اروپای غربی زیر سلطه عوامفریبان و شرق زیر چکمه اقتدارگرایان قرار دارد
آزادیخواهی زیر تیغ اقتدارگرایان و پوپولیستها
ساعت24-این روزها دنیای آزاد و اقتصاد مبتنی برآزادی انتخاب از دو سوی زیر تیغ قرارگرفته است و موجودیت آن با تهدید جدی مواجه است. مرکانتیلیسم برخاسته از اندیشههای مردان پشت پرده دولت دونالد ترامپ غرب را در آستانه طغیان پوپولیستها قرار داده است و در شرق نیز چین و روسیه با نظامیگری و استبداد حزبی دنیای آزاد را به چالش فرامیخوانند. د و گزارش جداگانه از سوی دویچه وله و رادیو فارسیزبان فرانسه منتشرشده است که هرکدام جلوهای از این تهاجم را بازکاوی کرده است.
به گفتهی رئیس سرویس اطلاعاتی آلمان، منازعه میان نظامهای دموکراتیک غربی از یکسو و نظامهای اقتدارگرای ازنظر اقتصادی موفق از دیگر سو میرود که به بزرگترین چالش استراتژیک کنونی در جهان تبدیل شود. امروزه حکومتهای آزاد و دموکراتیک نسبت به ۲۰ سال پیش به صورتهای دیگری تهدید میشوند. اما تاکنون کمتر سابقه داشته که رئیس سرویس اطلاعاتی آلمان (BND) بهطور علنی دراینباره سخن بگوید.بااینهمه برونو کال اخیراً در پایان یک سلسله مباحث در برلین این کار را کرد و دربارهی "ارزشها" سخن گفت. روزنامهی آلمانی فرانکفورتر آلگماینه در تاریخ ۱۸ ژانویه گزارشی دراینباره منتشر کرده است.به گفتهی برونو کال، منازعه میان نظامهای اقتدارگرای سرکوبگر و ازنظر اقتصادی موفق از یکسو و دموکراسیهای لیبرال غربی از دیگر سو، این ظرفیت را دارد که جای بزرگترین چالش استراتژیک کنونی یعنی تهدیدهای نامتقارن مانند تروریسم بینالملل و منازعات دینی را بگیرد.در حال حاضر رویارویی ایدئولوژیک میان دموکراسیهای قانونمدار ارزش باور از یکسو و الگوهای حکومتی اقتدارگرا ولی ازنظر اقتصادی موفق از دیگر سو در جریان است. این الگوهای آخری، از گیرایی و جذابیت برخوردارند، زیرا باثبات، ازنظر نظامی قدرتمند و ازنظر اقتصادی بسیار موفقاند.چنین نظامهایی با جوامع غربی مرزبندی میکنند و بر "برتری" خود نسبت به غرب انگشت میگذارند. آنها علت برتری خود نسبت به جوامع غربی را با انتقاداتی چون "بیثباتی" غرب (با اشاره به بحران مالی)، "ازدیاد بیگانگان" (با اشاره به مشکل مهاجرت)، "انحطاط" (نداشتن ارزشهای متعهد کننده) و نیز "فروپاشی" (در نمونهی برگزیت) مستدل میکنند.برونو کال دربارهی رقابت نظامهای سیاسی میگوید که برای نمونه چینیها با ساختن یک فرودگاه عظیم در پکن در عرض کوتاهترین مدت، همه را تحت تأثیر قراردادند. اما چینیها از همین موفقیت نیز برای فشار سیاسی استفاده میکنند.
در میان دو سنگ
برای نمونه یک سال پیش هنگامیکه یک شرکت خودروسازی آلمانی برای تبلیغ از دالای لاما استفاده کرده بود، چینیها به این شرکت اطلاع دادند که اگر میخواهد خودروهای خود را در چین بفروشد، بهتر است از این تبلیغ چشمپوشی کند. شرکت خودروسازی آلمانی ناچار شد معذرتخواهی کند و تبلیغ مزبور را حذف کرد.رئیس سرویس اطلاعاتی آلمان یک مشکل دیگر را در این زمینه میبیند که اقصادهای ملی غرب با بازیگران غیردولتی نیرومندی مانند غولهای اینترنتی بینالمللی در رقابت هستند، به موازات آن کشورهای معینی مانند چین با یک سیاست صنعتی منظم، "بازیگران بزرگ" خود مانند Tencent یا Alibaba را بویژه در تکنولوژیهای آینده تقویت و کنترل میکنند.بدین سان دموکراسیهای غربی در موقعیت یک ساندویچ قرار میگیرند؛ آنها از یکسو تحت فشار شرکتهای غولآسای سرمایهداری هستند و از دیگر سو تحت فشار اقتصادهای غولآسای اقتدارگرا.برونو کال میافزاید، در منازعهی نظامهای قانونمدار ارزش باور دموکراتیک از یکسو و نظامهای یکهسالارانهی شبهدیکتاتوری از دیگر سو، آلمانیها و اروپاییها باید این پرسش ناخوشایند را از خودشان بکنند که در درازمدت باید چه رفتاری در پیش گیرند.کال تصریح میکند: «ما باید برای نمونه با انتقاد از خود بپرسیم که آیا باید به همکاری بینالمللی بهطور فینفسه و حتی زمانی گسترش بخشیم که برخی حکومتها مزایای مناسبات چندجانبهی جهانی را مورد استفاده قرار میدهند تا سیاست پرخاشجویانه و یکهسالارانهی خود را به زیان جوامع آزاد دموکراتیک پیش برند و سود عاید خود کنند؟ ما همچنین باید از خودمان بپرسیم که آیا میخواهیم تحمل کنیم که تک تک بازیگران دولتی ساختارهای چندجانبه را عمدتا مورد استفاده قرار میدهند تا نظم جهانی لیبرال را از درون تهی کنند؟».کال همچنین با توجه به صداهای انزواگرانهای که از آنسوی اقیانوس اطلس به گوش میرسد، هشدار میدهد که نباید مناسبات چندجانبه را با واگذاری به دشمنان آن در پایان قربانی کرد. به باور او در حال حاضر کشورهای قدرتمندی در جهان وجود دارند که از مناسبات چندجانبه فقط تا زمانی پشتیبانی میکنند که در خدمت منافع تهاجمگرایانه آنهاست.رئیس سرویس اطلاعاتی آلمان تاکید میکند که «آزادی بیحد و مرز معنایی جز خودسری و هرج و مرج ندارد. کسی که رویای آزادی بیمرز را در سر دارد، حتما آن را در "حکومت شکستخورده" خود نخواهد یافت. افزون بر آن در یک دموکراسی قانونمدار، امنیت مطلق نیز قابل تحقق نیست. هر تلاشی برای استقرار امنیت صد در صد، در میان مدت به دیکتاتوری و ترور میانجامد».کال خاطر نشان میسازد که او به هیچوجه خواهان انزواگری نیست، اما خطرناکتر از آن یک مناسبات چندجانبهی فاقد نظام ارزشی و صرفا معطوف به قدرت است که از آزادیهای جهانشمول تنها تا زمانی استفاده میکند که در خدمت او هستند؛ اما همین آزادیها را از بین میبرد هنگامیکه به آنها نیازی ندارد.کال خواهان "یک نظام جهانی چندقطبی" است و آن را تحققپذیر میداند؛ "نظامی که برای همهی اعضای خود در جامعهی بینالمللی سودمند به نظر آید و دستکم بتواند از جنگها پرهیز کند". غرب و تهاجم پوپولیستها
جنان صفت, [۱۹.۰۱.۱۹ ۱۰:۰۸]
پس از "برکسیت، فرانسه نیز از خلال جنبش "جلیقه زردها" وارد چرخۀ یک جنبش خطرناک پوپولیستی شده است. پوپولیسم معاصر عموماً ارزش ها و انگاره های راست را با شیوه ها و سبک سیاست ورزی چپ در هم می آمیزد که البته امروز سخت دچار سرگشتگی و ابهام شده است. عاملان اجتماعی این جنبش دائماً از یک افق افراطی ایدئولوژیک به یک افق افراطی دیگر (و معمولاً از چپ افراطی به راست افراطی) عبور می کنند. این جابجایی دایمی و سیّال در مواضع، ویژگی غالب جنبش های پوپولیستی است که از نو شاهد رشد و پیشروی آنها نه فقط در فرانسه بلکه تقریباً در کل کشورهای غربی و اروپایی از جمله در آمریکا هستیم.بر اساس آخرین نظرسنجی ها حزب راست افراطی فرانسه (موسوم به اجتماع ملی) بیش از حزب چپ رادیکال (موسوم به حزب نافرمان) از جنبش جاری "جلیقه زردها" بهره برداری و بیش از کل احزاب آشوب زده و پراکندۀ چپ نقش اپوزیسیون را در مقابل رئیس جمهوری تضعیف شدۀ فرانسه، امانوئل ماکرون، ایفاء می کند.بر اساس همین نظرسنجی ها تعداد کسانی که در این جنبش به حزب اجتماع ملی تمایل نشان می دهند از ۲۲ درصد به ٣۵ درصد افزایش یافته و همزمان کسانی که خود را از منظر سیاسی به حزب چپ نافرمان متعلق می دانستند از ۴۲ درصد به ٣۰ درصد کاهش یافته اند.منشاء این تناسب، منازعات اجتماعی و اعتصاب های کارگری و دانشجویی یک سال گذشته است که در آغاز به پیشروی مهم حزب چپ نافرمان کمک کرد. این اعتراض ها و اعتصاب ها حزب اجتماع ملی را در وضعیتی دشوار قرار داده بود تا آنجا که پایه های اجتماعی این حزب را کسبه و کارفرمایان خُرد، پیشه وران و طیف وسیعی از مزدبگیران تشکیل می دهند.برای نمونه، ٣٧ درصد کارگران و ٣۲ درصد کارمندان فرانسوی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰١٧ به مارین لوپن، نامزد حزب راست افراطی اجتماع ملی رأی دادند. واضح است که این گروه ها یا طبقات اجتماعی نمی توانند منافع و مواضع مشترکی دربارۀ افزایش دستمزد حداقل داشته باشند.با این حال، این گرفتاری بزرگ حزب اجتماع ملی با بروز جنبش "جلیقه زردها" برطرف شد. زیرا، منشاء اولیه این جنبش نارضایتی از نظام مالیاتی به ویژه عوارضی است که تقریباً همۀ گروه های اجتماعی را خشمگین کرده است. به همین دلیل، مارین لوپن، رهبر حزب راست افراطی اجتماع ملی، که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰١٧ متحمل شکست سنگینی در برابر تنها رقیب خود، امانوئل ماکرون، شد، توانست در اندک مدتی به رقیب قَدّر رئیس جمهوری فرانسه تبدیل شود. زیرا، بحران "جلیقه زردها" بیش از همه گویای سرخوردگی بزرگ فرانسوی ها پس از روی کار آمدن امانوئل ماکرون است.پس از انتخاب ماکرون در اندک مدتی نوعی بُهت و ناباوری بخش های گسترده ای از جامعۀ فرانسه را دربرگرفت و بر شکاف های اجتماعی گذشته، نوعی شکاف اخلاقی نیز اضافه شد. اکنون بعید به نظر می رسد که "گفتگوی بزرگ" ملی که به ابتکار رئیس جمهوری فرانسه آغاز شده بتواند این کشور را از چنبرۀ بحران – اگر نه بن بست – کنونی آن خارج کند. برای اولین بار شاید پس از جنبش مه ۱۹۶۸ حاکمان فرانسه مهار این جامعه را از دست داده اند.مارسل گُشه، موّرخ و فیسلوف فرانسوی، معتقد است که شکاف های اجتماعی جامعۀ فرانسه متعلق به دیروز و امروز نیست، بلکه نتیجۀ سه دهه جهانی شدن مستمر است که به نابودی صنایع در مناطق وسیعی از فرانسه منجر شد. او تصریح می کند که خود پدیدۀ ماکرون نتیجۀ اضمحلال نظام سیاسی برآمده از روند سه دهه تلاطم و تغییر در اعماق جامعۀ فرانسه بوده که امروز خود را در بی اعتمادی عمومی نسبت به نمایندگان سیاسی این کشور متبلور ساخته است.مارسل گُشه می گوید که امانوئل ماکرون برغم امیدهای بی سابقه ای که با انتخابش در نزد فرانسویان برانگیخت دچار دو اشتباه فاحش شد : اول اینکه او برغم وعدۀ انتخاباتی خود از شنیدن صدای ناراضیان و سرخورده های جامعه خودداری کرد و دوم اینکه او با سرعتی جنون آمیز دست به کار اصلاح و تغییر ساختارهایی شد که زندگی میلیون ها نفر را سخت تحت تأثیر قرار داد. چنین روشی در تاریخ و فرهنگ سیاسی فرانسه غیرقابل تصور و غیرقابل قبول است.هیچ فرانسوی باور نمی کند که کشورش بتواند در عرض یک سال و نیم متحمل اصلاحات سنگین بشود و در عین حال از ثمرات آن بهره مند گردد. مثل هر جامعۀ پیشرفتۀ دیگری، مشکلات و مسائل فرانسه پیچیده اند و راه حل آنها نیازمند زمان نسبتاً طولانی است. اصلاح اقتصاد، نهادهای سیاسی، آموزش و پرورش و بهداشت و بیمه های اجتماعی...
در فرانسه، آنهم در کمتر از دو سال فقط به یک رؤیا می تواند شباهت داشته باشد.به همین دلیل پی یر روزانولون، صاحب کرسی "تاریخ مدرن و معاصر سیاست" در کالج فرانسه از جنبش "جلیقه زردها" نه به عنوان یک جنبش اجتماعی بلکه به عنوان شورش اجتماعی، نوعی فوران نارضایتی ها یاد می کند و می افزاید : این شورش اجتماعی لزوماً دربرگیرندۀ محرومان و بیکاران جامعه نبود که میدان های شهر را به اشغال خود درآوردند. به گمان روزانولون جنبش "جلیقه زردها"، جنبش مزدبگیران و طبقات متوسط فرودست، کسبه و کارفرمایان خُرد و پیشه وران و کارگران مستقل است و به دلیل همین ناهمگونی در ترکیب گروه های اجتماعی، در درون این جنبش شاهد ایدئولوژی های راست و چپ افراطی هستیم.در واقع، با جنبش "جلیقه زردها" فرانسه وارد دورۀ جدیدی از منازعات یا مناسبات اجتماعی شده است که در آن طبقات اجتماعی به تنهایی دست بالا را ندارند. جنبش "جلیقه زردها" بیش از آنکه به یک طبقۀ اجتماعی استثمار شده متعلق باشد، برآمده از طیف نسبتاً متنوعی از گروه های اجتماعی تحقیر شده است.از خلال این جنبش کل نظام نمایندگی سیاسی فرانسه تغییرات مهمی را تجربه می کند. بی اعتمادی عمومی نسبت به این نظام سنتی نمایندگی باعث شده که آحاد این جنبش بکوشند به تنهایی سخنگوی خواسته ها و آمال و آرزوهای خود باشند.با جنبش "جلیقه زردها"، منازعات اجتماعی فرانسه وارد دورۀ جدیدی از فردگرایی نیز شده است. در نتیجۀ همین فردگرایی منحصربفرد، عاملان اجتماعی دائماً از یک افق افراطی ایدئولوژیک به یک افق افراطی دیگر (و معمولاً از چپ افراطی به راست افراطی) عبور می کنند. این جابجایی دایمی و سیّال در مواضع، ویژگی غالب جنبش های پوپولیستی است که این روزها از نو شاهد رشد و پیشروی آنها نه فقط در فرانسه بلکه تقریباً در کل کشورهای غربی و اروپایی از جمله در آمریکا هستیم.پوپولیسم معاصر گویای یک دورۀ تاریخی است که عموماً ارزش ها و انگاره های راست را با شیوه ها و سبک سیاست ورزی چپ در می آمیزد که البته امروز سخت دچار سرگشتگی و ابهام شده است. پس از بحران "برکسیت، فرانسه نیز از خلال جنبش "جلیقه زردها" همانند دیگر کشورهای اروپایی از جمله ایتالیا، آلمان، سوئد و قریب به اتفاق کشورهای شرق اروپا وارد چرخۀ یک جنبش خطرناک پوپولیستی شده است.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.