کد خبر 656812

خوانشی هگلی از بازگشت لاریجانی

ساعت 24 - در فضای سیاست ایران، بازگشت چهره‌ها هیچ‌گاه صرفاً یک رخداد شخصی یا انتخابی تکنیکی نبوده است؛ بلکه اغلب ریشه در سازوکارهای عمیق‌تری دارد که تاریخ را به حرکت درمی‌آورند. در این میان، بازگشت دکتر علی لاریجانی به عرصه عالی امنیتی کشور، فرصتی فراهم می‌کند برای خوانشی فلسفی از این رویداد، به‌ویژه در چارچوب دیالکتیک هگلی خالی از لطف نیست.

در فلسفه هگل، «آوفهبونگ» واژه‌ای پیچیده و چندلایه است که همزمان سه معنا دارد: نفی، حفظ و ارتقاء. 

 در نگاه هگل، تاریخ از مسیر تضادها و تنش‌ها عبور می‌کند و از دل برخورد میان «تز» و «آنتی‌تز»، مرحله‌ی بالاتری به نام «سنتز» زاده می‌شود؛ مرحله‌ای که هم دو قطب پیشین را در خود حفظ می‌کند، هم آن‌ها را نفی می‌کند و هم به سطحی تازه و بالاتر ارتقاء می‌بخشد.

پژو پارس پرتقاضاترین خودروی ایران | برای فروشش فرصت رو از دست نده!

 بر این اساس، می‌توان بازگشت علی لاریجانی را نه صرفاً ادامه‌ی یک مسیر پیشین، و نه چرخشی قهقرایی به عقب تلقی کرد؛ بلکه باید آن را مصداقی از آوفهبونگ هگلی دانست. لاریجانی نه تکرار احمدی‌نژاد و جلیلی و رییسی است و نه تجدید حیات اصلاح‌طلبی دوم خردادی؛ او ترکیبی است از سنت قدرت و مدرنیته‌ی سیاست، از حکمرانی امنیت‌محور و عقلانیت بوروکراتیک، از تجربه‌ی قدرت و نقد ساختار.

بازگشت او در چنین بستری، نماد تلاش نظام برای خروج از بن‌بست دوگانه‌ی اصولگراییِ غیرپاسخگو و اصلاح‌طلبیِ بی‌قدرت است؛ تلاشی برای ساختن یک «سنتز» جدید که بتواند کارآمدی را از دل رکود، و ثبات را از دل بحران بیرون بکشد.

اگر به سیر تحول قدرت در جمهوری اسلامی بنگریم، خواهیم دید که تجربه‌ی سه دهه‌ی گذشته چیزی جز تکرار مجموعه‌ای از تضادها نبوده است: تضاد میان کارآمدی و ایدئولوژی، میان اصلاح و انسداد، میان تکنوکراسی و انقلابی‌گری. در این دیالکتیک، بازگشت لاریجانی می‌تواند لحظه‌ای «فرارونده» باشد؛ لحظه‌ای که نه از دل انکار گذشته، بلکه از طریق حفظ و ارتقاء عناصر آن، افق جدیدی را ممکن می‌سازد.

لاریجانی در عین نزدیکی به بدنه‌ی سنتی نظام، صدای نخبگان توسعه‌خواه است. در عین حفظ مشروعیت امنیتی، حامل پیام عقلانیت و عمل‌گرایی است. در عین وفاداری به اصل ساختار، منتقد تندروی و انزواست. این موقعیتِ بینابینی، نه ضعف که مزیت لاریجانی است؛ زیرا تنها کسی که در مرز تضادها ایستاده، می‌تواند آن‌ها را به وحدت برساند.

 تجربه‌ی سیاست‌ورزی لاریجانی نشان می‌دهد که او توانسته میان عقلانیت حکومتی و ضرورت‌های مدرن مدیریت کشور، توازن برقرار کند. او فرزند ساختار است، اما ساختاری که نیازمند نوسازی درونی‌ست. بنابراین، بازگشت او را باید در پرتو همین دیالکتیک تضاد و فراروی تحلیل کرد.

 آیا او می‌تواند «سنتز» مورد نیاز برای مرحله‌ی جدید تاریخ جمهوری اسلامی باشد؟ پاسخ هنوز در دل آینده پنهان است، اما آن‌چه مسلم است اینکه بدون فهم ماهیت تضادها و بدون تئوریزه‌کردن این بازگشت در قالب مفاهیم فلسفی، تحلیل سطحی از موقعیت کنونی راه به جایی نخواهد برد.

عبدالرضا داوری - عصر ایران