وضعیتی که حتی برای رباتها هم قفل است
دنبال چی هستی آقای رونالدو؟
ساعت 24-بسیاری از کارشناسان بر این عقیده هستند که آنچه باعث بازنشستگی یک فوتبالیست میشود نه تحلیل قوای جسمانی که فرسودگی روحی و ارضای حس جاهطلبی اوست.
با توجه به پیشرفتهای علم پزشکی کمتر کسی این روزها تردید دارد که سن فقط یک عدد است و هر ورزشکاری اگر اراده کند در سنین بالا نظیر 34، 35 یا 36 هم میتواند کیفیتی در حد جوانهای 20 ساله ارایه کند. اما آیا انگیزههایش هم شبیه یک جوان 20 ساله است؟ آیا همانند یک جوان جاهطلبی دارد؟ یکی از نتایج بالا رفتن سن و سال و اصطلاحا دنیا دیده شدن، بیحوصلگی است. بیحوصلگی برای یاد گرفتن یک چیز تازه. بیحوصلگی برای تغییر. بیحوصلگی برای پیشرفت. بیحوصلگی برای تجربههای جدید. بیحوصلگی برای ارتباط با آدمهای تازه. هرچه سن بالاتر میرود جمله «از ما دیگه گذشته» بیشتر ورد زبان آدم میشود و محافظهکاری در دستور کار قرار میگیرد. برای فوتبالیستها هم همینطور است. بازیکنی را تصور کنید که در سن 18 یا 19 سالگی وارد دنیای پر زرق و برق فوتبال در بالاترین سطح شده. شهرت و محبوبیت، گردش به سراسر دنیا، مدام تیتر اخبار بودن، پول در آوردن، جام بردن، گل زدن و همه اینها به سراغش میآید. از آن طرف هم البته باید سختیهایی را به جان بخرد. مدام در اردو بودن، تمرینات طاقتفرسا، مصدومیت، رژیمهای غذایی سنگین، دوری از خانواده، فشار مسابقات و هواداران و مواردی از این دست، آن روی سکه فوتبالیست حرفهای بودن است. اتفاقی که بعد از چندین سال برای یک ورزشکار رخ میدهد این است که نه دیگر آن زرق و برق دنیای فوتبال چشمش را میگیرد نه حوصله رعایت کردن موازین یک زندگی حرفهای را دارد. این ورزشکار دیگر علاقهای به اینکه تعطیلاتش تنها چند روز باشد، ندارد. از اینکه باید بلافاصله به تمرینات برگردد، از این شهر راهی آن شهر شود و در مسابقات باشگاهی و ملی حضور پیدا کند خسته میشود. دیگر برد و باخت چندان برایش مفهومی ندارد. آنقدر این چیزها را دیده که برایش تکراری است. همین جاست که انگیزههایش کمرنگ میشود. کمتر تمرین میکند، بیشتر میخورد، کمکم زندگی حرفهای را فراموش میکند و یواشیواش از سطح اول فوتبال کنار میرود. گذارش میافتد به لیگهای درجه چند برای جمع کردن پول بیشتر و بعد هم وقت آویزان کردن کفشها میرسد. این سرنوشت بسیاری از فوتبالیستهاست. خیلیها به جز رونالدو. خیلی سخت است که یک ورزشکار بتواند در سن 36 سالگی همانند یک بچه تازهوارد به فوتبال شوق و انگیزه داشته باشد. رونالدو اما دقیقا به همین شکل است. چه کسی فکرش را میکرد رونالدو بعد از دیدن آن همه اتفاق، بعد از شکستن آن همه رکورد، بعد از آن همه قهرمانی در کشورهای مختلف، بعد از رسیدن به بلندترین قلههای فوتبال در نخستین بازی برای منچستر یونایتد آنطور بدود و تلاش کند و دو تا هم گل بزند؟ رونالدو در بازگشت به اولدترافورد بعد از 13 سال حتی از خود 18 سالهاش که سال 2003 توسط الکس فرگوسن کشف شد و به تئاتر رویاها آمد با انگیزهتر نشان داد. اینجاست که باید از رونالدو پرسید واقعا دنبال چه چیزی میگردد؟ واقعا او چه چیزی میخواهد که تا به حال به آن نرسیده؟ رونالدو بعد از 19 سال زندگی حرفهای هنوز خسته نشده و روحش شاداب است. او هنوز میتواند تمام و کمال و حتی سفت و سختتر از بقیه به زندگی حرفهای پایبند باشد. میتواند برود تیم ملی رکورد دایی را بشکند و دو روز بعد برگردد به تمرینات باشگاه و در نخستین بازی دو گل بزند. این وضعیت حتی برای رباتها هم قفل است چرا که تمام ماشینها استهلاک دارند و به تدریج کیفیتشان پایین میآید و در نهایت اسقاط میشوند.
