رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 551110

ماهیت سیاست کلان امریکا در خاورمیانه در دوره جو بایدن چیست

آمریکا بر سردوراهی شرق آسیا وخاورمیانه

ساعت 24 - رسیاست کلان آمریکا پیش از حادثه ۱۱ سپتامیر ۲۰۰۱ در خاورمیانه از الگوی تاکید بر «ثبات»(حفظ حکومتهای همسو بدون توجه به سنخ حکومت) پیروی می کرد ولی بعد از ۱۱ سپتامبر بر الگوی «بی ثباتی» تاکید دارد.

جنگ سرد
dir="RTL" style="text-align:right">«مجتمع های صنعتی(Military industrial complex) پدیده ای است که نفوذ بی چون و چرای آنرا در ایالات متحده آمریکا بر امور اقتصادی، سیاسی و حتی معنوی در هر شهر و روستایی و درهر دولتی در سال ۱۹۶۱ می شود احساس کرد. آیزنهاور در سخنرانی خود در خصوص این پدیده می گوید ما لزوم بسط این قدرت نظامی را می دانیم ولی از نتایج اسفبار آن نیز نباید غافل ماند. تمام زحمات ما و هر آنچه برای بهبود زیست خود انجام میدهیم، از این نتایج و نفوذ مجموعه صنایع نظامی مصون نخواهند بود. در تمام ادارات و شوراهای دولتی ما باید در مقابل گسترش نفوذ تمامی گردانندگان این صنایع نظامی بایستیم. نتایج خطرناک این نفوذ که موجب جابه جایی مراکز تصمیم گیری و قدرت سیاسی خواهد شد، تا سالها ادامه خواهد یافت. نباید اجازه داد که این امر موجب خدشه دار شدن کسی در کشور ما شود. تنها تربیت یک ملت آگاه و همیشه در صحنه می تواند در مقابل رشد عظیم گردانندگان صنایع نظامی و روشهای صلح آمیز برای تحکیم امنیت و آزادی بایستد.

صنایع نظامی بی ثباتی می خواهند

باید مدنظر داشته باشم که سخنان آیزنهاور در زمانی که مطرح شد، برای بسیاری از افراد صحبت ملموس و شفافی نبود که یک گروه از اربابان صنایع نظامی به تدریج در حال نفوذ به عرصه سیاست امریکا هستند و بر روی رویکرد استراتژیک امریکا و قدرت خود در سراسر دنیا تاثیر می گذارند. وی درست زمانی برای ریاست جمهوری امریکا برگزیده شد که در سال ۱۹۵۲ امریکا درگیر جنگ با کره بود که در مجموع تلفات وارده بر طرفین اعم از مقتول، مجروح یا مفقود الاثر در این جنگ بالغ بر سه میلیون نفر بود، که بیشتر آن‌ها کره‌ای و چینی بودند. تلفات وارده بر قوای آمریکایی در این جنگ، تقریباً به میلیون و 600 هزار نفر رسید. این موضوع، یکی از حقایقی است که اکثریت مردم امریکا از آن

حالا بی ثباتی می خواهند

همه ما فرضمان بر این است که سیاست امریکا هنوز براساس ایجاد ثبات است؛ اما چه اتفاقی رخ می دهد که بی ثباتی نمایان می شود؟ تغییرات زیادی در حال رخ دادن است من جمله وابستگی کمتر به نفت. همچنین، امریکا ذخایر نفتی خود را باز کرده است. حال سال این است که این کشور چگونه این مسئله را به یک موضوع سودآور اقتصادی تبدیل کرده است؟چگونه نفوذ اربابان صنایع نظامی در امریکا رفته رفته بیشتر می شود؟ چگونه از سالهای ۱۹۹۰ به بعد مرتب به ایفای نقشی می پردازد که به بی ثباتی دامن زده است؟جالب است که در برخی از نشستها و کنفرانسها من جمله کنفرانس ۲۰۱۷ در مونیخ، سخنرانان مختلفی بدون هیچ منطق و آوردن دلیلی، مرتب ایران را به عنوان عامل بی ثباتی در منطقه معرفی می کنند! وزیر وقت خارجه عربستان که احساسهای ضد ایرانی در او زیاد است، ایران را نبض بی ثباتی می داند. وزیر دفاع اسرائیل نیز می گوید: هدف اصلی ایران در منطقه نابودی عربستان سعودی است. حتی چاووش اوغلو، وزیروقت امور خارجه ترکیه معتقد بود که سیاستهای تفرقه انگیز ایران موجب ایجاد بی ثباتی در بحرین و عربستان شده است، در حالی که در خصوص روسیه در حال همکاری با ایران بودند.چرا این حقایق وارونه جلوه گر می شوند؟ در حالی که خود سیاستمداران امریکایی میدانند که داستان چیز دیگری است، اما لابی کردن گردانندگان این صنایع نظامی در امریکا به جایی رسیده که توان تصمیم گیری را از ارگانهای منتخب مردم گرفته است. مقامات منتصب و مقامات منتخب در امریکا نیز وجود دارد که نفوذ این مقامات منتصب در صنایع نظامی بسیار افزایش یافته است.

