رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 504146

آمریکا نمی گذارد خاورمیانه در اختیار چین قرارگیرد

سودبردن ایران و آمریکا از صلح

ساعت 24 - اگر به راهبرد آمریکا در بعد از جنگ جهانی دوم بنگریم، شش محور اصلی و ثابت را در تمامی این راهبردها مشاهده خواهیم کرد.

محبعلی
dir="RTL">1-کنترل و دسترسی مناسب به منابع انرژی منطقه و جلوگیری از سلطه رقبا و دشمنان آمریکا به آنها. 2- تامین امنیت و آزادی کشتی‌رانی در آبراهه‌های بین‌المللی و تنگه‌های استراتژیک در مناطق مهم و حیاتی، نظیر تنگه هرمز، خلیج عقبه، دریای سرخ، خلیج عدن، خلیج فارس، تنگه جبل الطارق. طبق این استراتژی اگر دست رقبای آمریکا به این مناطق برسد، طبعاً منافع ایالات متحده و غرب تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. 3- تامین امنیت اسرائیل و حفظ روابط استراتژیک ایالات متحده با رژیم صهیونیستی. 4- حمایت از ثبات و امنیت دولت‌های متحد آمریکا در منطقه. 5- جلوگیری از دستیابی دولت‌های متخاصم به سلاح‌های کشتار جمعی در خاورمیانه و 6- مبارزه با بازیگران و جنبش‌هایی که به هر صورت آمریکا را به مبارزه می‌طلبند.

هر 10 سال یک واقعه مهم

در منطقه ما در طول 50 سال گذشته، هر 10 سال یک اتفاق مهم صورت گرفته است. در دهه 1970 میلادی مجموعه اتفاقاتی مانند جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم نفتی غرب تاثیر زیادی بر مناسبات سیاسی و اقتصادی در جهان داشت و تمامی توجهات بین‌المللی را متوجه خاورمیانه کرد. این امر باعث شد کشورهای مصرف کننده نفت سراغ منابع جایگزین رفته و شوروی سابق به تامین کننده اصلی انرژی اروپا بدل شود؛ به طوری که تا سال 2010 همچنان بیش از 40 درصد انرژی اروپایی‌ها از سوی روسیه تامین می‌شود. از سوی دیگر این مسئله سبب کاهش وابستگی آمریکا به منابع انرژی خاورمیانه نیز شد، به طوریکه اکنون شاهدیم ایالات متحده نیاز چندانی به انرژی منطقه ندارد.

در پایان دهه 1970 همچنین علاوه بر انقلاب اسلامی در ایران، شاهد مداخله نظامی شوروی در افغانستان نیز بودیم. پاسخ آمریکا به این مسئله ایجاد فرماندهی مرکزی این کشور در منطقه بود. اگر آمار عملیات‌های ارتش آمریکا از 1980 تاکنون را مورد بررسی قرار دهیم، بیش از 90 درصد عملیات‌های نظامی این کشور معطوف به منطقه‌ای حد فاصل افغانستان تا الجزایر بوده است. در همین راستا بود که آمریکا از جایگاه مدیریت کننده بحران‌ها به جایگاه حاضر در منطقه رسید.

این دوران ادامه داشت تا شوروی در افغانستان زمین‌گیر شد و جنگ پایان یافت. در چنین شرایطی و در حالی که انتظار می‌رفت آرامش در منطقه حکمفرما شود، اما محصول سیاست‌ها و تحولات تا جایی ادامه پیدا کرد که در پایان دهه 1980 دو اتفاق بزرگ در خاورمیانه صورت گرفت. نخست از درون افغانستان القاعده بروز کرد که امینت را به چالش کشید و دوم اشغال کویت توسط صدام حسین بود که ایالات متحده را عملاً وارد نبردی مستقیم کرد.

در این دوران تحریم‌ها یکی از ابزارهایی بود که آمریکا برای عدم ورود به جنگ مستقیم از آن استفاده می‌کرد. در این راستا و تا پایان دهه 1990 میلادی در خصوص این استراتژی در داخل ایالات متحده اختلاف نظرهایی جدی وجود داشت. نومحافظه‌کاران معتقد بودند آمریکا با مشغول کردن خود به اتفاقات کوچک، عملاً از اهداف بزرگ جا مانده است. اگر به استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن جدید نگاه کنیم، می‌بینیم که مشخصاً به این مسئله و تهدید بودن چین اشاره شده است. دولت بوش با دستور کار مقابله با چین به روی کار آمد، اما واقعه یازده سپتامبر تمامی این برآوردها برهم زد. زمانی که در مالزی عهده‌دار سفارت ایران بودم، سفیر فرانسه در این کشور می‌گفت، شخص بوش گفته که ما از این وضعیت خسته شده و قصد داریم خاورمیانه را فلت کرده و از نو بسازیم.

در همین رابطه بود که سیاست جورج بوش، منجر به بحران‌های جدیدی شد که تعادل قدرت را بر هم زده و به قول سعودی‌ها دروازه‌های جهان عرب را به روی ایران باز کرد.حادثه دیگر در زمان بوش، لو رفتن برنامه‌ هسته‌ای ایران بود. در دستورالعمل ارتش آمریکا این طور عنوان شده که تلاش دشمن برای دستیابی به سلاح هسته‌ای به معنای ورود به جنگ با آمریکاست. این مسئله سوای تمامی چالش‌های خاورمیانه به چالش مقابله میان ایران و آمریکا انجامید. در این میان با شکست خوردن طرح اروپایی‌ها در پایان سال 2004، ایران علیرغم توصیه تمامی کارشناسان که تاکید داشتند کاری نکنید که پرونده به شورای امنیت ارجاع شود، این مهم را جدی نگرفت.بنابراین تمام چالش‌های موجود به یک موضوع اصلی یعنی مناقشه میان ایران و آمریکا بدل شده و تا این مناقشه حل نشود، سایر مسائل منطقه نیز حل نخواهد شد؛ زیرا تمامی این مسائل زیر مجموعه منازعه موجود است. در این میان اگر قدرتی بخواهد در این مسئله جایگزین ایالات متحده آمریکا شود، عملاً غیر ممکن خواهد بود. در این چارچوب حداکثر اروپا، چین و روسیه می‌توانند به عنوان یک واسطه و تنش‌ها را کاهش دهند. لذا این ایران و آمریکا هستند که از این چالش خسارت می‌بینند.

ایران و آمریکا از صلح سود می‌برند

طبیعتاً آمریکا به واسطه حجم اقتصاد 20 تریلیون دلاری و بودجه نظامی 700 میلیارد دلاری‌اش از این منازعه آسیب کمتری خواهد دید. لذا راهکار این است که مسئله میان ایران و آمریکا فارغ از نوع دولت‌ها یا رژیم‌های مستقر در این دو کشور حل شود. دولت آمریکا چه دموکرات باشد و چه جمهوری‌خواه، تمام شش مسئله ‌ای را که در بالا اشاره شد، در دستور کار قرار خواهد داد؛ با این توضیح که تمامی شش موضوع یاد شده همگی در ایران تجمیع شده است. بنابراین ایران و آمریکا چاره‌ای ندارند که در نهایت پشت میز مذاکره مسائل خود را حل و فصل کنند؛ زیرا مسیر کنونی منتهی به درگیری خواهد شد که از رهگذر آن تمامی کشورهای منطقه متضرر می‌شوند.

ایران از صلح سود می‌برد، زیرا صلح زیربنای توسعه است. صلح و ثبات در منطقه همچنین منافع بیشتری برای ایران در بر خواهد داشت. از سوی دیگر صلح به نفع آمریکا نیز هست، زیرا ایالات متحده در سایه آن از درگیری اجتناب کرده و فرصت پیدا می‌کند تا به رقبای اصلی خود بپردازد. بنابراین نباید در این شرایط به دنبال راهکار انحرافی باشیم. ممکن است این راهکار مسکن موقت باشد، اما باید در خاطر داشته باشیم که نه از اروپا در مورد برجام چیزی برای ایران بیرون می‌آید و نه روسیه و چین می‌خواهند که ایران و آمریکا چالش‌های میان خود را حل و فصل کنند.

قاسم محبعلی - دیپلمات سابق - ارایه به همایش دیپلماسی هسته ای

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها