهمند میکند. بیایید خودمان را عادت بدهیم که در مورد چیزها فقط بر اساس آنچه دیده میشود قضاوت نکنیم، بلکه چیزهایی را هم که دیده نمی شوند، مد نظر داشته باشیم.سال گذشته من در کمیته مالی حاضر بودم؛ دلیلش آن بود که در مجلس موسسان اعضای اپوزیسیون به شکل سازمانیافتهای از حضور در کمیتههای مختلف محروم نشده بودند. از این جهت تنظیمکنندگان قانون اساسی رفتاری هوشمندانه داشتند. ما شنیدیم که ام تییرز میگفت: «من زندگی خود را صرف مبارزه با مردان حزب سلطنت طلب کردهام. در نهایت، در اثر رویارویی با یک خطر مشترک مجبور شدم با آنها آشنا شوم و گفتگوهای صمیمانهای با هم داشتیم. در آنجا بود که متوجه شدم آنها هیولاهایی که تصورش را داشتم نیستند.»بله! خصومت بین گروههایی که با هم برخورد نمیکنند تشدید میشود و اگر اکثریت اجازه میدادند که چند عضو اندک اقلیت به داخل کمیته نفوذ کنند، این احتمال وجود داشت که دو طرف یکدیگر را بهتر بشناسند و متوجه بشوند که نظراتشان فاصله زیادی از هم ندارد و از همه مهمتر نیتهای طرف مقابلشان چنان که تصور میشد، بدطینت نبود. به هر حال من سال گذشته در کمیته مالی بودم. هر بار که یکی از همکاران درباره تثبیت حقوق رئیس جمهور یا اعضای کابینه یا سفرا در یک رقم نه چندان کم و نه چندان زیاد صحبت میکرد، به او گفته میشد: «برای دادن خدمات مناسب ما باید حسی از اعتبار و وقار به ادارات دولتی ببخشیم. با این روش میتوانیم مردانی بزرگ و شایسته را به سوی آن جذب نماییم. اگر تعداد بیشماری از مردم نگونبخت به سوی رئیسجمهوری بروند و او همیشه مجبور به رد کمک به آنها شود، در موقعیتی دردناک قرار خواهد گرفت. در حکومتهای مشروطه، کمی تفاخر و تظاهر در ساختمانهای وزارتی و دیپلماتیک لازمه کار سازمانهای دولتی است. و سخنانی اینچنین.»برای اینکه با چنین بحثهایی هواداری یا مخالفت شود، قطعا نیاز به موشکافیهای دقیق خواهد بود. این مباحثات به منافع عامه تکیه دارند، خواه برآوردهای انجام شده درست باشد یا غلط؛ و من شخصا میتوانم مواردی متعدد از مباحثاتی را بیان کنم که با نظرتنگی و خست یا حسادت رد شده است. اما آنچه ذهن اقتصاددان مرا تکان میدهد، آنچه مرا از آوازه عقلانی کشورم شرمسار میکند، هنگامی است که آنها از این بحثها (که همیشه انجام میدهند) به سوی ابتذالی پوچ کشیده میشوند (که همیشه به اینجا میرسد):«علاوه بر آن، تجملات زیاد ادارات دولتی موجب تشویق هنر، صنعت و اشتغال است. برگزاری ضیافتهای رئیس دولت و وزرای آن چیزی نیست جز ریختن زندگی در رگهای بدنه سیاسی. کاهش حقوق و درآمد آنان صنعت شهر پاریس و همزمان تمامی کشور را دچار گرسنگی مینماید.»پس آقایان، به خاطر خدا هم که شده دست کم به علم حساب احترام بگذارید؛ در مجلس ملی فرانسه نگویید که افزودن یک رقم مشخص به یک رقم دیگر الزاما به آن نمیافزاید؛ نگویید که نتیجه به این بستگی دارد که آن رقم از بالا به آن دیگری افزوده شده باشد یا از پایین. اگر از علم حساب ترس ندارید، لااقل از آن شرم کنید، علم حساب مغالطه شما را تایید نمیکند. خوب، حالا فرض کنید من کارگری را استخدام کردهام تا به ازای یکصد پنجسنتی در مزرعه من یک گودال حفر کند. بعد از عقد این قرارداد بین من و آن کارگر، مسئول مالیات سر می رسد و یکصد پنجسنتی از من میگیرد و آن را به وزارت کشور میرساند. پرداخت این مالیات مرا از به جای آوردن تعهدم در آن قرارداد باز میدارد، و قرارداد ما نقض میشود، اما وزیر کشور یک ظرف غذای دیگر به شامش اضافه میکند. بر چه اساسی میتوانید این هزینه مالیاتی را مشوق صنعت ملی کشور بدانید؟ آیا نمیبینید که این فقط یک انتقال ساده مصرف و نیروی کار است؟ یک وزیر کابینه غذای خود را مجللتر کرده است؛ درست است، اما زهکشی آب مزرعه یک کشاورز نیز به مشکل برخورده است؛ و این نیز درست است. یک برگزارکننده میهمانی در پاریس یکصد پنجسنتی دریافت کرده است، اما یک کارگر حفاری پنج فرانک از دست داده است. همه آنچه میتوان گفت این است که ضیافت شام رسمی و برگزارکننده میهمانی قابل رویت هستند و مزرعه خشک و کارگر بیکار دیده نمیشوند. خدای خوبم! اثبات اینکه در اقتصاد سیاسی دو به علاوه دو مساوی چهار است چه اندازه مشکل است؛ و اگر موفق به این کار بشوید هم مردم فریاد سر میدهند که «گوش فرا دادن به مباحثی چنین بدیهی، به غایت خستهکننده است» اما بعد از این همه نیز رأی خود را چنان به صندوق میاندازند، گویی شما چیزی را به آنها ثابت نکردهاید.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.