«هنری پرکت»، افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ و مسئول میز ایران در وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده در سال ۱۹۸۰، بعد از جنگ ایران و عراق گزارشی تهیه کرد مبنی بر این موضوع که مسئله اصلی ایران امنیت و رفاه در داخل است نه ماجراجویی در خارج. وی تاکید کرد که سیاست خارجی ایران بسیار پراگماتیک است و در ایران بر اساس منافع ملی و نه تعهدات ایدئولوژیک حرکت می کنند. در امریکا، دیدگاه نسبتا به ایران این است که تمام حرکتها و رفتارهای ایران بر اساس تعهدات ایدئولوژیک است و در نتیجه به صورت غیر اصولی و غیر منطقی رفتار می کند.ولی پرکت معتقد بود: اتفاقا ایران برعکس دیدگاه شما(آمریکا) رفتار می کند، شما ممکن است که با اصول ایرانی ها مخالف باشید، اما آنها اصولی رفتار می کنند. ایرانیها غیر منطقی نیستند، اما با اصول خود رفتار می کنند. «پرکت» در گزارش خود اضافه کرده که شاید ایران در حال تغییر کردن است و ایران تنها جایی است که انتخابات معناداری برگزار می شود. مجلسی در این کشور وجود دارد.امریکا می تواند به دموکراسی ایران کمک کند اما این راه کمک از راه قاهره به ایران خواهد بود. به هر صورت، ایران نسبت به کشورهای منطقه رکورد بدی به لحاظ پایه های دموکراتیک حکومتی ندارد، اما اگر مسئله ثبات را در منطقه بخواهیم مطرح کنیم این موضوع از ایران آغاز نمی شود.در نتیجه، این منطقی که «پرکت» طرح می کند که ایران را نباید به عنوان عنصر ایدئولوژیک دید و ایران را باید به عنوان یک عنصر پراگماتیک دید، زیرا زمانی که به ایران به عنوان عنصر پراگماتیک نگریسته شود، معادلات منطقه خاورمیانه با سیاستهای کلان امریکا بهم می خورد. این برداشت به طور عمومی در سیاستهای کلان امریکا رد شد با اینکه از سوی وزارت خارجه امریکا مطرح شده بود؛ زیرا پای گردانندگان صنایع نظامی در میان بود که با دهها میلیون دلار هزینه به کنگره و کاخ سفید فشار می آورند که این سیاست ها در قبال منطقه تغییر پیدا نکند.

