هر شب کابوس اعدام می‌بینم
دست‌ها و پاهای فرشید می‌لرزد و ناخواسته ضربه‌هایی به صندلی که روی آن نشسته می‌زند. به پهنای صورت اشک می‌ریزد و می‌گوید جای من اینجا نیست. نباید زندانی شوم اما از بد روزگار قاتل شدم. مقتول کمک کرد تا بتوانم بدهی‌هایم را بدهم اما من چه کردم؟ خودم را بدبخت کردم. نمک خوردم و نمکدان را شکستم. او را کشتم و خوبی را با بدی پاسخ دادم. حالا در جایی ایستاده‌ام که نمی‌دانم باید امیدی به بخشش داشته باشم یا به قبری فکر کنم که بعد از قصاص باید در آن به خواب ابدی بروم. شرمنده زن و بچه و خانواده‌ام شدم.

 قبل از قتل چه کاره بودی؟
سال‌ها مشغول کار آرایشگری بودم. اما اکنون در زندان هستم و برای زندانیان دیگر آرایشگری می‌کنم.
 به چه اتهامی بازداشت شدی؟
قتل عمد.
 چه کسی؟
دوستم. چهارماه قبل از جنایت، به قهوه‌خانه‌ای رفته بودم تا با دوست قدیمی‌ام ملاقات کنم. او همراه دوستش آمده بود. آن مرد را برای اولین بار آنجا دیدم و رفاقت‌مان شروع شد. گاهی در نبود همسر و فرزندم، به دیدنم می‌آمد، رفیق گرمابه و گلستان هم شده بودیم. می‌گفت بعد از یک‌سال توانسته رضایت پدر دختر مورد علاقه‌اش را جلب کند اما قبل از این‌که لباس دامادی بپوشد او را کشتم.

 انگیزه‌ات از جنایت؟
از او پول قرض گرفته بودم و نمی‌توانستم بدهی‌ام را بدهم.
 چقدر از او قرض گرفتی؟
14 میلیون تومان.
 از شب جنایت بگو.
آن شب تازه پول را برایم آورده بود. می‌دانستم نمی‌توانم این پول را به او برگردانم به همین دلیل، به فکر کشتن او افتادم. می‌دانستم آن شب می‌خواهد به خانه دختر مورد علاقه‌اش برود. به بهانه آوردن چای به آشپزخانه رفته و میله‌ای آهنی برداشتم و در حالی که به عکس دختر مورد علاقه‌اش روی گوشی‌اش خیره مانده بود، ضربه‌ای به او زدم که مرگش را رقم زد.

 با جسد چه کردی؟
جسد روی دستم مانده بود از سویی فردا قرار بود زن و بچه‌ام از شهرستان بازگردند. اول گوشی‌اش را خاموش کرده و شکستم و دور انداختم. بعد جسد او را در میان فرشی کهنه انداختم و وقتی همسایه‌ها خوابیدند آن را در خودروی خودش قرار دادم و در حوالی میدان فتح رها کردم.

 به محل جنایت بازگشتی؟
دو روز بعد به آنجا رفتم و پرس‌وجو کردم که فهمیدم پلیس جسد را یافته و به‌دنبال قاتل است که فرار کردم.

 با پول‌ها چه کردی؟
بیشتر آن را به طلبکاران دادم.

 از حال و هوای زندان بگو؟
برای من که 60 روز است زندانی‌ام، خیلی سخت می‌گذرد. خیلی عذاب می‌کشم. اولین عید بود که کنار خانواده و فرزندم نبودم. دلم برایشان تنگ شده به دلیل شرایط کرونا نمی‌توانم آنها را ملاقات کنم و گاهی تلفنی حرف می‌زنیم. با پسرم که حرف می‌زنم به دروغ می‌گویم برای کار به سفر رفته‌ام.

 پشیمانی؟
خیلی. عذاب وجدان دارم. هر شب کابوس صحنه اعدام را می‌بینم. پسرم خیلی به من وابسته است و اگر قصاص شوم، دق می‌کند.