فیلم سازان ایرانی چه تصویری از ایران دارند
کاهش اعتماد ، غلبه حاشیه برمتن و ناامیدی از آینده
ساعت 24 - -مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری ایران در همه روزهای برگزاری جشنواره سینمایی فچر با دعوت از کارشناسان و جامعه شناسان به نقد مضمونی فیلم های نمایش داده شده در جشنواره فجر پرداخت. گزارش حاضر دیدگاه چند کارشناس این برنامه است که می گویند فیلم سازان ایرانی چه تصویری از ایران را در فیلم هایشان تصویر کرده اند. این گزارش را به نقل از وب سایت این مرکز می خوانید:
میلاد دخانچی: «سینمای خروج»،
در ابتدا باید بگویم جشنواره، فرصت خوبی برای من بود که بتوانم تمامی 28 فیلم منتخب سینمای ایران را در کنار هم ببینم. اگر مفهوم «روح زمانه» هگل را که اشاره به امکان حدس زدن روح زمانهمان به واسطه هنر دارد، سرلوحه خودم قرار دهم، تلاش میکنم در ادامه به جمعبندیام از سینمای ایران با دیدن این فیلمها بپردازم.سال گذشته مفهومی را که نه بیانگر سینمای ایران، بلکه بیانگر روح زمانه مسلط بر سال گذشته بود و انتخاب کردم، «سینمای انفعال» بود. مفهومی که خودش را در شخصیتها، قصهپردازیها و کارگردانیها نشان میداد. حتی شخصیتها برای اینکه اتفاقی را رقم بزنند، که از قضا قهرمانی هم وجود نداشت، تقدیرگرا بودند.در جشنواره امسال به استناد اتفاقات آبان ماه، نوعی از پرخاش و حرکت به بیرون را به عنوان یک پیشفرض مدنظرم قرار دادم. این را گفتم که بگویم، با پیشفرض وارد جشنواره شدم. اما نه اینکه بخواهم پیشفرضم را به تحلیلهایم تحمیل کنم. بنابراین سؤالی که از خودم پرسیدم این بود که اگر مفهومی باشد که کمک کند تا این سینما و این جشنواره را توضیح بدهد، چه خواهد بود؟به استناد نامی که آقای حاتمیکیا برای فیلمشان انتخاب کردهاند، و البته بدون اینکه صرفاً ناظر به فیلم ایشان باشد، مفهوم «سینمای خروج» را برای فیلمهای امسال انتخاب میکنم. سینمایی که نوعی عصیان، اعتراض و میلورزی دارد. نوعی از جوشیدن آب در لیوان و بیرون زدن و لبریز شدن آن است. اما نه خروجی که هدفمند هم بوده باشد! من چنین حال و هوایی را در فیلمهای مختلف این دوره دیدم.به نظر میرسد که به مانند آبان ماه، این سینما هم قصد خروج دارد! سینمای عصیانها. سینمای پررنگشدن حاشیهها بر متنها، حاشیههایی که فقط به دنبال اعتراض هستند! شاهد و مثال این حرف را هم در فیلمهای مختلف این جشنواره میتوان دید. از جمله مصادیقش میتوان به فیلمهای «خروج»، «خورشید»، «عامهپسند»، «تومان» و سایر فیلمهای این دوره اشاره کرد.نکته پایانیام در مورد این دوره از جشنواره، بروز و ظهور 5، 6 فیلمساز جوان در این جشنواره بود. فیلمهای اول فیلمسازان جوانی که در کنار دو سه فیلم متوسط فیلمسازان پیشکسوتمان به خوبی درخشیدند. از این منظر، برداشتم این است که یک نوع شکاف نسلی در سینمای ایران در حال رقم خوردن است. از یکسو فیلمسازان پیشکسوتی که در بهترین حالت باید گفت که فیلمهای گذشتهشان را تکرار میکنند و از سوی دیگر فیلمسازان جوانی که حرفهای خوبی برای زدن دارند.
سجاد فتاحی: روایتی واقعگرایانه از جامعه ایران
جشنواره فجر امسال روایت غیاب تدبیر و فقدان امید در جامعه ایران بود. اگر بخواهیم فیلمهای این دوره را از سه بُعد اقتصادی و اجتماعی و محیط زیستی مورد بررسی قرار دهیم، باید گفت که در فیلمهای امسال بهرغم بحرانهای مختلفی که در محیطزیست آن مواجه هستیم، هیچ کدام از فیلمها به این موضوع نپرداختند!از منظر اقتصادی، آنچه از جامعه ایرانی تصویر شد، جامعهای با درآمد سرانه پایین و ثبات اقتصادی کم بود.از منظر سرمایه اجتماعی، در 19 فیلم از فیلمهای این دوره از جشنواره، روایتی از فقر سرمایه اجتماعی و اعتماد کم در جامعه ایران چه در سطوح خُرد، چه در سطوح میانه و چه در سطوح کلان داشتند. به ویژه اینکه علاوه بر اشاره به کاهش این اعتماد و سرمایه اجتماعی، در هیچ کدام از این فیلمها روایتی از اعتماد و سرمایه اجتماعی مناسب نسبت به دولت و نظام سیاسیمان ندیدیم!از منظر آسیبهای اجتماعی، سه آسیب اعتیاد، حاشیهنشینی و کودکان کار بیش از هر آسیب دیگری به تصویر کشیده شدند. تصویری که از اعتیاد در 7 فیلم نشان داده شد، تصویری واقعگرایانه از این معضل بود. در 4 فیلم هم به حاشیهنشینی اشاره داشت که فقدان نقش دولت در آنها پررنگ بود. در 2 فیلم «خورشید» و «مردن در آب مطهر» هم به کودکان کار اشاره شده بود.آنچه در فیلمهای این جشنواره برجسته شده بود، شکاف بین الگوهای فرهنگی موجود و رایج در جامعه ایران با الگوهای فرهنگی و سبک زندگی است که دولت و نظام سیاسی آن را ترویج میکند. حالا چه از نظر نوع موسیقیها، چه از نظر نحوه سبک زندگی و مراودات زن و مرد! که به نظرم، شکاف جدیای است که در آینده ممکن است در جامعه ایران سر باز کند!مساله دیگر، مساله میزان امید به بهبود شرایط است. اکثر فیلمها با ناامیدی نسبت به بهبود شرایط پایان یافتند و شاید در این زمینه فقط دو فیلم «درخت گردو» و «خروج» را بتوان مثال زد که پایانشان با ناامیدی نبود.حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا این تصاویر، با واقعیت کنونی جامعه ایران منطبق است یا خیر؟!با توجه به دادههای تجربی و مشاهدات میدانی، سینمای این دوره از جشنواره روایت واقعگرایانهای از جامعه ایران ارائه داده است. به نظرم، دلیل اصلی چنین تصویر تلخ و نامناسبی از جامعه ایران، به موضوع «کیفیت حکمرانی» برمیگردد. شاخصهای مختلفی هم برای سنجش کیفیت حکمرانی وجود دارد. مانند حاکمیت قانون، پاسخگویی، کیفیت مقررات، ثبات سیاسی و کنترل فساد. اما موضوعی که جالب است، این است که در هیچ کدام از فیلمهای این جشنواره، هیچ شاهدی از مثبتبودن این شاخصها نمیبینیم و به نوعی تمامی فیلمها از وضعیت نامناسب این شاخصها روایت میکنند. فیلمهایی که ضمن اشاره به تنزل کیفیت حکمرانی، به دلایل این تنزل هم اشاره کردهاند. مانند آنچه در فیلمهایی مانند «روز بلوا»، «روز صفر» و امثالهم به تصویر کشیده شد.اینکه چه باید کرد، به نظر میرسد که جامعه ایران و سینمای ایران هنوز در مورد چه باید کرد، به تصمیم قطعی نرسیده است! ولی تصور میکنم، در این زمینه هم خروج، حرفهای شنیدنی برای گفتن داشت.
امیر ناظمی: به سمت شکستن مرزها
قبل از هر صحبتی باید بگویم که من فقط 13 فیلم از جشنواره را دیدهام و جمعبندی من ناظر به این موضوع است.اولین موضوعی که برای من خیلی امیدوارکننده بود، تنوع زبان در فیلمهای این دوره بود. وجود زبانهایی اعم از بلوچی، ترکمنی، آذری و کردی و حتی زبان ناشنوایان که در فیلمها زیرنویس هم شده بودند. به نظرم، برای اولین بار بود که با چنین تنوعی روبرو میشدیم.دومین ویژگی فیلمهای این دوره، «خشونتورزی» است. مانند، خودسوزی، خودکشی، مرگ، قتل و غیره. که نشاندهنده جامعهای خشن است.سومین موضوعی که در این فیلمها ملموس بود، موضوع غلبه پیرامون/حاشیه بر متن بود.موضوعی دیگری که روندش در این فیلمها جدی بود، بحث پیرامون حاشیه و غلبه آن بر متن بود. غلبه حاشیه بر شهر؛ غلبه روستا بر شهر؛ غلبه غیرمرکز بر مرکز! که هم خوانش مثبت و هم خوانش منفی از آن داشت.موضوع دیگر، جابه جایی مرزها یا خطهای قرمز در این فیلمها بود. موضوعاتی که در خوانش رسمی ما وجود ندارد؛ ولی در این فیلمها به وفور حضور دارند. مانند مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر که از قضا در بعضی از فیلمها موضوع اصلی به آن پرداخته بود. اتفاقی که شاید قبلاً در سینمای ما کمتر به این شکل به آن پرداخت شده باشد.نکته دیگر این جشنواره، حضور خطشکنی فیلمسازان جوان بود. کسانی که گویی تابوهایی را که تا الان وجود داشت، کنار گذاشتهاند.موضوع دیگر، تقابل دو نگاه به زن در فیلمها بود. یک نگاه، نگاه جنسیتی و یک نگاه هم نگاه به زن از منظر یک انسان کنشگر بود که برای اولین بار با این تعداد از فیلم در این ارتباط مواجه شده بودم. که میتواند نشاندهنده و نویدبخش اتفاق مهمی در جامعه ما باشد. زنان کنشگری که برای تغییر وضعیت موجود مبارزه میکردند و حتی در جایگاه مدیریت خانواده هم مینشستند.یکی دیگر از موضوعاتی که در فیلمهای این جشنواره وجود داشت، فقدان توجه به حکومت مرکزی و حاکمیت مرکزی است. اتفاق ناخوشایندی که در سینمای قبل از انقلاب و به عنوان نمونه در فیلم «قیصر» هم دیدهایم؛ عدم استمداد شخصیتهای فیلم از نهاد حاکمیت برای حل مشکلاتشان! مسألهای که در تعداد زیادی از فیلمهای امسال میشد آن را دید. در این فیلمها یا نهاد حاکمیت را نمیدیدیم یا اگر هم میدیدیم اعتمادی به آن وجود نداشت و برای فرد به رسمیت شناخته نشده بود تا از او کمک بخواهد.موضوعی آخری که در فیلمهای امسال قابل توجه بود، نقش بسیار کمرنگ مذهب در فیلمها بود. که به نظر و نسبت به سالهای قبل میتوان آن را یک اتفاق مهم دانست.مهمترین وجهی که به نظرم سینمای امروزمان دارد و بازتابی از شرایط موجود ما هم هست، این است که ما به سمت تعادل جدید در حرکت هستیم. تعادل به این معنا که مرزها و تابوهایی که تا پیش از این در سینما وجود داشت، به شدت در حال شکسته شدن هستند و واکنش مردم نسبت به شکسته شدن این مرزها، امر عجیب و غیرمتداولی نیست.
محمدرضا جلاییپور: «خروج پیرامون»
سینمای امسال به نظرم، سینمای خروج پیرامون بود. همه گروههای تحت تبعیض و حاشیهای بزرگ، در این سینما نماینده داشتند. ناشنوایان، کولبران، کارگران اقتصاد غیررسمی، سبک زندگیهای حاشیه و بدیل، اقوام مهاجران افغانستانی، زندانیان، ساکنان زورآباد و جنوب شهر، دختران بیسرپرست، بیماران اعصاب و روانی که حداقل در یک فیلم تصویر شدند.زنان، به عنوان بزرگترین گروه تحت تبعیضی بودند که در فیلمهای این دوره از جشنواره دیدیم. زنانی که در فیلمهایی چون «ابر بارانش گرفت»، «درخت گردو»، «مغز استخوان»، «کشتارگاه»، «بیصدا حلزون»، جایی برای فرشتهها نیست» و حتی «خروج» شخصیتهای مستقلی دارند و تصویرشان با تصویر غالب زنان در سالهای گذشته متفاوت بود.درعینحال این حاشیه خروج هم میکند. موضوع آنجایی جالب میشود که بدانیم، بازتابدهنده این خروج و صدای معترضان، فیلمهایی است که مؤسسه اوج حامیشان بوده است! به یک معنا، امسال سینمای اوج خروج، یا خروج اوج هم میشود نامید! در فیلمهایی مانند «کشتارگاه»، «خورشید»، «خروج»، «روز بلوا» و «لباس شخصی» ما نوعی از انتخاب طبقاتی را میبینیم.در «خون شد» به وضوح نوعی خروج خشونتآمیزی را میبینید که به تصویر کشیده میشود. حتی فیلمهایی که اوج تصویر میکند، هر چند که عناصری را در آنها میتوان دید که شاید مدیران نهادهایی اینچنینی را راضی کند، اما در لایههای پایینتر داستانشان، عناصر انتقادی بسیار رادیکالی را میشود دید که شاید در بقیه سینمای ایران نمیتوانست، تصویر شود! و حتی اصلاً مجوز ساخت هم پیدا نمیکردند! گویی کارگردانان ما هم یاد گرفتهاند در عین اینکه مدیران نهادها را راضی کنند؛ ولی باز حرف خودشان را بزنند. این آن سطحی از انتقاد رادیکال است که در فیلمی مثل «خروج» دیدیم و نمیتوان در بقیه سینمای امسال از آن سراغ گرفت!آنچه هم در فیلم «خروج» نشان داده شد، خروج بر علیه بخشی از دولت نمیبینم. بلکه خروج علیه کل ساختار سیاسی دیدم. بسیاری از کاراکترهای این فیلم، به نظرم نماد رهبران معترضان بودند و نشانههای پرشمار در این فیلم به سود اینها بود. که قصدی هم برای ورود به جزییات بیشتر در این مورد را ندارم. یا در «روز بلوا» شما نقد رادیکال اسلام سیاسی و فساد سیستماتیک را میبینید. حتی در «لباس شخصی» که فیلمی درباره اوایل انقلاب است، نشان داده میشود، شوروی و بلوک شرق در اطلاعات سپاه نفوذ کردهاند و کسی که جایگزین کارشناس حزب توده در ساواک شده، فرد بسیار کار نابلدی است. تمام حدسهایش اشتباه از آب درمیآید و تمایل به خشونت دارد. اما از قضا، همه حدسهای آن ساواکی که در زندان است، کاملاً درست درمیآید و در نهایت هم یک شریعتیچی خروجی در خود اطلاعات سپاه، حرفهایش درست از آب درمیآید. این سطح از انتقاد، به نظرم، جالب بود که در مؤسسه اوج تصویر شده است.به نظرم از دو حالت خارج نیست. یا مدیران این نهادها متوجه نیستند که در سطوح پایین این فیلمها چه حرفهایی زده میشود، یا اینقدر روادار شدهاند که میخواهند، بازنمای بخشی از این اعتراض باشند. که اگر این اتفاق دوم باشد، به نظرم اتفاقاً خیلی مثبت است.اما آنچه از بخش مستقل سینمای امسال ایران دیدیم، تصویر بسیار سیاهی از جامعه ایران بود که در فیلمهایشان به نمایش گذاشتند. ولی سینمایی که به این نهادهای امنیتی وابستهتر هم هستند، اتفاقاً سینمای پر قهرمان ملی را نشان میدهد که مانند «روز صفر» و «آبادان یازده 60» ملیت شمولگرایی را به تصویر میکشد. ملیتی که نمیتوانید عنصری از مذهب را در آن ببینید! که این موضوع با تبلیغاتی که در سطح سیاسی مانند پوستری که در میدان ولیعصر از قاسم سلیمانی نصب شده که همه پشتسرش هستند به غیر از روحانیت، سازگار است!
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.