یولیان ناگلزمان؛ مردی که کومان را کشت
نیوکمپ به دنبال یک قاتل!
ساعت۲۴-متلاطم و بیکران.این تصویر مردی بود که پس از له کردن آبی و اناریها در نیوکمپ به آرامش رسید و گاز محکمی به سیب سبزی که در جیب خود قایم کرده بود زد.
فرمانده ۳۴ساله در کارزار کاتالونیا، اروپا را به قارهای سرگردان بدل کرد وقتی سربازانش سهبار قفس توری گردان مغموم را به آتش کشیدند تا رونالد کومان کبیر با لحنی حزین کابوسهای مچاله را صدا بزند و در امتداد یک شب نکبتی به سالهایی بیندیشد که خود به تنهایی با آرپیجیهایش زیر برگه خوشبختی بارسا را امضا میکرد. مرد هلندی اما در جدال با فرزند خلف لاندسبرگ به طرز دهشتناکی تحقیر شد تا یولیان ناگلزمان ساعت خود را به وقت مرگ کوک کند.مرگ حریفی به نام بارسا که با سکوتی سرشار از ناگفتهها فرو چکید.
بله ایشان هستند؛ یولیان ناگلزمان.سکاندار جوانی که میتواند با یک پلن کارساز در سرزمین ماتادورها ردای کامیابی را بر شانه خود بیندازد و از بارسلون تا مونیخ به دردانه دوآتشههایی بدل شود که حالا دیگر ایمان آوردهاند بایرن با فرمانده برنای خود میتواند قاره را فتح کند و لشکر تسخیرناپذیر باواریا لقب بگیرد. مردی که روزگاری هوفنهایم را از غرق شدن حتمی نجات داد و با نسخههایش ارتشی بیسلاح را از خاکریزهای جهنمی به سلامتی عبور داد حالا دیگر میتواند منتقدانش را به روزه سکوت دعوت کند و در عصرهای بارانی مونیخ به قدر قدرت بالهایش و به قدر طاقت اشتیاقش پرواز کند و سراغ ابرهای باران زا را بگیرد.چه کسی بود که میگفت: پرواز را به خاطر بسپار.
او هر چقدر در دنیای مربیگری با خوشاقبالی مواجه شد در عوض دوران بازیگریاش سیاه و رمزآلود بود.یولیان هنوز بذر رویاهایش را در بوندس لیگا نیفشانده بود که سر از سیاره مصدومیت درآورد و به حکم تقدیر در ۲۰ سالگی کفشها را آویخت تا تصور کند سر از قربانگاه درآورده است.دنیا اما خیلی زود به سیم خاردار مونیخ ۱۸۶۰ لبخند زد و او در قامت مربی نامش را از چند جهت در صفحات کیکر ثبت کرد تا خبر از تولد سکانداری دهد که زیر باران شبانه آن سوی راین چراغهای رستگاری را روشن کرده است.اینگونه شد که او در فوریه ۲۰۱۶ نبض هوفنهایم را در دست گرفت و به مرد شماره یک نیمکت این تیم بدل شد. یک فصل بعد ناگلزمان تیمش را تا لیگ قهرمانان اروپا برد تا تلفظ نامش برای منتقدانی که قلمها را تیز کرده بودند کمی آسان شود.او در آفتاب رنگ پریده سرزمین ژرمنها خود را به عنوان یک مربی کارکشته تثبیت کرد تا جادههای هموار نامش را صدا بزنند و یولیان به واژه زیبایی برای نوشتن بدل شود.
اوج کار ناگلزمان اما در لایپزیگ رقم خورد.آنجا که مربی جوان بهترین سال تاریخ خود را تجربه کرد.او با لایپزیگ در مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا تیمهای زنیت و بنفیکا را به زیر کشید و برای اولینبار در تاریخ به مرحله حذفی لیگ قهرمانان اروپا رسید. ناگلزمان در مرحله یکهشتم نهایی با لایپزیگ جاهطلب توانست تاتنهام خوزه مورینیو را در مجموع دو بازی رفت و برگشت با چهار گل بدرقه کند و به مصاف اتلتیکو مادرید دیه گو سیمئونه برود.آنها اتلتیکوی بزرگ را هم از سر راه برداشتند تا لقب غولکش بزرگ اروپا را برای خود دست و پا کنند.گرچه در نبرد بعدی ناگلزمان از پس موسیو توخل برنیامد و جنگ را به یک آلمانی دیگر واگذار کرد اما چشمآبیها پی بردند که زخمهای ناسور رابطهای با سکاندار جوان ندارند و او میتواند به تنهایی برای یک ارتش نه چندان قدرتمند تاریخسازی کند و مشتی جوان را با خود به اعماق صفحات تاریخ ببرد.او با سینه چاکانی که نمیدانستند چگونه باید بهار را به جا بیاورند سر از کوچهباغهای سبز خوشبختی درآورد و کاری کرد که ماه در تمام شبهای بلند آن سوی اروپا پهنای صورتش را بپوشاند.
وقتی که ندای جدایی هانسی فلیک مربی وقت بایرن مونیخ به گوشها رسید، صدای پای ناگلزمان در کوچههای نمور باواریا پیچید.اینگونه شد که مربی ۳۴ ساله در اواخر فصل ۲۱–۲۰۲۰ بهطور رسمی با بایرن مونیخ قرارداد بست تا جایگزین هانسی فلیک شده و به گرانقیمتترین مربی تاریخ فوتبال تبدیل شود.توپچی ناکام سالهای هاشورخورده که روزگاری برای چند اسکناس بر زخمهای زندگیاش نمک میپاشید به یکباره متمولترین سکاندار بوندس لیگا شد تا به افسون سرنوشت ایمان بیاورد.چه تقدیری آقای ناگلزمان عزیز...
مربی دانشگرایی که به کار دفاعی به قدر کار تهاجمی اهمیت میدهد و همواره بلندترین دیوارها را ساخته در ماههای نخستین حضورش در مونیخ سیم خاردارهای غیرقابل نفوذی را سر و شکل داد تا حریفان تنها از ماشین گلزنی بایرن نهراسند و باور کنند که فتح سنگر مانوئل نویر با وجود یک سازمان دفاعی هدفمند سختترین کار دنیاست.ناگلزمان در بدو حضورش در بایرن آنقدر باصلابت ظاهر شد که دیگر کمتر کسی روی سکوهای خیس مردی به نام هانسی فلیک را به خاطر آورد.آنجا در باواریا آفتاب عصرگاهی میدرخشید و آتشپارهها به عشق سوزنبان جوان نابترین شعرهای مارگوت بیگل و گونترگراس را با صدای بلند میخواندند.
حالا که ناگلزمان، گرگ باراندیدهای چون رونالد کومان را در نیوکمپ به زانو درآورده و حالا که در قامت قاتل کاتالانها به خانه برمیگردد لابد چشم آبیهای مونیخ برای مردی که عادت دارد دستهایش را کنار نیمکت مدام به هم بمالد هورا میکشند و او را در سیاهه رسولان نیامده جای میدهند.آن شب در کارزار آندلس وقتی نوکمپ تا صبح گریست ناگلزمان دست در دست خویش همچون ارغوان به گل بودن خود بالید.