کد خبر 655721

نقد عباس عبدی بر راه حل مسعود نیلی برای عبور از بن بست

ساعت 24 - عباس عبدی در اعتماد نوشته است:یادداشت آقای دکتر مسعود نیلی در سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد در ۷ تیر منتشر شد، تحلیلی محوری را برای مجموعه نیروهایی که خواهان عبور از این وضعیت هستند، ارایه کرده و خواهان همفکری در این موضوع شد.

نیلی یادداشت خود را با عنوان «ایران و دوراهی سرنوشت‌ساز» درباره آینده نوشته و به‌طور خلاصه می‌گوید که همه‌چیز بستگی به این دارد که ما از این جنگ ۱۲روز چه آموخته باشیم؟ سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتش‌بس‌ها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین می‌کند.

نیلی دو نوع نگاه را در ایران رو در روی هم و در عین حال در بسیاری از مقاطع در کنار هم می‌بیند. یک نگاه، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف می‌کند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرت‌های بزرگ غربی به عنوان یک وظیفه ‌محوری است.

این نگاه، خود را تنها پرچم‌دار ظلم‌ستیزی می‌داند و هرگونه محاسبه توازن قدرت و نتیجه‌گرایی را بازی در زمین دشمن قلمداد می‌کند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقه‌ای می‌بیند. نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درون‌گرا و مبتنی بر خودکفایی بی‌قید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی می‌داند.

مبارزه بیرونی را به‌اندازه‌ای مهم و تعیین‌کننده می‌داند که اعمال انواع محدودیت‌ها در داخل توجیه‌پذیر است. هسته خودی هرچه هم کوچک، باید مرتب پالایش شود و درجه خلوصش افزایش پیدا کند تا با انسجام بیشتر سازمان‌های حکومتی، بتوان مبارزه را بهتر و کارآمدتر پیش برد. از نظر نیلی نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم می‌بیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری می‌پردازد که جامعه یا نمی‌تواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است. هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، می‌پردازند.

پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارایه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند. این نگاه صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی می‌انجامد، می‌سنجد.

پس حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخگو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره می‌شود. از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یک‌جانبه مترادف نیست. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچ‌وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست.  وی ادامه می‌دهد که؛ متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمی‌تواند توجیه‌گر درگیری غیرمصلحت‌اندیشانه ما با آنان شود. توجه داشته باشیم، ما ناترازی‌هایی بزرگ و بنیان‌برافکن داریم که قوی‌تر و مخرب‌تر از هر دشمن خارجی است و می‌رود تا کشور را به نابودی بکشاند.

نیلی در پایان نتیجه می‌گیرد که امروز دقیقا برسر یک دوراهی سرنوشت‌ساز از نظر حکمرانی قرار داریم، و طبعا یکی از این دو راه را باید در پیش گرفت. این رویکرد آقای نیلی نتیجه و معنای روشنی دارد. ایده‌های جزیی و فنی بد نیست ولی هیچکدام راه‌حل ایران نیست. من نمی‌گویم که کدام از این دو نگاه تقدم یابد، ولی معتقدم که بازگشت به مردم، یعنی همان ۸۶ میلیون نفر ایرانی، بدون تبعیض و بدون گزینش، بدون حذف، راه نجات ایران است.

اگر نگاه اول هم در این فرآیند بازگشت به مردم، غالب و پیروز شود، شخصا مخالفتی ندارم ولی تمامی شواهد نشان می‌دهد که با فاصله زیاد، مردم در پی نگاه دوم هستند. مشکل اینجاست که نگاه اول چون پایگاه اجتماعی و سیاسی کافی برای تبدیل شدن به اکثریت را ندارد، مجبور است دست به اقدامات بدتری بزند.

تندتر کردن مواضع و درخواست و ایده‌های نابخردانه چون ترور و اعدام این و آن و ایجاد هزینه برای کشور ریشه در همین مساله دارد. ‌گرچه آقای دکتر نیلی صریح نگفته‌اند، شاید که وی تغییر و اصلاح رویکرد خارجی را مساله اصلی و مقدم می‌داند، ولی بنده معتقدم که مساله اصلی همان تغییر رویکرد داخلی است.

پذیرش حق مردم در تعیین مدیران جامعه و در صورت نیاز تغییر آنان و اعمال اراده مردم در همه امور موضوع بنیادی است. این ایده را بلافاصله پس از برجام هم نوشتم که مساله اصلی و ریشه‌ای وضعیت سیاست داخلی است. باید اطمینان داشت که با اصلاح سیاست داخلی، به‌طور عادی سیاست خارجی نیز در مسیر متعادلی قرار می‌گیرد، ضمن اینکه برای پیشبرد سیاست خارجی، قدرت ملی را نیز افزایش می‌دهد.

باید از مباحث و راه‌حل‌های جزیی عبور کرد. سیاست خارجی ایران نیز می‌تواند از تنش‌های موجود خارج شود. کافی است که در دل نظم موجود بین‌الملل رفتار کنیم.  آقای نیلی به وضعیت متناقضی اشاره می‌کند که این دو نگاه از چند دهه پیش در کنار هم بوده‌اند. هزینه‌های ناشی از تضادها و تناقض‌هایی که از کنار هم بودن این دو راهبرد در ساختار حکومت ایجاد می‌شد، به وسیله درآمدهای بی‌حساب نفتی پر می‌شده است. اکنون که آن درآمدها نیست دیگر ممکن نیست این دو نگاه را بتوان همزمان پیش برد و از هزینه‌های گزاف ناشی از تضادهای آن برکنار ماند.

دلیلی ندارد که این دو نگاه به صورت مکانیکی همچنان در کنار هم باشند. تصور من این بود که انتخابات ۱۴۰۳ آغاز عبور از نگاه خطرناک اول است، ولی به هر دلیلی امروز به این نقطه رسیده‌ایم. باید با صدای بلند درخواست بازگشت به مردم در همه حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را داد. مجلس کنونی محصول نمایندگانی با پایین‌ترین واجدین حق رای در تهران است. چنین مجلسی نمی‌تواند مظهر نگاه دوم باشد، رفتارهای آنان در این روزها نیز بازتاب‌دهنده رویکرد آنان در قالب نگاه اول است.