آب سوزان در ایران
ساعت 24 - د تیمور رحمانی اقتصاددان در روزنامه دنیای اقتصاد نوشته است : سرزمینمان روزهای سختی را پشت سر میگذارد و بخش اصلی این سختی پیامد نوع نگاه به تخصیص منابع طی یک دوره طولانی است. درحالیکه سیاسیون به دنبال آن هستند تا از هر دشواری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رقبای خود را تخریب کنند و آیندهای برای خود دست و پا کنندپدیدهای که از زمانهابیل و قابیل برقرار بوده و برقرار خواهد بود.
موضوعی که در حال حاضر یقه ما را چسبیده، بحران آب است و بحران آب از بیشمار بحرانهایی است که نوع نگاه ما به تخصیص منابع به بار آورده است. اما بگذارید دستهبندیشده به تبیین مشکل بپردازیم و تصویری واقعبینانه از علت ایجاد مشکل و عوارض حل مشکل ارائه کنیم.
یکم اینکه ایران سرزمینی خشک است و مشکل کمبود آب تاریخی طولانی دارد، آن هم زمانی که جمعیت ایران بسیار قلیل بوده تا چه برسد به وضعیت کنونی که احتمالا جمعیت ایران بسیار سریعتر از آنچه مسیر طبیعی و پایدار توسعه حکم میکرده، رشد کرده است. لذا، نفس افزایش شدید جمعیت در شرایطی که به بزرگترین محدودیت منابع یعنی محدودیت آب توجه نشده است، حتما باید مشکلات کنونی را به بار میآورد.
در عین حال، ایران با دورههایی از خشکسالی در گذشته نیز روبهرو بوده است که متاسفانه فقدان دادههای کافی اجازه مقایسه شرایط کنونی با آن دورههای خشکسالی را نمی دهد. حداقل از پیشینیان مثالهایی از خشکسالی بسیار شدید منجر به خشک شدن برخی چشمههای دائمی ذکر شده است که مشابه آن را در نیمقرن اخیر شاهد نبودهایم.
لذا، حتی نمیتوان با قاطعیت ادعا کرد که خشکسالی بدتر از شرایط کنونی در گذشته رخ نداده است. همانطور که اشاره شد، جمعیت بسیار اندک سرزمین ما در گذشته مانع پررنگ بودن عوارض آن خشکسالیها نسبت به شرایط کنونی شده است. آنچه مهم است این است که خشکی سرزمین و بروز خشکسالیهای مکرر پدیدهای تازه نیست و البته هیچ دولت و هیچ نظام سیاستگذاری را نمیتوان بابت آن سرزنش کرد. آنچه قابل سرزنش است عدم توجه به واقعیت آشکار کمبود آب در سیاستگذاری و تخصیص منابع توسط دولتها بوده است.
دوم اینکه مشکل کمبود و اکنون بحران آب موضوعی نیست که یک دولت یا یک وزیر خاص را بهعنوان مقصر آن معرفی کرد، بلکه مشکل شیوه تخصیص منابع منجر به این بحران امری طولانی است و همه دولتها، حداقل از شروع دهه 1350، در شکل دادن آن نقش داشتهاند و دولتها و مجلسهای متعدد به یک اندازه در ایجاد آن نقش داشتهاند.
مشکل بزرگتر آن است که دولتها پشت سر هم نه تنها در تصحیح مسیر انحرافات کوچک اولیه در تخصیص منابع منجر به بحران آب تلاشی نکردهاند، بلکه همان مسیر را با قوت بیشتر ادامه دادهاند. طبیعی است که آنچه در گذشته با اندکی تلاش قابل اصلاح بوده، اکنون با دشواری فراوان قابل حل است، اگر اساسا قابل حل باشد.
سوم اینکه حتی این احتمال اندک را نادیده نمی گیریم که طرفهای تخاصم ایران به یک تکنولوژی مسلط باشند که اولا از میزان متوسط بارندگی ایران کاسته باشد و ثانیا میزان تبخیر را در ایران افزایش داده باشد (بالاخره فرض محال، محال نیست). اما حتی اگر این احتمال ناچیز در واقعیت رخ داده باشد، نافی آن نخواهد بود که شیوه تخصیص منابع نقش اصلی را در ایجاد بحران آب داشته و در آن صورت، حل اساسی موضوع هم نیازمند تغییر شیوه تخصیص منابع است.
چهارم اینکه در یک تحلیل واقعبینانه و بدون اینکه تعلقی به دولت کنونی داشته باشم یا از قبَل روی کار آمدن دولت کنونی نفعی برده باشم، باید بپذیریم که دولت کنونی نه در ایجاد این مشکل نقش پررنگی داشته است و نه امکان چندانی برای حل این مشکل پیشرو دارد.
در عین حال مشکلات مرتبط با جنگ نیز امکانات پیش روی دولت را محدودتر هم ساخته است. لذا، ضمن آنکه در کوتاهمدت از طریق مدیریت مصرف آب، محدود اقداماتی قابل انجام است و متخصصان حوزه مربوطه میتوانند در این راه کمک کنند، اما باید تمرکز بر وارونه کردن تدریجی آن شیوه تخصیص منابعی باشد که نقش اصلی را در شکل دادن به این بحران داشتهاند.
پنجم اینکه وضعیت کنونی به زبان علمای نظریه بازی نوعی تعادل نش نابهینه است که خارج شدن از این تعادل نیاز به یک شبه معجزه دارد. حل بحران آب نیازمند آن است که در الگوی مصرف آب تغییر اساسی صورت گیرد و این تغییر مستلزم آن است که کل جامعه یا بخشی از جامعه هزینه این تغییر الگوی مصرف را متحمل شوند.
مثلا مصرفکنندگان محصولات کشاورزی را با قیمت بالاتر خریداری کنند یا از سود اندک کشاورزان کاسته شود. واضح است که طبق آموزههای علم اقتصاد هیچ گروه و صنفی تمایل ندارد پیشقدم تحمل هزینه تغییر باشد. به همین دلیل است که اصلاحات با وجود آنکه نهایتا اجتماع را در وضعیتی بهتر از قبل قرار خواهد داد، غالبا به تاخیر میافتد.
ا