با توجه به پیشرفتهای علم پزشکی کمتر کسی این روزها تردید دارد که سن فقط یک عدد است و هر ورزشکاری اگر اراده کند در سنین بالا نظیر 34، 35 یا 36 هم میتواند کیفیتی در حد جوانهای 20 ساله ارایه کند. اما آیا انگیزههایش هم شبیه یک جوان 20 ساله است؟ آیا همانند یک جوان جاهطلبی دارد؟ یکی از نتایج بالا رفتن سن و سال و اصطلاحا دنیا دیده شدن، بیحوصلگی است. بیحوصلگی برای یاد گرفتن یک چیز تازه. بیحوصلگی برای تغییر. بیحوصلگی برای پیشرفت. بیحوصلگی برای تجربههای جدید. بیحوصلگی برای ارتباط با آدمهای تازه. هرچه سن بالاتر میرود جمله «از ما دیگه گذشته» بیشتر ورد زبان آدم میشود و محافظهکاری در دستور کار قرار میگیرد. برای فوتبالیستها هم همینطور است. بازیکنی را تصور کنید که در سن 18 یا 19 سالگی وارد دنیای پر زرق و برق فوتبال در بالاترین سطح شده. شهرت و محبوبیت، گردش به سراسر دنیا، مدام تیتر اخبار بودن، پول در آوردن، جام بردن، گل زدن و همه اینها به سراغش میآید. از آن طرف هم البته باید سختیهایی را به جان بخرد. مدام در اردو بودن، تمرینات طاقتفرسا، مصدومیت، رژیمهای غذایی سنگین، دوری از خانواده، فشار مسابقات و هواداران و مواردی از این دست، آن روی سکه فوتبالیست حرفهای بودن است. اتفاقی که بعد از چندین سال برای یک ورزشکار رخ میدهد این است که نه دیگر آن زرق و برق دنیای فوتبال چشمش را میگیرد نه حوصله رعایت کردن موازین یک زندگی حرفهای را دارد. این ورزشکار دیگر علاقهای به اینکه تعطیلاتش تنها چند روز باشد، ندارد. از اینکه باید بلافاصله به تمرینات برگردد، از این شهر راهی آن شهر شود و در مسابقات باشگاهی و ملی حضور پیدا کند خسته میشود. دیگر برد و باخت چندان برایش مفهومی ندارد. آنقدر این چیزها را دیده که برایش تکراری است. همین جاست که انگیزههایش کمرنگ میشود. کمتر تمرین میکند، بیشتر میخورد، کمکم زندگی حرفهای را فراموش میکند و یواشیواش از سطح اول فوتبال کنار میرود. گذارش میافتد به لیگهای درجه چند برای جمع کردن پول بیشتر و بعد هم وقت آویزان کردن کفشها میرسد. این سرنوشت بسیاری از فوتبالیستهاست. خیلیها به جز رونالدو. خیلی سخت است که یک ورزشکار بتواند در سن 36 سالگی همانند یک بچه تازهوارد به فوتبال شوق و انگیزه داشته باشد. رونالدو اما دقیقا به همین شکل است. چه کسی فکرش را میکرد رونالدو بعد از دیدن آن همه اتفاق، بعد از شکستن آن همه رکورد، بعد از آن همه قهرمانی در کشورهای مختلف، بعد از رسیدن به بلندترین قلههای فوتبال در نخستین بازی برای منچستر یونایتد آنطور بدود و تلاش کند و دو تا هم گل بزند؟ رونالدو در بازگشت به اولدترافورد بعد از 13 سال حتی از خود 18 سالهاش که سال 2003 توسط الکس فرگوسن کشف شد و به تئاتر رویاها آمد با انگیزهتر نشان داد. اینجاست که باید از رونالدو پرسید واقعا دنبال چه چیزی میگردد؟ واقعا او چه چیزی میخواهد که تا به حال به آن نرسیده؟ رونالدو بعد از 19 سال زندگی حرفهای هنوز خسته نشده و روحش شاداب است. او هنوز میتواند تمام و کمال و حتی سفت و سختتر از بقیه به زندگی حرفهای پایبند باشد. میتواند برود تیم ملی رکورد دایی را بشکند و دو روز بعد برگردد به تمرینات باشگاه و در نخستین بازی دو گل بزند. این وضعیت حتی برای رباتها هم قفل است چرا که تمام ماشینها استهلاک دارند و به تدریج کیفیتشان پایین میآید و در نهایت اسقاط میشوند.