تحول به سوی جنگ سرد با چین

گزارشی از موسسه تحقیقات صلح بین المللی استکهلم در چند سال گذشته منتشر شد که نشان می داد که از زمان حادثه ۱۱ سپتامبر، فروش تسلیحات نظامی در دنیا چهار برابر افزایش پیدا کرد. از طرفی این موضوع که چگونه این حادثه به پایه تفکرات استراتژیک سیاست خارجی امریکا تبدیل شد، موضوع دیگری است. در طول چهار سال از ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶، خرید اسلحه عربستان دوبرابر شد. تجهیزات نظامی قطر ۲۴۵ درصد رشد پیدا کرد و بودجه نظامی عربستان نیز ۲۵ درصد بودجه سالانه یعنی ۵ میلیارد دلار (از روسیه بیشتر) گزارش شد. کمک نظامی امریکا به اسرائیل در زمان اوباما نیز معادل ۳۰ میلیارد دلار بود. اگر ایران را با این کشورها مقایسه کنیم، بودجه نظامی ایران ۲.۵ درصد بودجه سالانه گزارش شده بود.اربابان صنایع نظامی امریکا، سیاست خارجی امریکا را به گروگان گرفتند و موضوعی که موجب موفقیت در این گروگانگیری بود، حادثه ۱۱ سپتامبر بود. مطالعات زیادی در سه تا چهار سال اخیر در خصوص مخارج جنگ امریکا در عراق صورت گرفته که بر اساس برآوردها این هزینه معادل دو تریلیون دلار بوده است. در تاریخ امریکا انتقال ثروت از دولت به بخش خصوصی بی سابقه بوده است، بنابراین زمانی که صحبت از دو تریلیون دلار می شود یعنی به این میزان از دولت به بخش خصوصی صنایع نظامی منتقل شده است. چهار تا پنج شرکت هستند که این صنایع را به عهده دارند.انتقال ثروت از دولت به بخش خصوصی پرسودترین صنعت تاریخ جهان بوده است. حال باید در نظر داشته باشیم که چگونه این انتقال ثروت موجب تحت الشعاع قرار دادن سیاست خارجی امریکا می شود؟این تغییر پارادایم، از ثبات به بی ثباتی حرکت کرده است و تمام سیاست امریکا از بی ثباتی حرف میزند و از این طریق صورت می گیرد. در خصوص بایدن و سیاستهای وی، امید زیادی وجود داشت که زمانی که بایدن که انتخاب می شود، امریکا به برجام بازگردد. تمام این گروههایی که سیاست خارجی امریکا را به گروگان گرفتند، فشار زیادی را وارد کردند که این کار صورت نگیرد. اگر در یک هفته اول سر کار آمدن بایدن، او بازگشت به برجام را امضا می کرد، این کار به سهولت انجام می شد، اما یک عده اجازه انجام این اقدام را ندادند.

در امریکا قانونی وجود دارد که وزارت دفاع نمی تواند متعلق به نظامیان باشد. باید یک فرد غیر نظامی تصمیمات بزرگ نظامی را اتخاذ کند. هشت ماه پیش از زمانی که بایدن فردی به نام «لوید آستین»، یک ژنرال چهار ستاره بازنشسته را منصوب کند، به همین دلیل توجیه آنها این بود که وی دیگر نظامی نیست و میتواند در وزارت دفاع مشغول به کار شود. بنابراین وی به عنوان هیئت مدیره شرکتی که هشتاد درصد موشکهای امریکا در ان جا ساخته می شود به وزرات دفاع راه یافته است. حال سوال این است که کسی که در هیئت مدیره اصلی ترین صنعت موشک سازی امریکا بوده چرا هم اکنون به عنوان وزیر دفاع منصوب می شود؟ آیا این مسئله یک نوع تضاد در سیاست امریکا به وجود نخواهد آورد؟ چهار نفر از آخرین وزرای دفاع امریکا به همین طریق از هیئت مدیره بزرگترین شرکتهای دفاعی امریکا به عنوان وزیر دفاع منصوب شدند.تفاوتی که از نظر من امریکا در دوران بایدن تجربه خواهد کرد، این است که این کشور به دنبال آغاز جنگ سردی با چین است. در لیبرال ترین روزنامه های امریکا از جمله نیویورک تایمزیا واشنگتن پست، چین به هیولایی تبدیل شده است به طوری که امریکاییها به دنبال انعقاد پیمانی دفاعی با استرالیا، هند و اندونزی علیه چین هستند. تمام قراردادهای نظامی که در طول سی سال گذشته تمرکز آن بر روی خاورمیانه بوده، یک سوم تمام معاملات نظامی دنیا در خاورمیانه بوده است. این موضوع کم کم در زیر بیرق بایدن در حال حرکت به سوی شرق آسیا است.بایدن به دنبال اجرای سیاستهای داخلی خوبی است و تمایل به بازگشت به برجام را نیز دارد، اما فشار بر روی این دولت بسیار زیاد است. نظامی گری در سیاست خارجی و در پی آن ایجاد بی ثباتی در این سیاست انقدر قوی است که آنها سیاست تنش زدایی در خاورمیانه را ادامه دهند. ظهور چین و روابط آن با ایران و عربستان، موجب می شود که ترسی در امریکا با این قدرت گیری چین به وجود آید و فشار امریکا در خاورمیانه کاهش یابد. امریکایی ها سعی خواهند که برجام را مجددا احیا کرده و تمرکز خود را به سمت شرق آسیا منتقل سازند. اما متاسفانه بهبود شرایط خاورمیانه به قیمت بدتر شدن شرایط جنوب شرق آسیا خواهد بود.»

ارایه شده از سوی پروفسور «بهروز قمری تبریزی» مدیر مرکز مطالعات ایران و خلیج فارس دانشگاه پرینستون در پنجمین نشست گروه مطالعاتی خلیج فارس و کشورهای همجوار روز پنج شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها