بدترین روزهای خبرنگاران ایرانی
ساعت 24- روزهای بهیادماندنی،تاریخی و باشکوه روزنامهها در نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ هرگز از یاد ایرانیان میانسال روزنامهخوان پاک نخواهد شد. این روزهای سرشار از آمادهسازی و پخش خبر و دیدگاه ارائه شده از سوی روزنامهنگاران یا سیاستمداران و سایر گروههای اجتماعی روزنامهها را به یک کالای روزانه مثل نان تبدیل کرده بود که شهروندان را در دکهها میخکوب میکرد و دست آنها به جیبشان میرفت و یک یا دو و شاید هم سه روزنامه خریداری میکردند.
شمارگان روزنامه جامعه که پرچمدار روزنامههای مشهور به روزنامههای دوم خردادی بود به ۳۰۰ هزار رسیده بود و روزنامههای دیگر را نیز شهروندان همانند برگ زر خریداری میکردند. در آن روزهای باشکوه کار و بار رسانههای خارجی فارسیزبان آن دوران از سکه افتاده بود. روزنامهنگاری آگاهی بخش و پیشرونده تا خانههای شهروندان ایرانی دستاورد دو نیروی تمامناشدنی و پیشبرنده «آزادی» و رقابت کامل بود. نسیم آزادی که در ایران زمین با انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ وزیدن گرفته بود راه را برای بازگویی بیشتری از رخدادها و پیگیری چرایی هر رخداد و نیز شمار نویسندگان و گویندگان نامدار و دلاور را به روزنامهها باز کرد. رقابت رسانهها چند سویه بود. روزنامههای تازهزاده شده در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر و نیز در رقابت با روزنامههای جناح سیاسی اصولگرا و نیز رادیو-تلویزیون هر روز بر کیفیت و کمیت خبرها و گزارش میافزودند و بیباکانهتر مینوشتند. آن روزها اما دیری نپایید و با شروع دهه ۱۳۸۰ و مرگ بسیاری از روزنامهها، دنیای رسانه دگرگون شد. رسانههایی البته در این دهه نیز خوش درخشیدند اما جریانساز نشدند و آنها نیز با تنگناهایی روبهرو شدند. در دهه ۱۳۹۰ رسانههای ایرانی به ویژه روزنامهها با رقیبی تازهنفس به اسم سایتهای خبری و پس از آن با شبکههای اجتماعی و نیز بیشتر شدن رسانههای نیرومندتر فارسیزبان خارج از کشور روبهرو شدند و پاییز رسانهها و به ویژه روزنامهها شروع شد. در رسیدن برگریزان روزنامهها اما مرگ رقابت و نیرومندتر شدن درجه انحصار از ابعاد گوناگون میان رسانههای حکومتی و رسانههای آزادتر نقش و سهم پررنگتر و بیشتری داشت.
رسانههای وابسته به نهادهای خاص بدون دغدغه تامین منابع مالی و با دسترسی بیشتر به اخبار درون دولتی و حکومتی و نیز نداشتن هراس از گفتن هرچه دلشان میخواست برنده بازی شدند که حریفشان دست بسته بود. رسانههای آزاد و سنجاق نشده به رانتهای آگهیهای دولتی که سرچشمه آنها در اختیار دولتهای نهم و دهم بود و نیز هراس دولتهای روحانی رقابت را بیمعنی کرد.اما کم و کمتر شدن نسیم آزادی پدیدار شده نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ و دلسردی در نوشتن و گفتن و به ویژه پس از اعلام نتایج انتخابات ۱۳۸۸ و پیامدهای آن راه را برای بالندهتر شدن روزنامهها و رسانههای دیگر ناهموار کرد. حالا شاید به این پرسش برسیم که چرا شمارگان روزنامهها در ایران با کاهش شدید مواجه شدهاند؟ در سطرهای بالا به طور کوتاه و البته با لکنت زبان به برخی از بداقبالیهای روزنامهها در ایران اشاره شد اما برای رسیدن به پاسخی که از جنس راستی و درستی باشد نیاز به واکاوی ژرف، گسترده و دلاورانه هست که امید است از سوی پژوهشگران رخ دهد.
اما اگر کوتاه بگوییم میتوانیم به «دور بدجنس»تنیده شده بر پیکره روزنامه و رسانهنگاری ایران اشاره کرد که چندگاهی است آنها را در منگنه نهاده است.این «دور بدجنس» را میتوان از سوی درآمد کاهنده رسانهها و به ویژه روزنامهها نگاه کرد که در دور دیگری به کیفیت پایین آنها میرسد و این دور بدجنس همدیگر را نیرومندتر کرده و کار به روزهای بسیار سخت رسیده است. رسانهها و روزنامههای ایرانی دستکم از اوایل دهه ۱۳۹۰ در تله این دور شوم و بدریخت افتاده و هرچه از دهه ۱۳۹۰ دور و به ۱۴۰۰ نزدیک شدهایم روزگار تیرهوتار شده است. بیماری تاریخی اقتصاد دولتی و حکومتی ایران در ۱۳۹۰ اوج گرفت و نهادها و سازمانهایی که باید از راه دادن آگهی و رپرتاژ به روزنامههای در حال پوک شدن کمک میکردند خود زار و نحیف شده و یا به دستور رفتار کرده و همان چیزی که به رسانهها باید داده میشد را نیز با رانت و فساد همراه کردند.این وضع موجب شد که روزنامهها در دادن دستمزدهای بالا به نیروهای ورزیده ناتوان شوند و کیفیت تولید آنها روندی کاهنده پیدا کند و به همین دلیل مشتریان خود را از دست دادند و چون شمارگان آنها کاهش یافت آگهیدهندگان بخشخصوصی نیز از دادن آگهی و پول امتناع کردند.
این دور بدجنس هنوز ادامه دارد و با توجه به قد برافراشتن رقبای نیرومندی مثل شبکههای اجتماعی و صدها سایت تحلیلی- خبری که با هزینههای کمتر همان کار روزنامهها را با سرعت بیشتر انجام میدهند به نظر میرسد شرایط بدتر خواهد شد. از پیش آشکار است هرچه روزگار روزنامهها بد و بدتر شود دنیای خبرنگاران نیز در سرازیری افتاده و کار برای آنها سخت و سختتر میشود. رسانهها برای ماندن باید سدها و بندها را به دست و پای خود زده و برای اینکه ریشهشان خشک نشود در بستر درآمدزایی بیراهههایی را بروند و نیز برای سرپا ماندن روزنامهنگاران را در چارچوبهای هر روز کوچکشوندهتر جای دهند. روزنامههای دلاورتر که برای آگاهی دادن به خوانندگان خود بیشتر در گردابها فرو می روند درآمدشان اندکتر است و برای ماندن بخشی از این روزهای سخت را بردوش خبرنگاران میاندازند. به امید روزهای خوشتر برای رسانهها و رسانهنگاران.