کد خبر
536571
چه موانعی در مسیر تصمیمگیری فوری بایدن در مورد ایران قرار دارد
راه بازگشت
ساعت 24-با شرایط به وجود آمده در واشنگتن و سیاست دیگر دولت بایدن در صحنه دیپلماتیک البته کسانی متوقع بودند بازگشت ایالات متحده به برجام نیز مانند بازگشت به معاهده آب و هوایی پاریس و امثال آن به سرعت و با صدور دستورات اجرایی متناسب در روزهای نخست صورت پذیرد.
اما همانطورکه امروز معلوم همگان شده برجام به واسطه همان حساسیتهایی که مذاکرات مربوط به آن را مطول کرده بود برای تمام طرفهای بازی چونان گلولهای از آتش است که معادلات دیگری را اقتضا میکند. بنابراین روند این بازگشت که تنها یک امضا نیست بلکه یک سلسلهاقدامات موثر را از طرفین طلب میکند امروز به کندی و با موانع زیاد به پیش میرود.
موانعی که دولت ایالات متحده در بازگشت موثر به برجام و رفع تحریمها با آن مواجه است متنوع هستند.
سیاست داخلی: با توجه به ساختار سیاسی ایالات متحده و لزوم تایید بسیاری از افراد در سمتهای بالای دولت جدید توسط کنگره و نیز حساسیتبرانگیز بودن برجام در کنگره میان اکثر قریب به اتفاق جمهوریخواهان و نیز عدهای از دموکراتها، بازگشت فوری به برجام و تعامل با ایران میتواند دولت بایدن را از همین ابتدا و در تایید صلاحیت افراد با مشکلی واقعی روبرو کند. بنابراین بایدن و حلقه اول او تلاش کردند موضوع را تا عبور از این معبر معلق نگه دارند.
سیاست منطقهای: واضح است که دو شریک منطقهای ایالات متحده یعنی اسراییل و عربستان سعودی تمام تلاش خود را برای در گوشه قرار داشتن ایران و بنابراین باز نگشتن بایدن به برجام میکنند؛ گویی که باید اذعان کرد رفتار دولت تازه واشنگتن با این دو شریک مصداق بارز افزایش فاصله امریکا از ایشان در دوران دموکراتهای کنونی (تیم اوباما و حالا تیم بایدن) است اما در هر حال نمیتوان از فشارهای مستقیم و غیرمستقیم این دو بازیگر و لابیهای ایشان در امریکا و اروپا به دولت تازه امریکا صرف نظر کرد.
دیگر آنکه محاسبات سیاسی اقتضا میکند که بایدن به عنوان یک سیاستمدار حرفهای از اهرمهای در دست تا حدی استفاده کند. بنابراین تأنی بیشتر در مورد برداشتن تحریمهای ایران هم کنشی عقلانی به نظر میرسد و هم بایدن را در توجیه اعمال بعدی احتمالی - یعنی بازگشت به برجام و لغو تحریمها- کمک میکند و نیز از نظر تبلیغاتی کار را در به توافق برگشتن با ایران برای او بزرگتر نشان میدهد.
از سمت دیگر بایدن و تیمش احتمالا از اراده سیاسی در ایران برای حل و فصل موضوع در دولت فعلی مطمئن نبودهاند. هر چند آنطور که میگویند قائلند که بر این پارامترها هیچ کنترلی ندارند و بنابراین سرمایهگذاری نخواهند کرد اما در واقع هم نسبت به حواشی موضوع آگاهند و هم به دنبال اطمینان از واقعبینانه بودن دریافتشان از ایران هستند.
از سوی دیگر ایران با افزایش هزینه سیاسی بایدن در این تاخیر و تانی انرژی این سیستم را بالا برده و تلاش میکند تا هم سرعت را بالا ببرد و هم بایدن و تیمش را از هرگونه درخواست جدید برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها منصرف کند. دو هدفی که میتوان گفت اگر در مورد اولی کامیابی نسبی حاصل شده در خصوص هدف دوم به کمال تحقق یافته است: امروز ما هیچ شرط جدیدی را از تیم بایدن و شخص او نمیشنویم. به هر حال آنچه امروز در دو طرف اصلی این داستان یعنی ایران و امریکا دیده میشود دولتهای دو طرف تا حدی شرایط مشابهی دارند: هر دو انگیزه کافی برای بازگشت به برجام و اجرای تعهدات دارند چرا که این توافق را علاوه بر موضوعات رسمی دستاورد خط سیاسی خود میدانند و ضمنا هر دو در این مسیر موانع داخلی را از سوی مخالفان توافق که عمدتا از سوی مخالفشان هستند پیش رو دارند و ضمنا هر دو از سرنوشت اجرای یکسویه توافق و بازتولید مساله از سمت دیگر و در نتیجه به خطر افتادنشان در سیاست داخلی نگرانند.
اما آنچه در خلال این چند هفته بهرغم پارهای حدسها و بدبینیها شاهد بودهایم اراده سیاسی دو طرف در بازگشت به توافق بدون پیششرط است. ضمن آنکه اگر از اظهارات و مواضع که گاه مخاطب داخلی دارند و گاه خارجی به اعمال طرفین نگاه کنیم این اراده سیاسی را از میان خرده اعمال ایشان میتوان با وضوح بیشتری پیدا کرد. در واقع اگرچه دولت ایالات متحده در موضعگیری کمتر به موضوع ایران پرداخته و تنها برای مدتی نسبت به اتخاذ و اظهار موضع در خصوص فتح باب عمل به تعهدات سخن گفته است اما اعمال غیرمستقیم دولت جدید در واشنگتن بیشتر از اظهارات مستقیم به نظر میرسند: فاصله گرفتن معنادار از اسراییل و قرار دادن اولویت تماس با نتانیاهو در انتهای لیست که خالی از معنا نبود، موضعگیری در خصوص جنگ یمن، خارج کردن حوثیها از لیست تروریسم و در انزوا قرار دادن عربستان در این موضوع، اجتناب از شتابزدگی در موضوعاتی نظیر پروتکل الحاقی که در ایران پیش میآیند، برداشتن گامهای کوچک و بیشتر نمادین مانند پس گرفتن ادعای شکستخورده ماشه از سازمان ملل متحد، لغو محدودیتها بر تیم نمایندگی ایران در نیویورک و حالا تلاش برای تقریب اذهان از راههایی نظیر مذاکرات حاشیهای همچون موضوع تبادل زندانیان و کاهش فشار بر بدهکاران به ایران - کره جنوبی و ژاپن- در پرداخت معوقاتشان مصادیق این معنا هستند.
در سوی دیگر ماجرا یعنی ایران نیز دولت با ابتکاراتی تاکنون توانسته بهرغم بالا بردن انرژی سیستم از بالارفتن سطح تنش و «خراب شدن آنچه هنوز ساخته نشده» جلوگیری کند که مهمترین مورد آن توافق ایران با آژانس در خصوص لغو اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی بود که از افزایش بیمحابای هزینه سیاسی ایران جلوگیری کرد: این توافق مصداقی کلاسیک برای درس مهمی در دیپلماسی بود یعنی خلق یک گزینه به جای انتخاب بین گزینههای موجود.
آنچه ما ضمن طراحیهای سیاسی خود باید انجام دهیم اولا اجتناب از افزایش سطح تنش است. دیگر آنکه به هیچ روی نباید اجازه داد (به سیاق آنچه در سالهای 90-84 رخ داد) اجماعی بین امریکا، اروپا و در ادامه چین و روسیه علیه کشور شکل بگیرد. برای این معنا باید در مقابل امتیازات کماثر ولی حاکی از اراده سیاسی امریکا مانند نمونههایی که ذکر شد، امتیازاتی نمادین را طراحی کرد و برای نشان دادن حسن نیت به عنوان انعطافپذیری به طرفهای مقابل عرضه کرد.
وضع کنونی برجام را باید چیزی در ابعاد نیمه دوم سال ۲۰۱۵ در نظر گرفت که توافقی موجود بود ولی هنوز اجرایی نشده بود و بنابراین مذاکرهای تنها برای اجرایی کردن توافق در ژانویه ۲۰۱۶ انجام شد؛ گویی که بهرغم اراده سیاسی همه طرفها برای اجرایی شدن برجام که وجه توافق امروز و آن دوران است بیاعتمادی بیشتری به خصوص از سوی ایران نسبت به امریکا وجود دارد.
اما در عین حال امروز نیز یکی از مواردی که میتوان به عنوان انعطاف از آن استفاده نمادین و واقعی کرد همین پذیرش شرکت در جلسه 1+4 و ایران با حضور امریکا به عنوان مهمان به منظور تهیه جدول زمانبندی اقدامات متقابل است که با هیچیک از مواضع اصولی اعلام شده در تنافر و تناقض نیست.
چرا که ما تنها نباید اصول را نقض کنیم و بنابراین هر امکان و راهحلی که با مواضع اصولی و نیز مصالح کشور در تناقض نباشد استفاده از آن عقلا لازم است؛ اینکه بخواهیم صبر کنیم تا نظم و معادلات به سمتی روند که مطلوب ما باشند و بعد در آن وارد شویم از واقعگرایی به دور است تنها میتواند شرایط ما را پیچیدهتر کند.
دانشآموخته دکترای فلسفه سیاسی
در دانشگاه تهران
موانعی که دولت ایالات متحده در بازگشت موثر به برجام و رفع تحریمها با آن مواجه است متنوع هستند.
سیاست داخلی: با توجه به ساختار سیاسی ایالات متحده و لزوم تایید بسیاری از افراد در سمتهای بالای دولت جدید توسط کنگره و نیز حساسیتبرانگیز بودن برجام در کنگره میان اکثر قریب به اتفاق جمهوریخواهان و نیز عدهای از دموکراتها، بازگشت فوری به برجام و تعامل با ایران میتواند دولت بایدن را از همین ابتدا و در تایید صلاحیت افراد با مشکلی واقعی روبرو کند. بنابراین بایدن و حلقه اول او تلاش کردند موضوع را تا عبور از این معبر معلق نگه دارند.
سیاست منطقهای: واضح است که دو شریک منطقهای ایالات متحده یعنی اسراییل و عربستان سعودی تمام تلاش خود را برای در گوشه قرار داشتن ایران و بنابراین باز نگشتن بایدن به برجام میکنند؛ گویی که باید اذعان کرد رفتار دولت تازه واشنگتن با این دو شریک مصداق بارز افزایش فاصله امریکا از ایشان در دوران دموکراتهای کنونی (تیم اوباما و حالا تیم بایدن) است اما در هر حال نمیتوان از فشارهای مستقیم و غیرمستقیم این دو بازیگر و لابیهای ایشان در امریکا و اروپا به دولت تازه امریکا صرف نظر کرد.
دیگر آنکه محاسبات سیاسی اقتضا میکند که بایدن به عنوان یک سیاستمدار حرفهای از اهرمهای در دست تا حدی استفاده کند. بنابراین تأنی بیشتر در مورد برداشتن تحریمهای ایران هم کنشی عقلانی به نظر میرسد و هم بایدن را در توجیه اعمال بعدی احتمالی - یعنی بازگشت به برجام و لغو تحریمها- کمک میکند و نیز از نظر تبلیغاتی کار را در به توافق برگشتن با ایران برای او بزرگتر نشان میدهد.
از سمت دیگر بایدن و تیمش احتمالا از اراده سیاسی در ایران برای حل و فصل موضوع در دولت فعلی مطمئن نبودهاند. هر چند آنطور که میگویند قائلند که بر این پارامترها هیچ کنترلی ندارند و بنابراین سرمایهگذاری نخواهند کرد اما در واقع هم نسبت به حواشی موضوع آگاهند و هم به دنبال اطمینان از واقعبینانه بودن دریافتشان از ایران هستند.
از سوی دیگر ایران با افزایش هزینه سیاسی بایدن در این تاخیر و تانی انرژی این سیستم را بالا برده و تلاش میکند تا هم سرعت را بالا ببرد و هم بایدن و تیمش را از هرگونه درخواست جدید برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها منصرف کند. دو هدفی که میتوان گفت اگر در مورد اولی کامیابی نسبی حاصل شده در خصوص هدف دوم به کمال تحقق یافته است: امروز ما هیچ شرط جدیدی را از تیم بایدن و شخص او نمیشنویم. به هر حال آنچه امروز در دو طرف اصلی این داستان یعنی ایران و امریکا دیده میشود دولتهای دو طرف تا حدی شرایط مشابهی دارند: هر دو انگیزه کافی برای بازگشت به برجام و اجرای تعهدات دارند چرا که این توافق را علاوه بر موضوعات رسمی دستاورد خط سیاسی خود میدانند و ضمنا هر دو در این مسیر موانع داخلی را از سوی مخالفان توافق که عمدتا از سوی مخالفشان هستند پیش رو دارند و ضمنا هر دو از سرنوشت اجرای یکسویه توافق و بازتولید مساله از سمت دیگر و در نتیجه به خطر افتادنشان در سیاست داخلی نگرانند.
اما آنچه در خلال این چند هفته بهرغم پارهای حدسها و بدبینیها شاهد بودهایم اراده سیاسی دو طرف در بازگشت به توافق بدون پیششرط است. ضمن آنکه اگر از اظهارات و مواضع که گاه مخاطب داخلی دارند و گاه خارجی به اعمال طرفین نگاه کنیم این اراده سیاسی را از میان خرده اعمال ایشان میتوان با وضوح بیشتری پیدا کرد. در واقع اگرچه دولت ایالات متحده در موضعگیری کمتر به موضوع ایران پرداخته و تنها برای مدتی نسبت به اتخاذ و اظهار موضع در خصوص فتح باب عمل به تعهدات سخن گفته است اما اعمال غیرمستقیم دولت جدید در واشنگتن بیشتر از اظهارات مستقیم به نظر میرسند: فاصله گرفتن معنادار از اسراییل و قرار دادن اولویت تماس با نتانیاهو در انتهای لیست که خالی از معنا نبود، موضعگیری در خصوص جنگ یمن، خارج کردن حوثیها از لیست تروریسم و در انزوا قرار دادن عربستان در این موضوع، اجتناب از شتابزدگی در موضوعاتی نظیر پروتکل الحاقی که در ایران پیش میآیند، برداشتن گامهای کوچک و بیشتر نمادین مانند پس گرفتن ادعای شکستخورده ماشه از سازمان ملل متحد، لغو محدودیتها بر تیم نمایندگی ایران در نیویورک و حالا تلاش برای تقریب اذهان از راههایی نظیر مذاکرات حاشیهای همچون موضوع تبادل زندانیان و کاهش فشار بر بدهکاران به ایران - کره جنوبی و ژاپن- در پرداخت معوقاتشان مصادیق این معنا هستند.
در سوی دیگر ماجرا یعنی ایران نیز دولت با ابتکاراتی تاکنون توانسته بهرغم بالا بردن انرژی سیستم از بالارفتن سطح تنش و «خراب شدن آنچه هنوز ساخته نشده» جلوگیری کند که مهمترین مورد آن توافق ایران با آژانس در خصوص لغو اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی بود که از افزایش بیمحابای هزینه سیاسی ایران جلوگیری کرد: این توافق مصداقی کلاسیک برای درس مهمی در دیپلماسی بود یعنی خلق یک گزینه به جای انتخاب بین گزینههای موجود.
آنچه ما ضمن طراحیهای سیاسی خود باید انجام دهیم اولا اجتناب از افزایش سطح تنش است. دیگر آنکه به هیچ روی نباید اجازه داد (به سیاق آنچه در سالهای 90-84 رخ داد) اجماعی بین امریکا، اروپا و در ادامه چین و روسیه علیه کشور شکل بگیرد. برای این معنا باید در مقابل امتیازات کماثر ولی حاکی از اراده سیاسی امریکا مانند نمونههایی که ذکر شد، امتیازاتی نمادین را طراحی کرد و برای نشان دادن حسن نیت به عنوان انعطافپذیری به طرفهای مقابل عرضه کرد.
وضع کنونی برجام را باید چیزی در ابعاد نیمه دوم سال ۲۰۱۵ در نظر گرفت که توافقی موجود بود ولی هنوز اجرایی نشده بود و بنابراین مذاکرهای تنها برای اجرایی کردن توافق در ژانویه ۲۰۱۶ انجام شد؛ گویی که بهرغم اراده سیاسی همه طرفها برای اجرایی شدن برجام که وجه توافق امروز و آن دوران است بیاعتمادی بیشتری به خصوص از سوی ایران نسبت به امریکا وجود دارد.
اما در عین حال امروز نیز یکی از مواردی که میتوان به عنوان انعطاف از آن استفاده نمادین و واقعی کرد همین پذیرش شرکت در جلسه 1+4 و ایران با حضور امریکا به عنوان مهمان به منظور تهیه جدول زمانبندی اقدامات متقابل است که با هیچیک از مواضع اصولی اعلام شده در تنافر و تناقض نیست.
چرا که ما تنها نباید اصول را نقض کنیم و بنابراین هر امکان و راهحلی که با مواضع اصولی و نیز مصالح کشور در تناقض نباشد استفاده از آن عقلا لازم است؛ اینکه بخواهیم صبر کنیم تا نظم و معادلات به سمتی روند که مطلوب ما باشند و بعد در آن وارد شویم از واقعگرایی به دور است تنها میتواند شرایط ما را پیچیدهتر کند.
دانشآموخته دکترای فلسفه سیاسی
در دانشگاه تهران
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.