خواسته های ایرانیان بازی پیشگان سیاسی
بگذارید مردم شرایط عادی را هم تجربه کنند
ساعت 24 - محمدرضا تاجیک در دولت اصلاحات ریاست مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری را برعهده داشت واصلاح طلبان او را یکی از نظریه پردازان اصلاح طلبی می شناسند. او ازسر عمد یا از سرعادت سخت می نویسد اما حرفهای اساسی می زند و باید خواننده دقت کند او در پشت عبارات طولانی و سخت چه حرفی را می زند..آنچه در زیر می خوانید خلاصه ای از نوشته وی در سایت مشق نو است که ساعت 24 قسمت های اصلی حرف اورا بیرون کشیده و نظر خوانندگان ارجمند را به آن جلب می کند
بازیپیشگان سیاسیِ ایرانِ امروز چگونه با جامعه و جهان رابطهی «شناختی» برقرار میکنند؟بازیپیشگان عرصهی سیاست و قدرت امروز ایران چگونه با جامعه و جهان اطراف خود رابطهی شناختی برقرار میکنند؟ چگونه چیزها را میشناسند و این شناخت تا چه اندازه معتبر است؟ حکایت «شناخت» بسیاری از این بازیپیشگان سیاسی، حکایت نقاشی آن نقاش از معشوقش است که تلاش داشت معشوقش شبیه نقاشیاش شود نه بالعکس. مینامد. شناخت آنان از طریق مفاهیم مجرد و ذهنی پیش میرود و قصد تعیین طبیعت واقعیت یا واقعیتِ واقعیت را دارد، البته با این پیشفرض که طبیعت تعیینشدهی مذکور با این مفاهیم جور درمیآید. شناخت آنان همواره با نوعی داوری در مورد نسبت میان مفاهیم ذهنیشان و آنچه مفهومدهی میکنند آغاز میشود. با «حالات چیزها» کاری ندارند و تلاش نمیکنند مفاهیم و تعاریف خود را با تامل و تعمق در آنان حاصل کنند. به بیان دیگر، مفاهیم خود را از اشتغال با جامعه و جهان مادی و انضمامی تولید نمیکنند. شناخت آنان مبتنی بر اصول نخستین و ثابت، و عمدتا مبتنی بر «است» است نه «و» -یعنی شناخت آنان مبتنی بر ارتباطها و پیوندها و اتصالات میان متغیرهای گوناگون نیست، و اگر هم به حالات چیزها توجه میکنند، آنها را امری واحد و کلی میبینند، نه امری کثیر و در سیلان.
شناخت از جامعه خودی
این بسیار بازیپیشگان تئاتر سیاسی، در تابلوی جامعهی خود همواره حقایقی ناجور میبینند و مییابند، و مرز میان نگاه و فهم خود و واقعیتهای آدمیان، جامعه و وقایع اتفاقیه را نادیده میگیرند و بدینسان نقش و نقاشی منظر و نظر خود را همان واقعیت/حقیقت میپندارند و تحلیلشان جز تراوشات ذهنی و خانهتکانی خانهی خیال و وهم خودشان نیست. به دیگر سخن، آن تصاویر ناجوری که در قاب و قالب تحلیل واقعیتها قرار میدهند و به بازار افکار عمومی عرضه میدارند، در واقع، همان حقایق جور و منطبق با نقشهای خیالین و فانتزی آنان هستند. میگویند روزی ویتور امانوئل سوم، واپسین پادشاه ایتالیا، به اقتضای مقام سلطنتش، به افتتاح یک نمایشگاه نقاشی ناچار شد. او که انسش بیشتر با مسائل نظامی بود و با عالم نقاشی چندان اهلیتی نداشت، پیش روی تابلویی ایستاد. روستایی، لمیده بر دامنهی کوهی، تصویر شده بود. ملتزمان رکاب همه منتظر فرمایشی ملوکانه بودند. بیچاره شاه اندکی تامل کرد. ذهن خالی را کاوید و بالاخره به عذابی الیم پرسید، «جمعیت این روستا چقدر بوده؟» انگار پادشاه به یکی از اصول بدیهی رابطهی انسان و آثار هنری وقوفی نداشت. حکایت این بازیپیشگان سیاسی ایرانی نیز، دقیقا حکایت پادشاه ایتالیایی است. اینان نیز، شیشهی کبودی پیشِ چشمانشان نهادهاند، و هر بیرنگی را اسیر رنگ خود میکنند، فهمی محصور و معیوب، و نگاهی غرض/مرضآلوده دارند، چشمشان خانهی خیال است و عدم، لذا نیستها را هست، و هستها را نیست میبینند، آنها میگویند انسانها بهطور تصادفی زودباور نیستند. ما در رویارویی با استدلال فردی دیگر، در تشخیص نقاط ضعف کاملاً ماهریم.
8 خواسته
امروز، انسان و جامعهی ایرانی بیش و پیش از هر زمان از نتایج نظری و عملی چنین رویکرد «شناختشناختی» رنج میبرد، و بیش از هر زمان «واقعنگرایی/گرایی» اصحاب تصمیم و تدبیر را طلب میکند. به بیان دیگر، انسان و جامعهی ایرانی بیش از هر زمان از این بازیپیشگان سیاسی میخواهد:
یک) در شناختشناسی خود، تاثیر پیشافرضهای ذهنی را به حداقل برسانند، زنگار از رخ آیینهی ذهنی خود برگیرند و آن را غماض کنند.
دو) آن مو که از «غیر» پیش چشم دارند، و زان جهت گوهر اندیشهی دیگران را همچو یشم میبینند، از جلوی چشمانشان بردارند.
سه) به عقل منفصل اعتماد کنند و در شناخت خود فرآوردهای شناختی آنان را لحاظ کنند.
چهار) دوبینی و لوچی خود را علاج کنند تا هر واقعیت جامعه را دو نبینند.
پنج) خود را از فضای حاد-واقعیتِ خودساخته/پرداخته رها کنند و بازنماییهای ذهنی خود را بهجای واقعیتها مصرف و خرج نکنند.
شش) در قبال مشکلات واقعی جامعه مسئولیتپذیر باشند و فرافکنیهای مرسوم و معمول بپرهیزند، تا با بیانی حبلالمتینی: این وطن دردمند که هم سمت مادری و حقوق تربیت بر ذمهی ما دارد، هم مریض و نالان است و در مشکلات خود غلطان، هم بیچاره و درمانده، جسمش غرقهی دریای مصائب و معایب است و زخمهایش از ستارگان افزون، بیش از این رنج نکشد.
هفت) زیستی در جهان جامعه داشته باشند، از برجهای عاج منظری و نظری خود فرود آیند و ببیند آیا همهجا همان رنگ است.
هشت) با طبیعت بحرانزایی و بحرانزی خود فاصله بگیرند، و مجالی بدهند تا مردم اندکی وضعیت غیراضطرار و غیراستثناء را تجربه کنند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.