تا اینکه از آن روز به بعد تا به امروز این مشکل ادامه داشته و هر روز که او از خواب بیدار می شود هیچ کس را به یاد ندارد حتی والدین و نامزدش را برای همین اطرافیانش مجبورند هر روز خودشان را به بیان نشانه هایی به او معرفی و نسبت خود با او را ثابت کنند. این باعث شد که رابطه ی "ماروایاما" با عزیزانش کاملا تحت فشار باشد و حتی چند بار از خانه فرار کرد.



پزشکان توصیه می کنند که او همه رویدادهای مهم روز را در یک دفتر خاطرات قبل از خواب ثبت کند تا بتواند آن را صبح روز بعد بخواند و ایده ای از آنچه که در زندگی اش اتفاق افتاده است داشته باشد ؛ این روش تا حدودی شرایط را برای والدین و نامزد او راحت کرده است اما مشکل به طور کامل رفع نشده است.

نامزد او در این مورد میگوید:وضعیت ناراحت کننده ای است اما تمام تلاشمان را می کنیم تا به او کمک کنیم ؛ یک روز صبح بعد از آنکه خودم را برای بارها معرفی کردم و بالاخره او مرا به یاد آورد تصمیم گرفتم از او خواستگاری کنم و در مورد رابطه ی عاشقانه مان و اینکه قدص داشتیم ازدواج کنیم گفتم ؛ او پاسخ مثبت داد و روز خوبی داشتیم . او به من گفت که وضعیت حافظه اش هر روز بدتر می شود و امکان دارد که صبح فردا دیگر مرا به یاد نیاورد . با ناراحتی از من پرسید آیا با این شرایط به او علاقه مند خواهم ماند و من با اطمینان به او پاسخ مثبت دادم و تصمیم گرفتم تا همیشه کنارش بمانم و حالا روزهاست که من از او خواستگاری می کنم و او پاسخ مثبت می دهد چرا که ما واقعا و قلبا عاشق هم هستیم.

نمناک