رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 518518

چرا مردم رعایت نمی‌کنند؟

مردم از تناقض خسته شده‌اند!

ساعت 24-این خستگی اجتماعی، نوعی سرخوردگی و بی تفاوتی نسبت به آن چیزی است که وضع موجود کروناست. این خستگی از همدیگر خسته شدن هم هست. آنچه که ما اسمش را مهربانی، صمیمیت و همبستگی می‌گذاریم در جامعه‌مان بسیار کم شده است. آدم‌ها دیگر حوصله هم را ندارند که بخشی به توقعاتشان مربوط است. ولی مشکل این است که ما پیش از کرونا هم خستگی اجتماعی را داشتیم، ولی کرونا آن را تشدید کرده است.

خبر
div>
فرد از خستگی شدید می‌برد و بریدگی اجتماعی رخ می‌دهد. می‌گویند این آدم بریده است یعنی تمام راه‌ها را به روی خود بسته می‌داند. آنچنان نومید است که دیگر بی‌تفاوت می‌شود.در کشور ما، چون دولت‌ها هیچ موقع رفاهی نبودند بلکه دولت‌های سیاسی بودند رابطه‌شان با مردم قطع بوده است. حالا در شرایط فعلی این قطعی رابطه و گسست عمیق‌تر شده است.علت اصلی هم این است که در مملکت ما توجهی به حکومت مردم بر مردم و برای مردم نمی‌شود و دموکراسی ندارد. تا حرف از دموکراسی می‌زنی می‌گویند غربی است. خب، تو که در مجلس نشستی همین پارلمان که از غرب آمده است، تو رئیس جمهور که با انتخاباتی که برای غرب است انتخاب شدی چطور اینجا که می‌رسد غرب خوب است، ولی اگر از مردم سالاری صحبت شود غربزدگی است و ما شکل دیگری از حکومت را داریم و دموکراسی مغایر با ماست. این تناقضات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فسادها آنقدر زیاد شده است که مردم این فاصله را وقتی می‌بینند قهر می‌کنند دیگر اهمیتی به این حرف‌ها نمی‌دهند و پروتکل‌ها برای شان جوک است.
چند هفته‌ای می‌شود که آمار مبتلایان و فوتی‌های کرونایی افزایش یافته است. در این میان برخی از خستگی اجتماعی سخن می‌گویند که موجب شده تا رعایت پروتکل‌ها کاهش پیدا کند و محدودیت‌ها مانند اسفندماه دیگر آنقدرها برای مردم اهمیتی نداشته باشد.

به همین بهانه گفتگویی کردیم با آقای دکتر امیرمحمود حریرچی جامعه‌شناس و اپیدمولوژیست که در ادامه می‌آید:

از خستگی اجتماعی کرونا تا بی‌تفاوتی به پروتکل‌ها/////

آقای دکتر! با افزایش مبتلایان به کرونا صحبت از رعایت نکردن پروتکل‌ها در جامعه است. برخی می‌گویند این رعایت نکردن‌ها محصول خستگی اجتماعی ناشی از کروناست؛ آیا می‌توان از خستگی اجتماعی به عنوان مهمترین علت شیوع گسترده کرونا و موج‌های دوم و سوم یاد کرد؟ اصلا خستگی اجتماعی ناشی از کرونا چیست؟
این خستگی اجتماعی، نوعی سرخوردگی و بی تفاوتی نسبت به آن چیزی است که وضع موجود کروناست. این خستگی از همدیگر خسته شدن هم هست. آنچه که ما اسمش را مهربانی، صمیمیت و همبستگی می‌گذاریم در جامعه‌مان بسیار کم شده است. آدم‌ها دیگر حوصله هم را ندارند که بخشی به توقعاتشان مربوط است. ولی مشکل این است که ما پیش از کرونا هم خستگی اجتماعی را داشتیم، ولی کرونا آن را تشدید کرده است.
شرایط نامطلوبی در جامعه هست، نومیدی و بی‌اطمینانی در کشور وجود دارد و مدیریت‌ها در بخش‌های مختلف آنقدر ناتوان هستند که مردم از بهبود وضعیت نومید شدند. کرونا این وضعیت را بدتر کرده است. حالا شاهد هستیم با تمام ادعاهایی که مسئولین ما دارند اینقدر تناقض وجود دارد که وضعیت بیماری در کشور بدتر شده است. در حالی‌که می‌توانستند با مدیریت مناسب‌تر به شکل‌های مختلفی که اصلی‌ترین آن حمایت از مردم است بیماری را مدیریت کنند. حمایت از مردم باید چه در بخش درمان و چه در بخش محرومان جامعه رخ می‌داد. اما فقط پروتکل صادر شد. در حالی که قبل از همه باید برای خودشان پروتکل صادر کنند. پروتکل‌ها باید برای مردم اطمینان بخش باشد، اما این وضعیت وجود ندارد و خستگی اجتماعی روز به روز در اشکال مختلف در مردم دیده می‌شود. مثلا پرخاشگری و خشونت زیاد شده است. آنقدر که درگیر مسایل دوران کرونا هستیم ارتباطات مان خیلی کم شده است. البته این بحث جهانی است، اما در کشور ما زمینه‌هایی برای مدیریت درست این شرایط، وجود نداشته است. از جمله رفاه اجتماعی و تامین اجتماعی فراگیر را هیچ موقع نداشتیم و مردم را با سلیقه خاص هر رئیس جمهور و اینکه او چه کند، اداره کردیم. کمک‌های لازمی که قرار بود به مردم بشود نشد و معیشت و سلامت در تقابل با هم قرار گرفتند.
خب، در شرایطی که من نمی‌توانم معیشت خانواده‌ام را تامین کنم و شرمنده‌شان هستم چطور می‌توانم به فکر سلامت خود باشم؟ البته این در مورد کسانی است که برخودار نیستند، آن‌هایی که دارا هستند و رعایت نمی‌کنند مسئولیت اجتماعی ندارند، اما در جامعه ما، بیش از ۶۰ میلیون نفر برخوردار نیستند و شرایط سختی را می‌گذرانند، ولی دولت چه کرده، مدام برای شان پروتکل نوشته است و نکاتی را مطرح کرده است بدون آنکه فکر کند این چقدر قابلیت اجرا دارد. همین هم موجب شده تا در جامعه شاهد خشونت و عصبانیت باشیم. چیزی‌که بیشتر از خشونت و عصبانیت وجود دارد تنهایی است. افراد احساس می‌کنند در این اوضاع و احول وخیم تنها هستند و نمی‌دانند این حمایت را از چه کسی باید بگیرند. در اصل این حمایت وظیفه حاکمیت است. اما حاکمیت در ایران هیچ وقت حمایت نکرده و بی‌تفاوت بوده است. برنامه‌ای هم برای آن نداشته است.

در این وضعیت که نرخ تورم بالا رفته است کسانی که ناتوان از تأمین اقلام اساسی هستند حال خوشی ندارند و این روی روابط اجتماعی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. یک موقع می‌گفتیم روابط اجتماعی منفعت طلبانه است، اما الان خصومت طلبانه شده است. حاکمیت که با آن‌ها کاری ندارد خودشان هم که رها هستند بنابراین سرخورده، خشمگین و عصبانی هستند. این که مردم درد همدیگر را ندانند و همبستگی و رابطه مناسب اجتماعی‌که می‌توانستند داشته باشند در دوران کرونایی ندارند، وضعیت را وخیم کرده است و عصبیت کرونایی برای افراد ایجاد شده است که نشان از این دارد که دستمان به جایی بند نیست. باز هم می‌گویم این وضعیت عموم مردم است و نه اقلیت برخوردار.

مردم از تناقض خسته شده‌اند!

به نظر شما این خستگی کرونایی خودش علت این وضعیت است یا معلول؟ در این میان تناقض‌های موجود میان دستگاه‌ها و عدم جدیت دولت در تعریف محدودیت‌های کرونایی در گسترش بیماری چه نقشی دارند؟
از ابتدا اقداماتی که دولت در ارتباط با کرونا انجام داد بسیار اشتباه بود. پنهانکاری کرد. آمادگی لازم را برای مقابله با بیماری نداشت. همین حالا بحث بر سر این است که یک میلیارد دلاری که به این امر تخصیص داده شده کجا و چگونه خرج شده است. یک مقداری از آن را به دولت دادند، بقیه‌اش کجا رفته است. چرا برای کادر درمان هزینه نشده است. در حالی که بخش عمده این خستگی اجتماعی در کادر درمان است. خیلی از آن‌ها مرخصی استعلاجی می‌گیرند؛ چقدر قربانی شدند حالا به عنوان شهید از آن‌ها یاد کردن که امور را اصلاح نمی‌کند. وقتی مردم نتوانند شدت قضیه را درک کنند وقتی دولتی‌های ما اگر پروتکل می‌نویسند به این فکر نباشند که آیا این قابل اجرا هست یا نه اوضاع این می‌شود. ما در این مدت چقدر با تصمیمات یک دفعه‌ای و تغییر تصمیمات مواجه بودیم.

سر بازگشایی مدارس گفتند مدارس باز است، یک روز نگذشته گفتند، بچه‌ها نیامدند هم نیامدند. وقتی یک روزه این تصمیم عوض می‌شود، در خود والدین و مردم خستگی و نگرانی ایجاد می‌کند که موقع امتحانات بازی در نیاورند. وقتی خود مسئولین اهمیت نمی‌دهند و مدارس را باز می‌کنند، کارمندان دولت که می‌توانند دورکار باشند، می‌گویند باید حضوری بیایند، خب چه توقعی از مردم است. همین تناقض‌ها مردم را خسته می‌کند. بنابراین وقتی به مردم می‌گویند مردم زیربار نمی‌روند.

یک عده که شرایط خوبی دارند، اما رعایت نمی‌کنند مسئولیت اجتماعی ندارند و آدم‌های غیراخلاقی هستند. اما آن‌هایی که ندارند چه؟ تکلیف‌شان چیست؟ به غیر از اینکه افسرده شوند چه می‌شود؟ از آن سو هم مسئولان ما ادعا دارند که ما از همه پیشیم، ولی در بین کشورهای دیگر بالاترین آمار فوت شدگان به نسبت جمعیت کشور را ما داریم. خود مسئولین بهداشتی می‌گویند آمار واقعی سه چهار برابر آمار اعلامی است. به عنوان یک اپیدمولوژیست می‌گویم آنچه می‌بینیم موقعی است که مطمئن شدیم، تست‌هایمان را انجام داده و این فرد بر اثر کرونا فوت کرده است یا مشکلش کرونا است، اما ما که از اول امکانات نداشتیم. الان هم نداریم.


در واقع دست افراد نیست که پروتکل‌ها را رعایت کنند. این معلول است. عدم رعایت پروتکل‌ها و جدی نگرفتن محدودیت‌ها توسط محرومان جامعه که ۶۰ میلیون نفر هستند معلول بی‌برنامه‌گی و بی لیاقتی کسانی است که در این قضیه دچار روزمرگی شدند و طبق معمول نتوانستند دورتر را ببینند. اگر از آغاز کرونا با متخصصان گفتگو و مشورت داشتند می‌فهمیدند که اگر حق بیکاری ندهند، افراد برای تامین معیشت خود مجبور هستند به جامعه بیایند و همیشه نمی‌شود پروتکل‌ها را رعایت کنند. خود ماسک برای یک خانواده چهارنفره یک هزینه است.


علاوه براین، می‌گوییم فاصله فیزیکی را رعایت کنید. چگونه می‌توان در جاهایی با تراکم جمعیتی فاصله فیزیکی را رعایت کرد. کسی که در جاهای شلوغ دستفروشی دارد یا در جاهای فقیرنشین که تراکم جمعیت بالاست چگونه فاصله فیزیکی رعایت شود. به همین دلیل فرد از خستگی شدید رنج می‌برد و بریدگی اجتماعی رخ می‌دهد. می‌گویند این آدم بریده است یعنی تمام راه‌ها را به روی خود بسته می‌داند. آنچنان نومید است که دیگر بی‌تفاوت می‌شود.

فیلمی منتشر شد که طرف می‌گفت من حاضرم بمیرم، ولی شب وقتی به خانه می‌روم لقمه نانی برای خانواده‌ام ببرم. این چه می‌خواهد بکند. مسئولان چه جوابی برای این دارند؟ پروتکل برای این آدم می‌نویسند؟ فاصله‌گذاری فیزیکی برای این جمعیت غیرقابل تصور است. مسئولین ما هیچ درکی از مردم که حداقل ۵۰ درصدشان محرومان هستند ندارند. مسئولین ما باید شرایط این‌ها را ببینند. این افراد چطور باید پروتکل‌ها را رعایت کنند؟ وقتی که آن‌ها برای رفتن سرکار از وسیله نقلیه عمومی استفاده می‌کنند که امکانات لازم را ندارد. چند وقت پیش یکی از مسئولین گفته بود در این مدت هیچ اتوبوسی به شرکت واحد اضافه نشده است. وقتی این افراد کنار هم بدون فاصله بایستند ماسک هم بزنند، ولی فاصله را رعایت نکنند چه فایده دارد.


با این اوضاع برای کاهش خستگی اجتماعی چه باید کرد؟
در شرایط کرونایی باید با کرونا کنار بیاییم. معلوم نیست تا کی این ویروس باشد. ویروسی که دنیا را گرفته و معلوم نیست کی از بین برود. خستگی اجتماعی، روانی و روحی و خسته شدن از این وضعیت وجود دارد، اما باید با این بیماری کنار بیاییم وسازش کنیم.


چگونه؟
دولت باید بیاید و شرایط را مدیریت کند. یک پای این قضیه دولت و مسئولین هستند. باید بیایند به مردم نشان بدهند ما کنار شما هستیم و این مسئله هم می‌گذرد، سخت است، ولی بیایید با هم کمک کنیم. اما توقع یک طرفه نباید داشته باشند. باید نشان بدهند کنار مردم هستند نه اینکه بروند مناطق محروم و حاشیه نشین که وظیفه‌شان است و باید بروند تا شاید درکی از وضعیت جامعه پیدا کنند. اما منظور این است که نشان بدهند به لحاظ اقتصادی و برنامه‌ریزی کنار مردم هستند. آن وقت آنچه اسمش را می‌گذاریم رابطه دولت و ملت، رابطه‌ای که در دولت‌های رفاهی نه دولت سیاسی وجود دارد شکل می‌گیرد.

دولت‎های رفاهی در پی رضایت مردم هستند. ما کنار هم می‌توانیم مثل کشورهای پیشرفته و کشورهایی که دولت‌ها درکنار مردم شان بودند، این دوران را بگذرانیم آن هم با کمترین صدمه. اگر صدمه‌ای هم به وجود بیاید اگر کسی عزیزی را بر اثر کرونا از دست بدهد، چون می‌داند همه تلاش‌ها صورت گرفته و این عزیز از دست رفته این تسکینی برای دل اوست، ولی اگر بداند کوتاهی شده او خودش و عزیز از دست رفته‌اش را قربانی می‌داند. این درد بزرگی برای اوست که تا همیشه هم با او می‌ماند.

کادر درمان که جانفشانی خودش را می‌کند و ما قدردان هستیم. خود کادر درمان به خاطر این‌که مورد حمایت لازم قرار نگرفته قربانی شدند. پرستارانی هستند که تا چهار ماه حقوق نگرفتند یا قراردادهای‌شان را تمدید نکردند چه کسی باید جواب بدهد؟ این کادر درمان بودند که در این وضعیت جانفشانی کردند دستشان هم درد نکند، اما دولتی‌ها گامی برای مردم برنداشتند، مگر هر از گاهی یک صدقه‌ای دادند که بگویند یک میلیون دادیم که پول ماسک مردم هم نیست.

مردم از تناقض خسته شده‌اند!

در واقع گسست دولت-ملت و بی‌اعتمادی خودش موجب این وضعیت و پیدایش خستگی اجتماعی شده است؟
بله، اصلی‌ترین عامل خستگی اجتماعی، گسست دولت-ملت است. آنچه در دنیای امروز مطرح است دولت رفاهی است. دولت‌های رفاهی با ملت رابطه دارند. اما در ایران مردم را رعیت و نه ملت می‌بینند. دولت‌های رفاهی برنامه‌ریز و پاسخگوی مردم هستند. در دولت‌های رفاهی مردم حاکم هستند و مشارکت دارند. در آن‌ها همه برنامه‌ریزی‌ها برای مردم و با مردم است. در ایران، اما نه برای مردم و نه با مردم کار نمی‌کنند. چون دولت‌های سیاسی هستند. دعواهای این روزهای آن‌ها را ببینید تنها کسانی که در این دعواها فراموش می‌شوند مردم هستند. در دولت‌های رفاهی مردم سالاری هست و پشت مردم سالاری، شایسته سالاری است نه قوم و خویش سالاری که بازی‌های اینهاست. برای همین در کشورهای دارای دولت رفاهی، جامعه سلامت است. چون دولت پاسخگوست. رسانه‌ها از طرف مردم فریاد می‌زنند. اگر بخواهند فسادی بکنند به روز نمی‌کشد، روزنامه‌ها فریاد سر می‌دهند و مسئولین را وادار به پاسخگویی می‌کنند. به خاطر چیزهای جزیی مسئولین به محاکمه کشیده می‌شوند. اما در کشور ما، چون دولت‌ها هیچ موقع رفاهی نبودند بلکه دولت‌های سیاسی بودند رابطه‌شان با مردم قطع بوده است. حالا در شرایط فعلی این قطعی رابطه و گسست عمیق‌تر شده است.

علت اصلی هم این است که در مملکت ما توجهی به حکومت مردم بر مردم و برای مردم نمی‌شود و دموکراسی ندارد. تا حرف از دموکراسی می‌زنی می‌گویند غربی است. خب، تو که در مجلس نشستی همین پارلمان که از غرب آمده است، تو رئیس جمهور که با انتخاباتی که برای غرب است انتخاب شدی چطور اینجا که می‌رسد غرب خوب است، ولی اگر از مردم سالاری صحبت شود غربزدگی است و ما شکل دیگری از حکومت را داریم و دموکراسی مغایر با ماست. این تناقضات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فسادها آنقدر زیاد شده است که مردم این فاصله را وقتی می‌بینند قهر می‌کنند دیگر اهمیتی به این حرف‌ها نمی‌دهند و پروتکل‌ها برای شان جوک است.


فرارو: از اقدامات و مسئولیت دولت برای کاهش خستگی اجتماعی گفتید، اما جامعه و مردم چه؟ آن‌ها در این میان وظیفه‌ای دارند؟
ما از دولتی صحبت می‌کنیم که شایسته سالار است. بخش عمده شایسته سالاری، مردم‌سالاری است. دولتی که شایسته باشد با کمک مردم و باوری که مردم به آن دارند قدم جلو می‌گذارد و کارها را پیش می‌برد. اما وقتی مردم را حذف کنی، با آن‌ها فاصله داشته باشی وقتی دولت بیاید کارهای صدقه‌واری هم انجام بدهد دیگر فایده و ارزشی ندارد. دولت باید هر کاری که می‌کند مردم را به حساب بیاورد و مردم حضور داشته باشند. وقتی رسانه درد مردم را می‌گوید نماینده مردم است چرا گوشی برای شنیدن نیست؟ در کشورهایی که بیماری به خوبی کنترل شده مردم اعتماد بالایی نسبت به دولت داشتند به خاطر همین اعتماد بالای مردم هم، دولت‌ها موفق شدند. این چیزی نیست که یک شبه به وجود بیاید. دولت‌های آن‌ها نشان دادند که به فکر رضایتمندی مردم از زندگی هستند. اگر کسی نداشته، حداقل‌ها را برایش تامین کردند. به خصوص در شمال اروپا، آمریکا را نمی‌گویم، چون نئولیبرالیستی است و وضعیت خودش را دارد.

دولت اگر با مردم، سازمان‌های مردم نهاد و رسانه‌ها پیش برود موفق است. این دولت پاسخگوست. دولت ما خودش را پاسخگو نمی‌داند. دولت یا باید به رسانه که نماینده مردم است یا سازمان‌های مردم نهاد پاسخگو باشد. اگر این طور باشد کارها خوب پیش می‌رود. حتی آن‌هایی که امکاناتی هم ندارند، می‌گویند دولت دارد سعی خودش را می‌کند من هم رعایت می‌کنم، ولی الان که دولت سعی نمی‌کند آن‌ها هم رعایت نمی‌کنند.


اگر به مردم بها بدهیم و در برنامه‌ریزی‌ها و اجرا روی آن‌ها حساب کنیم، مردم هم وارد عمل می‌شوند. هر برنامه‌ای باید ارزشگذاری شود که آیا درست انجام شده یا نه اگر انجام نشده، مردم را درست وارد نکردیم. شرایط امروز یک فرصت و تهدید است. برای ما فرصتی فراهم می‌کند که یادمان باشد که در آینده مطالبه‌گری خیلی بالا می‌رود. دولت دراین شرایط آزمونش را خیلی بد پس داد. تنها کادر دولتی درمان و رسانه‌هایی که در این شرایط کنار مردم بودند آزمون‌شان را با موفقیت از سرگذراندند. بدون مردم کاری پیش نمی‌رود. با مردم که باشیم وقتی اعتماد داشته باشند حتی اگر دست خالی باشیم آن‌ها نقش خود را حداکثری ایفا می‌کنند.

ببینید این جامعه‌ای که از آن صحبت می‌کنیم محرومان هستند. ما راجع به ۶۰ میلیون نفر صحبت می‌کنیم. درد اصلی این است که در اجرای برنامه‌ها مشارکت این ۶۰ میلیون نفر به شکلی که قابل اجرا باشد جلب نمی‌شود. مثل دادن حق بیکاری. شما باید حق بیکاری بدهید نه این صدقه چند وقت یکبار که مدام بگویید می‌دهیم می‌دهیم. اگر حق بیکاری دادی که بتواند زندگی‌اش را تامین بکند آن موقع او این احساس مسئولیت را خواهد کرد که در این قضایا همراهی بکند.


اصطلاح حقوق و تکالیف شهروندی در این شرایط استفاده می‌شود. در دولت‌های رفاهی وقتی حقوق شهروندی حفظ شود تکلیف ایجاد می‌شود. آن وقت اگر برخی از مردم هم نخواهند رعایت کنند خود همین مردم حساس می‌شوند و می‌گویند تو چرا رعایت نمی‌کنی؟ تو داری سلامت مرا هم به خطر می‌اندازی. ولی الان مردم نمی‌توانند چنین تذکراتی بدهند، اما در کشورهایی که دولت رفاهی دارند شهروندان حتی با نگاه به هم می‌گویند تو شهروند متخلفی هستی. حتی شهروند خوب در آنجاکسی است که به افرادی که دارند خلاف اخلاق و همبستگی اجتماعی عمل می‌کنند با نگاه یا کلام تذکر بدهد. این عرف این جوامع شده است که تو وظیفه داری که تکلیفت را نسبت به دیگران و کارت را درست انجام بدهی. این طوری توقع و تکلیف ایجاد می‌شود آن هم درباره حقوق شهروندی که داری. حقوقی که حداقلش این است کسی که دستش بسته است دولت برایش حداقل معیشت را تامین کند تا دوباره بتواند سر کار برود. وقتی در جامعه ما حقوق شهروندی رعایت نمی‌شود این تکلیف رها شده است. به مردم می‌گوییم صورت خود را با سیلی سرخ نگه دار تازه این و این را هم رعایت کن. خب چگونه و چطور صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارد؟

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها