زندگی ما را رنگ کرده
ساعت 24-رنگرزها زیاد حرف نمیزنند، حرف شان نمیآید؛ خصلت محیط است انگار. در سکوت محض کار میکنند. میتوانی ساعتها بایستی و تماشایشان کنی و حضور خودت را فراموش کنی، همانطور که آنها انگار تو را نمیبینند.
محسن، رنگرز چهل و چند ساله راسته رنگرزهای بازار زنجان موقع حرف زدن بهصورت آدم نگاه نمیکند. نگاهش به خامههای رنگ شده آویخته دورتا دور حیاط گره خورده. آدم ناخودآگاه این کار را میکند. رنگها نگاه را میبرند سمت خودشان. محسن دست میکشد روی خامههای بیرنگ. بیرنگ که نه، بالاخره سفیدی هم رنگ است دیگر. خامههای رنگ نشده البته سفید نیستند، شیری توصیف بهتری است: «اینها را از روستا میآورند. کار زنان روستایی است که پشم را ریس دهند و نخ کشی کنند. پشم گوسفند است بیشترش.»
وقت کار است. آتش زیر دیگ بزرگ گُر گرفته. آدم فکر میکند این آب حالا حالاها جوش نمیآید. صبر باید کرد و چشم دوخت به حبابهای ریز و منتظر ماند که آب قل قل کند. برای منی که آدم عجولی هستم، این یعنی حس بی قراری، یعنی این پا و آن پا کردن و سرآمدن حوصله. برای محسن و باقی رنگرزها که حالا تعدادشان در کل راسته بازار از عدد انگشتان یک دست کمتر است اما عجلهای در کار نیست. آنها خوب میدانند آب چه موقعی جوش میآید و میتوانند در فاصله جوش آمدنش سرصبر بنشینند و چایشان را قلپ قلپ بنوشند، بعد درست همان موقع است که باید بلند شوند و رنگ را بریزند توی آب جوش آمده.
محسن رنگ را میریزد توی دیگ و خروش کف جوشان بیشتر میشود. حالا موقع اضافه کردن خامه یا همان نخ است. یک دسته خامه سفید یا همان شیری میغلتد توی دیگ و بعد دستههای دیگر که قرار است همگی باهم قرمز شوند. از حالا باید درست ۶۰ دقیقه صبر کرد تا رنگ به خورد خامه برود. محسن میگوید ۶۰ دقیقه و نه یک ساعت و این برایم جالب است چون معلوم میکند حساب دقیقهها را هم دارد.
دیگ بعدی باید نخهای سرمهای را تحویل دهد. به فاصله چند دقیقه از اولی، کار آن هم تمام میشود. حالا محسن باید بنشیند و صبر کند تا خامهها رنگ بگیرند. توی این فاصله چند باری خامهها را با بیل به هم میزند و بخار صورتش را سرخ میکند: «این کار دیگر رونقی ندارد، همه رفتهاند. رنگرزهای قدیمیها دیگر پیر شدهاند و توان کار ندارند و جوانها هم دوست ندارند وارد این کار شوند. رنگرزی زنجان برای خودش اسم و رسمی داشت حالا اما به زور نگهش داشتهایم.»
محسن این را میگوید و سکوت میکند. چند دقیقه میگذرد تا دوباره به حرف بیاید: «میدانی چیست؟ بافنده هم کم شده. الان توی روستاها دیگر خیلی بافنده نیست. مواد اولیه هم گران شده و دستمزدها تغییر نکرده چون صاحبکار میخواهد سودش را ببرد به هرحال. قیمت نخ از کیلویی ۳۵ هزار تومان شروع میشود تا ۱۳۰ هزار تومان میرسد. نخ مرغوب قیمتش بالاست، درجهبندی دارد؛ درجه یک، دو و سه. درجه یکش همان کیلویی ۱۳۰ هزار تومان است. این قیمت مال فرش است. برای گلیم از ۲۵ هزار تومان شروع میشود تا ۴۰ هزار تومان.»
خامهها دارند رنگ میگیرند و من فکر میکنم قرار است هرکدام توی کدام قالی بنشینند و کجا پهن شوند. رنگها طبیعی هستند یا شیمیایی؟ محسن جواب میدهد: «الان دیگر کسی رنگ طبیعی استفاده نمیکند. قبلاً چرا، مثلاً از پوست گردو، پوست انار، برگ توت و ساقه گندم برای رنگرزی استفاده میکردند. خب معلوم است که رنگ طبیعی تنوعش خیلی زیاد نمیشود و کار با آن هم طولانیتر و سختتر است. الان همه رنگهایی که استفاده میشود شیمیایی است و تنوعش هم خیلی زیاد است. در یک قالی ۲۲ تا ۲۴ رنگ به کار میرود اما تنوع رنگها در کل خیلی بیشتر از این حرف هاست. هم رنگ ایرانی داریم و هم خارجی. رنگهای خارجی از آلمان یا فرانسه وارد میشود که الان قیمتش بالا رفته. همین ایرانیها هم گران شده اما رنگ خارجی میشود گفت ۷۰ درصد قیمتش بیشتر شده است.»
در تمام این سالها فکر کرده ای کار دیگری بکنی؟ این را که میپرسم میگوید: «کار دیگری بلد نیستم. آدم یک عمر کاری را میکند به امید اینکه استادکار شود و بهرهای ببرد از آن. این کار ولی عاقبتش معلوم است. همان استادکارهایش افتادهاند گوشه خانه. یک عمر بایستی پای دیگ و نخ رنگ کنی. من از بچگی وردست پدرم توی این کار بودم. البته پدرم خیلی وقت پیش فوت کرده اما هستند استادکارانی که حالا چه در بخش رنگرزی و چه طراحی نقشه فرش، در بستر بیماریاند و زندگی سختی دارند و کسی هم سراغی ازشان نمیگیرد.»
۶۰ دقیقه گذشته و خامهها رنگ گرفتهاند و باید از دیگ بیرون آورده شوند. محسن نخهای رنگی را با چنگک دسته بلند از دیگ درمیآورد و توی آبگیر میاندازند. حالا دوباره باید صبر کرد تا آب اضافی نخها برود و بشود آنها را آویزان کرد تا خشک شوند. اینجا دیگر کار رنگرز تمام شده. بعدش دیگر جریان باد است و نور آفتاب که کار خودش را میکند. فقط باید صبر کرد تا خشک شدن و آماده شدن برای تحویل به مشتری.
محسن دستی روی یک دسته نخ خشک شده که احتمالاً رنگرزیاش یکی دو روز پیش انجام شده میکشد و میگوید: «خامههایی که اینجا میبینید همهشان مال قالی صادراتی است؛ نخش مرغوب است. خامههای مرغوب را با دستگاه میریسند برای همین تمیزتر است.» و بعد اشاره میکند به دسته نخ دیگری که شاید بیننده در نگاه اول خیلی نتواند تفاوتی از دیگر نخها در آن تشخیص دهد: «این یکیها دستی است و برای فرشهای روستایی است. حالا ما اصطلاحاً میگوییم فرش روستایی که ظرافت نخش کمتر است. خامههای کرک را توی روستا زن ها با دست درست میکنند. الان بیشتر زن های مسن این کار را میکنند و جوانها خوش شان نمیآید از کاری مثل نخ ریسی.»
وقت آن است که دیگها را خالی کنند. آب رنگی که رمقش را به نخها داده کف حیاط جاری میشود و از راه پاشویهای به چاه میرود. دیگها را میشویند و به دیوار تکیه میدهند. محسن بیصدا میایستد و به نخهای آویزان خیره میشود و سکوت.
بیرون رنگرزی، مغازههای نخ فروشی، نگاه را به سمت خود میکشانند. رضا غلاملو، نخ فروش بازار زنجان از بیرونقی بازار میگوید: «نخ گلیم شده کیلویی ۴۰هزار تومان. کیفیت نخ گلیم باید بالا باشد، از پشم گوسفند است. الان در روستاها هنوز گلیم بافی میکنند اما به خاطر بالا رفتن قیمت نخ دیگر صرفه ندارد. یک گلیم متوسط ۲ کیلو نخ میبرد که خودش میشود ۸۰ هزار تومان و همان گلیم را نهایت ۱۲۰ هزار تومان از بافنده میخرند، یعنی ۴۰ هزار تومان سود که واقعاً دستمزد ناچیزی است. اگر محصول را جایی ببرند که توریست باشد، باز بهتر میتوانند بفروشند. الان میدانم گلیمها را میبرند میانه چون آنجا توریست میآید.»
نقشههای گلیم را نشان میدهد: «اینها همه نقشههای خود زنجان است. طرحش کاملاً متفاوت و اصیل است اما اینها هم همه دارد فراموش میشود.»
نزدیک عصر است و بازار به جنب و جوش افتاده. مردم از سبزه میدان راه شان را سمت بازار کج میکنند. سبزه میدان زنجان را قرار بوده شبیه میدان نقش جهان اصفهان حجرهبندی و سنگفرش کنند اما کار در مرحله ابتدایی باقی مانده و پیش نرفته و گلایه زنجانیها هم از همین است. آفتاب تند توی سرم میخورد و دوست دارم برگردم به رنگرزخانه و از آن دالان مسقف عبور کنم و زیر سایه درخت توت حیاط پناه بگیرم. حالا لابد محسن رنگرز همانجا به گونیهای بزرگ کنار نخهای قرمز آویزان تکیه داده و دارد زیر لب همان را که به من گفت تکرار میکند: «زندگی ما را رنگ کرده.»
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.