آدم ربایی
چند روز قبل مریم به اداره پلیس رفت و درحالیکه به شدت مضطرب بود به افسر پلیس گفت: «نامزد سابقم مرا ربود و چند ساعتی در خانه مرا حبس کرد تا مرا وادار به سکوت کند اما من امروز اینجا هستم تا دست او را رو کنم؛ نامزد سابقم یک شیاد و سارقی سابقه دار است.» وی ادامه داد: من با استخدام کارآگاه خصوصی متوجه شدم که او بعضی از شب ها به همراه چند خلافکار به خیابانهای شمال پایتخت میروند و به صورت سریالی به خانهها دستبرد می زنند. کارآگاهی که استخدام کرده بودم، عکسی از نامزدم در حال بالا رفتن از دیوار خانهها گرفته و برایم فرستاد.
باور کردنی نبود، پسری که به خوبی توانسته بود نقش بازی کند و حتی پدر و مادرم که هردو پزشک هستند هم متوجه بازی او نشدند. نامزد سابقم به راحتی توانست من و خانواده ام را فریب بدهد. او که تا سیکل درس خوانده، خودش را مهندس معرفی کرد. میگفت مدیر شرکت است درحالیکه یک باند سرقت را اداره میکند و رئیس خلافکاران است. وی ادامه داد: وقتی پی به این حقایق بردم، نامزدی ام را بهم زدم. حتی به خانواده ام حرفی از سارق بودن او نزدم و گفتم دلیل تمام کردن این رابطه، خیانت کیارش است. مدتی بعد هم با پسر یکی از دوستانم نامزد شدم تا این اتفاقات تلخ را فراموش کنم اما وقتی کیارش متوجه شد که دستش پیش من رو شده، نقشه آدم ربایی کشید. دختر جوان ادامه داد: چند روز قبل در خیابان سد راهم شد و با تهدید چاقو مرا به زور سوار ماشینش کرد. وی مرا به خانه اش برد و در آنجا به شدت کتکم زد. سپس تمام طلاهایم را به سرقت برد و با تهیه فیلم، تهدید کرد که اگر به کسی بگویم سارق است، فیلم و عکسهایم را برای نامزدم می فرستد و آبرویم را میبرد. وی ادامه داد: اگرچه او مرا تهدید کرد اما من تصمیم گرفتم اسرارش را فاش کنم تا دیگر مزاحم زندگی من نشود.
اقرار
پس از ثبت اظهارات این دختر جوان، ماموران پسر جوان را دستگیر کردند. هرچند او اصرار داشت بیگناه است اما با توجه به مدارک و شواهد موجود تصمیم گرفت حقایق را بازگو و به سرقتهای سریالی اعتراف کند. وی گفت: من سارقی سابقه دارم و تخصصم دستبرد به خانهها با روش بالکن رویی است. متهم ادامه داد: آخرین بار پس از آزادی تصمیم گرفتم، خودم باند سرقت راهاندازی کنم؛ چند نفر را استخدام کردم و سرقت هایمان را آغاز کردیم تا اینکه چند وقت قبل با مریم آشنا شدم. وقتی دیدم دختر خوبی است و خانواده خوبی دارد، تصمیم گرفتم دور خلاف را خط بکشم و زندگی جدید بسازم.
اما برای شروع یک زندگی خوب، نیاز به پول داشتم. تصمیم گرفتم با دروغ بافی، خودم را مهندس و مدیر شرکت جا بزنم تا اعتماد خودش و خانواده اش را به دست آورم. برنامه ام این بود که پس از جمع آوری پول، سرقت را کنار بگذارم و زندگی تشکیل بدهم اما مریم خیلی زرنگ تر از این حرف ها بود و متوجه اسرار من شد. وقتی دیدم از دستش دادم و او با فرد دیگری نامزد کرده، تصمیم گرفتم او را گروگان بگیرم و تهدیدش کنم تا اسرار مرا فاش نکند اما خب در نهایت دستم رو شد و دستگیر شدم.
این متهم اعتراف کرد که با همدستانش به صورت سریالی به خانهها دستبرد می زنند و به دهها فقره سرقت با روش بالکن رویی در تاریکی شب اقرار کرد. با اطلاعاتی که وی در اختیار پلیس قرار داد، همدستان دیگر وی، یکی پس از دیگری دستگیر شدند و تحقیقات تکمیلی از آنها ادامه دارد.