رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 490110

مقبره اعلا یزد؛ بنایی که روایتگر عشق رعنا و اعلا شد

ساعت 24-یکی از بناهای تاریخی یزد که نمادی از عشق بحساب می آید، مقبره اعلا یزد بوده که بسیار دیدنی است. مقبره ای که روایتگر عشق رعنا و اعلا شد بنای خشت و گلی مقبره اعلا یزد در روستای فیروزآباد شهرستان ابرکوه از میراث فرهنگی و جاذبه های گردشگری گمنام این شهرستان بشمار می آید

خبر
بنای خشت و گلی مقبره اعلا یزد در روستای فیروزآباد شهرستان ابرکوه از میراث فرهنگی و جاذبه های گردشگری گمنام این شهرستان بشمار می آید که در گذر زمان بخش های قابل توجهی از آن تخریب شد. این بنای تاریخی به استناد نقل قول ها، روایت و داستان های قدیمی، آرامگاه فردی به نام «علی» است و افسانه ای که نسل به نسل از اهالی منطقه در باره این بنا منتقل شده، اما کمتر کسی از آن مطلع است، حکایت عشق پسری فقیر به دختر حاکم است. حامد اکرمی، پژوهشگر جوان ابرکوهی که پیرامون این موضوع تحقیقات و گفت وگوهایی با کهن سال ترین افراد روستاهای اطراف این مقبره داشته، در این باره نقل می کند: در قدیم الایام، علی که پسری از یک خانواده فقیر بود به دختر حاکم آبادی دلبسته شده و هرچه اصرار می کند با جواب منفی حاکم مواجه می شود و نهایتا در مقابل رفت و آمدها و اصرارهای مکرر علی، حاکم با این ازدواج به شرط آنکه علی چوپان گوسفندانش شود، موافقت می کند. وی ادامه می دهد: علی که حاضر بود برای وصال به معشوق هر کاری را انجام دهد، شرط را پذیرفته و هر روز گوسفندان حاکم را برای چرا تا نزدیکی کوهی در همان منطقه می برد و هنگام استراحت به غاری که در بالای آن کوه بود، پناه می برد که به علت حضور همیشگی علی در کنار این کوه، اهالی نام اعلا را برای چوپان حاکم و آن کوه معروف برگزیدند. اکرمی می گوید: یک روز وقتی علی مشغول چوپانی بود، مسافری از راه می رسد و میهمان ناخوانده چوپان می شود و از او غذایی طلب می کند. علی که همراه با خود هیچ قوتی نداشته، می گوید: در حال حاضر دارایی من تنها یک گوسفند در میان این گله است که به خودم تعلق دارد. آن سوار ناشناس باز هم تقاضای غذا می کند و این بار علی گوسفند خود را برایش قربانی می کند. وی ادامه می دهد: مسافر غریبه از علی می خواهد تا استخوان های گوسفند قربانی را در پوستش بریزد و سپس اندکی بر آن پوست می دمد و گوسفند دوباره زنده می شود. علی که این صحنه را می بیند، متوجه می شود این مسافر یک انسان معمولی نیست و با خود می گوید بهتر است نیاز خود را با او مطرح کنم، شاید آن را برآورده کند. این محقق ابرکوهی بیان می کند: درخواست چوپان این بود که به یک دونده توانا تبدیل شود بدین ترتیب که بتواند در هر گام، 40 متر به جلو پرش کند یا به قول قدیمی ها، بتواند در هر قدم 40 گز بردارد. مسافر نیز خواسته میزبانش را پذیرفته و با آب دهانی که بر زانوی علی می کشد، قدرت عجیبی به پاهای او می دهد و همانطور که خواسته بود در هر قدم 40 متر به جلو می رود. اکرمی می گوید: چوپان پس از بازگشت به آبادی و انجام شرط حاکم، خواستار وفای به عهد و ازدواج با دختر او می شود، اما حاکم غافل از اینکه علی دیگر یک چوپان ساده نیست و قدرتی افسانه ای دارد، از مطالبه او خشمگین شده و دستور زندانی شدنش را صادر می کند. وی ادامه می دهد: این بار علی دست معشوقه خود را که رعنا نام داشت، گرفته و با توانی که هیچکسی از آن با خبر نبود، به سمت همان کوه و غار معروف فرار می کند و از آنجایی که دختر حاکم نیز به او علاقمند بوده، زندگی در صحرا و غار را می پذیرد. وی در ادامه نقل می کند: روزی رعنا برای برداشتن آب بر سر جوی آبی که در آبادی بوده، می رود و در این هنگام کنیز حاکم او را می بیند و هرچه به او اصرار می کند که به نزد پدرت برگرد، او قبول نمی کند. کنیز حاکم این بار کنار جوی آب در کمین نشسته و زمانیکه رعنا را می بیند، او را وسوسه می کند که علی را به پدرت تحویل بده و دوباره از او تقاضای ازدواج کن، شاید پدرت پذیرفت و شما می توانید با خوشی در آبادی زندگی کنید لذا رعنا به سرعت با این حرف وسوسه شده و همسرش را که از کمین سربازان حاکم بی خبر است، به کنار جوی می آورد. اکرمی می گوید: وقتی علی گیوه های خود را بیرون می آورد، کنیز از فرصت استفاده کرده و مقداری خار در گیوه هایش قرار می دهد تا اگر علی قصد فرار داشت، موفق نشود. چند دقیقه ای نمی گذرد که سربازان و سواران حاکم به علی حمله می کنند و او نیز قصد فرار می کند، ولی وجود خارها در گیوه باعث می شود نتواند مانند قبل قدم بردارد. وی ابراز می کند: علی با تمام دردی که از ناحیه پا می کشد، رعنا را با خود تا نزدیکی کوه می برد، ولی هرچه تلاش می کند نمی تواند خود را به غار برساند و در این هنگام زانوهای او به سنگی برخورد کرده و در نتیجه دستگیر و راهی زندان می شود و پس از مدتی به شکل نامعلومی از بین می رود و رعنا نیز توسط برادرش کشته می شود. اهالی منطقه که امروز این داستان را نقل می کنند، بخشی از کوه اعلا را «زانوی اعلا» می نامند و می گویند: این همان جایی است که زانوی علی به سنگ برخورد می کند و موجب دستگیریش می شود. این محقق جوان و راوی داستان اعلا که در حوزه صنایع دستی نیز فعالیت داشته و توانست چندین مورد از این صنایع را که سال های بسیار زیادی به دست فراموشی سپرده شده بود مانند سفره پنبه ای، عروسک جلی و چنته بافی، دوباره احیا کند، برای زنده نگه داشتن داستان اعلا و بازگو شدن این داستان برای نسل جدید، عروسک هایی را با عنوان «اعلا و رعنا» به سبک و شیوه سنتی و قدیمی طراحی و تولید کرده است. البته این اقدام شاید به تنهایی برای زنده نگه داشتن مقبره اعلا یزد و داستان جذاب آن کافی نباشد، لذا نیاز است که مقبره اعلا یزد که در تاریخ 26 اسفندماه سال 1386 با شماره 22137 به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید، بیشتر مورد رسیدگی میراث فرهنگی استان و شهرستان قرار گیرد تا با داستانی که در پس آن نهفته شده بتواند به یکی از جاذبه های گردشگری و مقصد بازدید علاقمندان به تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی تبدیل شود.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها