کد خبر 659313

عدالت و اقتصاد آزاد : از آرمان تا تجربه

ساعت 24 - در گرگ و میش صبح امروز تهران، می‌اندیشیدم در رویداد تد دانشگاه امیرکبیر از چه سخن بگویم که هم از دل برخیزد و حدیث نفس باشد و هم وقت ارزشمند شما را پاس بدارد. به دهه‌ی پنجاه، به آن فضای بسته‌ی سیاسی و فرهنگی کشور رسیدم که مثل دیگر جوانان فکر و ذکرم جست‌وجوی عدالت بود که همیشه در آن دوران رنگ و بوی چپ داشت. شیفته‌ی نام‌ها و کتاب‌هایی بودیم که از رنج مردم سخن می‌گفتند.

رمان‌هایی می‌خواندیم مثل خوشه‌های خشمِ جان اشتاین‌بک، مادرِ ماکسیم گورکی یا بینوایانِ ویکتور هوگو؛ آثاری که در آن‌ها فقر، ستم و نابرابری تصویر می‌شد و دل جوان را به جوش می‌آورد.   کار مخفی جوانان آن بود که در حلقه‌های کوچک سلف سرویس یا نمازخانه‌ی دانشکده بنشینند و ساعت‌ها از عدالت حرف بزنند. کتاب‌ها دست‌به‌دست می‌چرخید و هر متنی که ادعای عدالت‌جویی و مساوات داشت خوانده می‌شد، حتی به سراغ کتاب سبز قذافی می‌رفتیم. 

تصور کنید، در جست‌وجوی عدالت، به کسی پناه برده بودیم که خود نماد بی‌عدالتی و استبداد بود. ذهن ساده و آرمان‌خواه جوان دهه‌ی پنجاه، وقتی فضا برای اندیشیدن آزاد نیست، شنونده‌ی هر صدای مدعی عدالت بود، حتی اگر آن صدا از طرابلس می‌آمد.

آن دوران برای من و نسل من دوران شور بود و در جستجوی عدالت شریعتی را در حسینیه‌ی ارشاد دنبال می‌کردیم و نوشته‌های دیوید هاروی را در New Left Review.  چه‌گوارا و قهرمانان نهضت‌های آزادی‌بخش برای ما نماد عدالت بودند. به دنبال جامعه‌ی بی‌طبقه می‌گشتیم.

وقتی در سال ۴۸ وارد دانشکده شدم و خواندن متون اقتصاد را دنبال کردم، با دنیایی روبه‌رو شدم که نظم و منطق خودش را داشت. مفاهیمی مانند بازار، رقابت، قیمت و انگیزه‌ی انسانی کم‌کم ذهنم را شکل دادند.   آشنایی با اندیشه‌های اقتصاددان اخلاقی آدام اسمیت برایم نقطه‌ی عطف بود. وقتی نخستین بار خواندم که «ما از نانوای محل نان می‌خریم نه از سر دلسوزی‌اش، بلکه از پیِ نفع شخصی اوست که جامعه تغذیه می‌شود»، در ابتدا بسیار دلگیر شدم، چرا که در آن ایام فکر می‌کردم نفع شخصی با عدالت در تضاد است. این جمله برایم سرد و بی‌احساس بود، اما بعدها فهمیدم اسمیت از خودخواهی نمی‌گوید، از نظمی حرف می‌زند که انسان‌ها، آزاد و قانون‌مدار، با آن خیر جمعی می‌آفرینند.  

درباره‌ی سیستمی سخن می‌گوید که در آن آزادی و قانون دست به دست هم می‌دهند تا خیر عمومی پدید آید. بازار آزاد به معنای بی‌قانونی نیست، بلکه یعنی قانونی روشن برای همه؛ یعنی رقابت سالم، اطلاعات شفاف و فرصت برابر.

با انقلاب اسلامی، نسلی که من هم در آن بودم، به میدان آمد تا جامعه‌ای عادلانه بسازد. شور انقلابی و نگاه چپ جای علم را گرفت. عدالت با شعار حمایت از مستضعفین آغاز شد و با کنترل و دخالت ادامه یافت.  دولت خواست به جای مردم تصمیم بگیرد و نتیجه‌اش را هم دیدیم: قیمت‌گذاری دستوری، چند‌نرخی‌کردن ارز، دشمن‌پنداشتن بازار و سرمایه‌گذار و نادیده‌گرفتن قانون مالکیت.

دولت‌ها تصور کردند اگر قیمت را پایین نگه دارند عدالت برقرار می‌شود، اما هر بار که قیمت را سرکوب کردند تورم بالاتر رفت و فقر عمیق‌تر شد. به جای آن‌که تورم را مهار کنند، گران‌فروش را مجازات کردند، گویی گناه فقر بر دوش مغازه‌دار و تولیدکننده است.  به جای اعتماد به بازار، به بخشنامه پناه بردیم. در دولت‌های نهم و دهم همین نگاه مداخله‌گر با شعار حمایت از مستضعفین شدت گرفت و تصمیم‌هایی گرفته شد که هم فقرا را فقیرتر کرد و هم تولیدکنندگان را از پا انداخت.

وقتی برق و انرژی با قیمت غیرواقعی عرضه می‌شود، مردم و صنعت هر دو در دام کمبود گرفتار می‌شوند.   امروز کشوری هستیم با بالاترین ذخایر نفت و گاز و ظرفیت نیروگاهی منطقه، اما باز هم در گرمای تابستان و سرمای زمستان با بی‌برقی مواجهیم، چون از منطق بازار و قیمت واقعی انرژی فاصله گرفته‌ایم.بازار، که باید عرصه‌ی رقابت و خلاقیت باشد، به میدان رانت و تبعیض تبدیل شد.   نظام چند‌نرخی ارز، چند‌قیمتی‌کردن انرژی و کالا و قیمت‌گذاری اداری همه به فساد دامن زدند. به نام دفاع از مستضعفین رانت‌خواری‌ها و خصولتی‌سازی‌ها شکل گرفت.

هنوز هم بخش بزرگی از جامعه، حتی در میان دانشگاهیان، باور ندارند که بازار، اگر درست فهمیده شود، دشمن عدالت نیست. بازار ابزار عدالت است؛ عدالتی که نه با فرمان دولتی بلکه با نظم خودجوش مردم و با حاکمیت قانون به دست می‌آید. در کنار آدام اسمیت، اقتصاددانان دیگری هم بودند که صدایشان شنیدنی بود.  

میلتون فریدمن می‌گفت: «دولت اگر بخواهد مردم را خوشبخت کند، نخستین گامش باید این باشد که دست از کار مردم بردارد. » مصداق زنده‌ی این سخنان ساده اما عمیق تجربه‌ی چند دهه‌ی ما در ایران است. هر جا دولت بیش از اندازه دخالت کرد، هم عدالت آسیب دید و هم آزادی.

سخنرانی حسین عبده تبریزی - دانشگاه امیر کبیر