تهران در محاصره بیانیهها
ایران هنوز در شوک جنگ ۱۲روزه با اسرائیل است؛ جنگی که به رغم کوتاهیاش، به لحاظ سیاسی و امنیتی زمین بازی را تغییر داد. موشکها و پهپادهایی که در دو سوی جغرافیا فرود آمدند، فقط شهرها و تاسیسات را هدف نگرفتند؛ بلکه نظم منطقهای و حتی معادلات بینالمللی را هم لرزاندند.
حالا اما در روزهای پس از آتشبس، تهران خود را در میانه طوفانی از فشارها میبیند؛ همسایگان عرب در شورای همکاری خلیج فارس دوباره ادعای تاریخیشان درباره جزایر سهگانه را زنده کرده و میدان گازی آرش را تماماً به نام کویت و عربستان سند زدهاند؛ و از سوی دیگر نیز گروه هفت نیز با بیانیهای تند، ایران را متهم به «سرکوب فراملی» و «فعالیتهای مخرب» کرده است.
در همین حال، یک توافق فنی تازه با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قاهره، روزنهای از امید گشوده، اما اجرای آن به سیاست داخلی گره خورده و در راس همه این معادلات، علی لاریجانی به عنوان رئیس تازه شورای عالی امنیت ملی نشسته؛ مردی که باید هم با فشار تندروهای داخلی مقابله کند و هم راهی برای نجات دیپلماسی ایران از محاصره خارجی بیابد. ماموریتی که شاید سختترین آزمون سیاسی زندگیاش باشد.
زمین لرزیده سیاست ایران
جنگ کوتاه ایران و اسرائیل در خردادماه ۱۴۰۴، از همان ابتدا فراتر از یک نبرد نظامی بود. در دو هفتهای که تهران و تلآویو مستقیم با هم وارد جنگ شدند، تمامی معادلات منطقهای به هم ریخت و از یکسو اسرائیل با حمایت آشکار ایالات متحده و چراغ سبز برخی دولتهای اروپایی کوشید بازدارندگی خود را احیا کند و از سوی دیگر ایران نشان داد که توان موشکی و پهپادیاش محدود به نیروهای نیابتی نیست.
آتشبس با فشار میانجیهای منطقهای به دست آمد، اما پایان جنگ آغاز مرحلهای تازه بود؛ مرحلهای که در آن فشارهای چندجانبه علیه تهران دوباره جان گرفتند.
در همین حال رهبران گروه ۷ در همان روزهای نخست آتشبس بیانیهای صادر کردند و ایران را «منبع اصلی بیثباتی و ترور در منطقه» خواندند و تاکید کردند که تهران «هرگز نباید به سلاح هستهای دست یابد». این بیانیه نه تنها همسویی کامل غرب با اسرائیل را نشان داد، بلکه حتی فضای «پساجنگ» را برای ایران به میدان جدیدی از تقابل بدل کرد.
بیانیه سوچی و تکرار ادعاهای قدیمی در قالبی تازه
اما در حالی که هنوز جوهر تفاهم قاهره خشک نشده بود از سوچی خبرهایی رسید که چندان برای ایران جالب نبود؛ جاسم محمد البدیوی، دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس، در هشتمین نشست گفتوگوی راهبردی روسیه و کشورهای عضو شورا بار دیگر ادعا کرد جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی متعلق به امارات هستند. او از ایران خواست به «تلاشهای امارات برای حل موضوع از طریق گفتوگو یا دادگاه بینالمللی» پاسخ دهد.
این موضعگیری البته که جدید نیست و شورای همکاری تقریباً در هر نشست وزرای خارجهاش همین ادعاها را تکرار کرده است. اما اهمیت ماجرا این بار در زمانبندی آن بود که درست پس از پایان جنگ ایران و اسرائیل و در شرایطی که ایران به شدت زیر فشار دیپلماتیک غرب قرار گرفته ، رخ داده است.
کما این که همین شورا چند روز پیش، در پایان نشست ۱۶۵ وزرای خارجه، افزون بر ادعای مالکیت امارات بر جزایر، اعلام کرد میدان گازی آرش نیز «تماماً در محدوده دریایی کویت» است و ایران هیچ سهمی ندارد و حتی پا را فراتر گذاشت و خواستار گنجاندن «نگرانیهای امنیتی کشورهای عضو شورا» در مذاکرات هستهای ایران شد؛ نگرانیهایی که به موشکها، پهپادها و امنیت انرژی بازمیگردد.
واکنش تهران البته که تند بود و وزارت خارجه این ادعاها را «تکراری، بیاساس و فاقد وجاهت حقوقی» خواند و بر «حاکمیت بیچونوچرای ایران» تاکید کرد.
بازگشت به ۲۰۰۳ و سایه اجماع جهانی
چنان که اکنون نیز یک یادآوری تاریخی مهمی در اینجا وجود دارد؛ در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ و درست پس از سخنرانی جورج بوش درباره «محور شرارت»، ایران زیر فشار بیسابقهای قرار گرفت. افشاگریهای هستهای و قطعنامههای شورای حکام آژانس، تهران را در آستانه یک اجماع جهانی علیه خود دید. همان اجماعی که در نهایت راه را برای حمله آمریکا به عراق و افغانستان هموار کرد.
تجربه آن روزها نشان داد که ایران اگر نتواند شکاف ایجاد کند، ممکن است در چرخدنده یک فشار جهانی خرد شود. کما این که در آن مقطع بود که هنر دیپلماسی دولت سید محمد خاتمی توانست بخشی از فشار را مهار کند.
توسعه ایرانی