کد خبر 658255

اقتصاد باید واقع گرایانه روایت شود

اقتصاد و روایت‌های سیاسی

جعفر خیرخواهان اقتصاددان در دنیای اقتصاد نوشته است: اقتصاد وقتی در «تعلیق» می‌ماند، نه فقط به‌واسطه عدم اجرای سیاست‌های درست، که به‌خاطر داستان‌های بدبینانه‌ای است که درباره فردا تعریف می‌کنیم و دست‌به‌دست می‌شود. پژوهش‌های تازه در حوزه «اقتصاد کلان روایت‌ها» نشان می‌دهد روایت‌ها - باورها و داستان‌هایی که مثل ویروس پخش می‌شوند - می‌توانند بخش معناداری از نوسانات اقتصادی را توضیح دهند.

این روایت‌ها چنان قدرتمند هستند که اگر «به‌قدر کافی سرایت» کنند، اقتصاد را برای مدتی بیشتر در حالت خوش‌بینی یا بدبینی نگه می‌دارند. یعنی حتی وقتی شوک واقعی تمام شده است، روایت می‌تواند اثر آن شوک را تداوم دهد.

معنای سیاستی این یافته برای امروز ما روشن است: در کنار ابزارهای مرسوم به روایت درست هم نیاز داریم؛ روایتی که واقعیت را پنهان نکند، اما چشم‌انداز را هم بسازد.

روایت فقط پیام‌رسانی نیست، محرک تصمیم است. یک روایت بدبینانه‌ مسری («امسال اوضاع بدتر می‌شود») حتی بدون تغییری محسوس در بنیان‌های اقتصادی می‌تواند استخدام و سرمایه‌گذاری را عقب بیندازد و رکود را عمیق‌تر کند.

برعکس، روایتی واقع‌گرا و امیدآفرین («راه دشوار است، اما این سه نشانه یعنی موتور اقتصاد روشن شده است») می‌تواند تعلیق را بشکند. بخش مهمی از نوسانات کلان با همین سازوکار سرایت روایت‌ها قابل توضیح است.

داده‌ها نشان می‌دهد شرکت‌هایی که در گزارش‌های خود زبان خوش‌بینانه‌تری به‌کار می‌برند، در سال بعد بیشتر رشد می‌کنند، نه به این دلیل که لزوما بنیان تولیدی و مالی قوی‌تر دارند، بلکه چون «حالت ذهنی مشترک»، روی تصمیم‌ها اثرگذار هستند.

روایت‌های بنگاه‌ها و روایت‌های خانوارها با هم در تعامل هستند و تکامل می‌یابند: اگر مردم به این جمع‌بندی برسند که «اقتصاد از مرحله سقوط گذر کرده و کف ساخته ‌شده»، خریدهای معوق را جلو می‌اندازند و به بنگاه‌ها علامت تقاضا می‌دهند.

نتیجه اینکه اگر بنگاه‌ها چشم‌انداز تقاضا را مثبت روایت کنند، برنامه‌های توسعه فعالیت را زودتر کلید می‌زنند. این «هم‌تکاملی» روایت‌ها و چنین حلقه بازخوردی بیش از آنچه مدل‌های مرسوم اقتصاد کلان نشان می‌دهند، می‌تواند چرخه‌های کسب‌وکار را توضیح دهد. به بیان ساده، روایت قابل‌باور می‌تواند تعلیق را بشکند.

اقتصاد روایت هنوز در ابتدای راه است و درس‌های بسیاری برای ما دارد. برای مثال ما تا حدودی می‌دانیم چه چیزهایی از یک جمله، یک «روایت عالی» می‌سازند، اینکه ساده، روشن، در چارچوب اختیار گوینده با رفتارهای بعدی تقویت و تکمیل شوند.

وقتی بانک مرکزی، وزارت اقتصاد یا سخنگوی اقتصادی دولت با زبان مشترک و پایدار حرف می‌زنند و همان مسیر را در عمل تکرار می‌کنند، روایتشان سرایت سازنده پیدا می‌کند. هرچه ریشه‌ها و الگوهای سرایت را بهتر بفهمیم، در کنار سیاست‌های مرسوم، مدیریت روایت را هم حرفه‌ای‌تر پیش می‌بریم؛

روایتی که با مخاطب صادق است، قابل‌سنجش است و آینده را امکان‌پذیر نشان می‌دهد. اگر می‌خواهیم موتور انتظارات مثبت روشن شود، باید یاد بگیریم چطور قصه درست بگوییم، قصه‌ای که نه امید کاذب بفروشد و نه واقعیت را بزک و قربانی مصلحت کند.