از شبهای مهتابی جزیره تا خوابهای کال لاروخا؛قصیده مجروح پِپ!
ساعت24-۱- کمر ثانیهشمار زیر بار 6 گل خم شده بود اما پپ همچنان بیقراری میکرد و از شاگردانش گلهای بیشتری میخواست. این اوج جاهطلبی فرمانده
۵۰ سالهای بود که دوست نداشت عقربهها متوقف شوند و قاضیالقضات مرتع سبز در واپسین سوت خود بدمد. آن شب سیتی 6 بار چراغهای لایپزیش را خاموش کرد و تابوتی سیاه را روی شانه موبورها گذاشت، اما مرد شماره یک نیمکت پیروز دست بردار نبود و کنار خط از مردانش میخواست دشنههای بُراتری را در جسم نحیف لایپزیش فرو کنند. همپیالگان پپ آن شب وقتی ماه لبخند زد و شبتاب درخشید چه حالی داشتند؟ کسی خبر دارد اصلا؟
۲- قصه اما از اینجا آغاز نشد. پنج سال پیش در بعدازظهری آفتابی وقتی جوزپ گواردیولا سالا با یک چمدان بزرگ قدم در جزیره گذاشت بسیاری تصور نمیکردند در گذر زمان ترانههای شورانگیز هواداران سیتی ضرباهنگ رویاهای مرد آندلسی را به خود بگیرد. این اتفاق اما خیلی زود افتاد و مردی که آمده بود تا رنسانسی بزرگ را رقم بزند در ملاقاتهای بارانی، چتر خود را بر سر 11 پسرش گرفت تا ارتش همدل و همقسم، آتش به پا کند و حریفان یغور را از دم تیغ بگذراند. سیتی دیگر آن تیم گذشته نبود و با نقشههای پپ از تمام خاکریزها گذر میکرد و آشیانهها را به توپ میبست.
۳- منچسترسیتی با هدایت او در فصل ۱۸–۲۰۱۷ بیش از ۱۰۰ امتیاز به خزانه خود واریز کرد تا علاوه بر قهرمانی، رکورددار کسب امتیازات در تاریخ لیگ جزیره شود. گواردیولا که در این فصل رکوردهای زیادی را به دست آورده بود، مربی سال فوتبال انگلستان و برترین مربی لیگ جزیره هم شد. قصه اما همینجا به سر نرسید. پسر سانتپدر فصل بعد در جام اتحادیه انگلستان تاجگذاری و البته از عنوان قهرمانی لیگ جزیره دفاع کرد و قهرمانی جام حذفی انگلستان را هم به دست آورد تا منچسترسیتی با هدایت او بتواند اولین باشگاه در تاریخ فوتبال جزیره باشد که سهگانه فوتبال انگلستان را کسب میکند. اینگونه شد که او در هجوم هرزه همهمه به سوگلی سکوهای خیس بدل گردید و از عشقی خالصانه لبریز شد. انگار فرشته نجات سیتیزنها از کاتالونیا آمده بود و قصد داشت یکشبه تمام خوابهای سترون را تعبیر کند و قصهگوی هزار شب لقب بگیرد.
۴- تیکی تاکای جنتلمن جواب داد و او هزارتوهای تقدیر را با هنرش پشتسر گذاشت تا در زمزمه راز و سکوت و شب، قشون تا بن دندان مسلح خویش را به فینال چمپیونز لیگ برساند و در آستانه تسخیر یک جام بزرگ دیگر قرار گیرد و جایی ورای تمام دورهها برای تیمش دست و پا کند. اما در شبی که از ابر سیاه خون میچکید و ستارهها بیهنگام خاموش شده بودند گواردیولا برابر چلسی کم آورد و روح سرگردانش را در گوشهای از ورزشگاه نفرین شده جا گذاشت تا نجوای قلب خستهاش را به شیپورهای رسوا بسپارد. سیتی در حسرت فتح چمپیونز لیگ ماند اما گواردیولای کبیر در رختکن قسم خورد که برای رسیدن به بام اروپا تنها به یک فصل نیاز دارد. فصلی که اینک از ره رسیده است.
۵- اگر او روزگاری در مونیخ شاهکار یوپ هاینکس را با قارهگشاییاش تکمیل کرد و آجرهای عشق و دلدادگی را در باواریا بنا نهاد، پس حتما میتواند به جاهطلبیهایش در سیتی ادامه دهد و کاری کند که رقیبان کارکشته از منیونایتد گرفته تا چلسی و لیورپول به احترام تیمش کلاه از سر بردارند. هافبک دفاعی بارسا و برشا در سالهای ورق خورده نمیخواهد در منطق ریاضی جایگاه تهی را به خاطر بیاورد و به همین دلیل ساده وقتی در یک پیکار تماشایی توپچیهایش 6 بار پاگشایی میکنند باز هم دستور حمله را صادر کرده و از پای نمینشیند. مردی با ۵ فوت و ۱۱ اینچ قامت آنقدر تشنه هست که کنار نیمکت داغ به درخت صنوبری بدل شود و تا خورشید پا بگیرد. او امسال علاوه بر فتح جزیره به تسخیر بیچون و چرای چمپیونز لیگ هم میاندیشد تا خاطره نحس فصل پیش را از ذهن هولیگانها پاک کند و اروپا را دق دهد. کسی چه میداند! فرماندهای که بیچراغ و بینور و بیفانوسقه از میدان مین به سلامت عبور میکند لابد میتواند صدای قلب خودش را به گوش قاره سبز برساند و به زخمی روز مبادا بدل شود.
۶- این روزها اما پپ کمی دلتنگ است و در عصرهای بارانی جزیره به خانه کوچک پدری در حومه سانتپدر فکر میکند. به خاطرات سالهای کودکی. به آغوش تنگ مادری که دیگر نیست و رفته تا از خدا خبری بیاورد. این روزها او روی بال خورشید به جادههای دوردست سفر میکند و سوار بر قطار خیال به کوچههایی میرود که با عطر زیتون تازه کودکیاش را زیبا میکردند. پپ هم که باشی و روی ابرها قدم بزنی باز هم با رعد و برق خاطرات خودت را رها میکنی و غرق در نوستالژی سری به دیروزهای ساده و بیپیرایه میزنی. وقتی دلت میگیرد و اشک قاب چشمت را تر میکند سوار بر اسبی سپید به خاستگاهت برگرد و سنگ قبر مادرت را ببوس تا کمی آرام بگیری. این بهترین کار است عالیجناب...
۷- در مورد او گفته میشود با پایان قراردادش در سال ۲۰۲۳ با سیتی خداحافظی خواهد کرد و هرگز قصد ادامه این فیلم ملودرام را نخواهد داشت. پس مقصد بعدی کجاست؟ نزدیکانش میگویند او دوست دارد پس از فتحالفتوح باشگاهیاش روی نیمکت یک تیم ملی بنشیند و در جایی مثل جام جهانی بخت خود را بیازماید. در چنین شرایطی کجا بهتر از سرزمین مادری و نیمکت پرطمطراق لاروخا. وقتی لوییس انریکه به سمت درهای خروجی هدایت شود و آندلسیها به دنبال نجاتدهندهای با شمایل جدید بگردند هیچ گزینهای به اندازه پپ شایستگی نشستن روی آن نیمکت را ندارد. پس میتوان از همین حالا حدس زد لاروخا خرامیده بر بستر سکوت، مردی را صدا میزند که ۵۴ بار با پیراهن اسپانیا برای خوشبختی ماتادورها جنگیده است. از نارنجستانهای بارسلون تا زیتونزارهای گوادل کویر بیدفاع... قلبها گواهی میدهند که کهنهسرباز دیر یا زود از روی صندلی رهبری لاروخا دستور آتش را صادر خواهد کرد. منتظر باشید.