گفتوگو با رییس انجمن مدد کاری اجتماعی ایران در تحلیل واگذاری اجباری افراد ناتوان به آسایشگاهها
وقتی مرهمی برای زخم فقر پیدا نمی شود
ساعت 24-رییس کمیته پیشگیری از بیماریهای واگیر سازمان بهزیستی کشور می گوید در 8 ماه امسال، 2781 نفر برای نگهداری دائم در آسایشگاههای این سازمان حمایتی پذیرش شدهاند که 990 نفرشان، حکم قضایی واگذاری از طرف خانواده داشتند.
به استناد آماری که این مقام مسوول در اختیار خبرنگار اعتماد قرار داده، امسال، 35 درصد از مددجویان پذیرش شده برای نگهداری دائمی در آسایشگاههای سالمندان و بیماران روانی مزمن و معلولان ذهنی، با اجبار خانواده به این مراکز ارجاع شدهاند در حالی در سال 98، این عدد حدود 32 درصد بوده است.
پذیرشهای دائمی در آسایشگاههای بهزیستی و اجبار افراد ناتوان به زندگی آسایشگاهی تا پایان عمر، جدید نیست. خانه سالمندان رشت و کهریزک، چند صباحی دیگر، 50 سالگی خود را جشن میگیرند و بیمارستان روانپزشکی «امینآباد» و بلوکهای مهجورش پشت آن درختان سر به فلک ساییده کاج و صنوبر، دو سال قبل، 100 ساله شد. هر سال و همیشه، فرزندانی و مادرانی و برادرانی هستند که کاسه تحملشان از ناتوانی یک مادر، یک فرزند و یک خواهر سالمند و مجنون و بیمار، سرریز میشود و وقتی اولین عددهای شماره تلفن یک خانه سالمندان، یک آسایشگاه بیماران روانی مزمن یا معلولان ذهنی را میگیرند و شرایط نگهداری دائم را میپرسند، ناخواسته و ندانسته، حکم مرگ عضوی از خانواده را امضا میکنند. این اتفاق، تازگی ندارد؛ سالهای پایانی دهه 70، در یکی از خانههای سالمندان مخصوص اقلیتهای مذهبی، یکی از بانوان هنرمند را پیدا کردم که در سالهای دهه 40 و 50، آوازهای بلند در موسیقی ایران داشت. باور نمیکردم شمارش ثانیههای پایان عمر این زن، در یک خانه غریب و دلگیر و در انزوا و فراموشی آغاز شود آن هم وقتی روی دیوارهای اتاقش، لابهلای آن همه عکس یادگاری و تقدیرنامه و گواهی تایید درجه هنری ملی و بینالمللی، به اندازه 4 انگشت یک دست هم جای خالی پیدا نمیشد. در همان سالها، در «دهکده رازی»؛ آن بخش همیشه تاریک در محوطه نورگیر «امینآباد» و خانه آخر و ابدی مجنونهای عاصی از دنیای معقولات، پزشک و شاعری را پیدا کردم که از غربت خانههایشان رانده شده بودند و حالا، برای دیوانگان، طبابت میکردند و شعر میگفتند. لابهلای یادگاریهایم بگردم، حتما آن ورقهای به هم دوخته شده از صدها سطر شعر بیقافیه «محمد مالمیر»؛ شاعر ساکن در امینآباد را پیدا میکنم و یادم میآید که با چه پشتکاری، هر هفته نگهبان و خدمه تیمارستان را میفرستاد برایش تمبر و پاکت بخرند و صفحه پشت صفحه بود که مینوشت و میسرود و مینوشت و میسرود و به همان نشانیای که پشت پاکت سیگارش نوشتم؛ تهران، خیابان آفریقا، کوچه مهیار، پلاک...، روزنامه خرداد، پست میکرد. 25 تیر 1373 استاد فقیدم؛ استاد بیتکرار همه خبرنگاران نسل من؛ حسین قندی، این تیتر را بر پیشانی گزارش خود از مرکز نگهداری ابدی معلولان ذهنی نوشت: «اشک هم ماتم میگیرد؛ اینجا دنیای دیگری است.»
اما داستان تکراری و تمام ناشدنی واگذاری اجباری مادرها و دخترها و خواهرها، پدرها و پسرها و برادرها به آسایشگاههای بیبازگشت، در این سال بیبرکت «کرونا»، علتی غیر از خستگی و سرریز شدن ظرف تحمل فرزندان و والدین و تنیهای جوان و عاقل داشت. امسال و در این 9 ماهی که «کرونا» قدمهای کثیفش را روی فرش زندگیمان گذاشت، آدمها، خیلی از آدمها، فقیرتر شدند، بیپولتر شدند، بیکار و آواره خیابانها و بدهکار و فراری شدند و چشمشان را باز کردند و 2 تا و3 تا و 4 تا نانخور از جنس مادر و پدر 80 ساله و فرزند مجنون و خواهر و برادر مبهوت دیدند که نان میخواستند، با همان زبان الکن، نان میخواستند و خیلی چیزهای دیگر، دارو و دکتر و رخت و کفش و مهربانی و مراقبت میخواستند و پولی برای همه اینها نبود و وقتی پول نیست، حوصلهها زودتر سر میرود و صبرها زودتر تمام میشود. هفته گذشته، از مهدی گلشنی، مدیر امور مراکز سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران که نظارت و پایش گرمخانههای پایتخت را بر عهده دارد، پرسیدم که تعداد رها شدهها در شهر تهران چقدر است ؟
گلشنی میگفت که همکارانش، حداقل، هفتهای 2 نفر پشت در گرمخانهها پیدا میکنند که توسط اعضای خانواده، رها شدهاند. میگفت غیر از این، حداقل هفتهای دو یا سه تماس تلفنی از سامانه 137 خدمات شهرداری دارند درباره سالمند یا بیمار روانی یا معلول ذهنی رها شده در خیابان. میگفت تعداد زیادی از مددجویان گرمخانههای شهرداری، پسران و دختران معتادی هستند که خانواده گرفتار در تنگنای فقر را عاصی کردهاند و برای همیشه، پشت درهای بسته خانه کودکی ماندهاند. امروز، دیگر نمیشود لابهلای این همه پنجره در این شهرهای خاکستری و سرمازده، دنبال مقصر گشت. کدام مادر و کدام فرزند و کدام برادر مقصر است که از پس حل معادله سنگین چگونگی به تفاهم رسیدن قیمت مواد غذایی ضروری و داروهای حیاتی و نونوار شدن با اندوخته رو به صفر جیبهایش برنمیآید چون هیبت تورم 41 درصدی قیمت زندگی، از ابعاد جیبهایش بسیار بسیار بزرگتر است؟
در صفحات وب، «بهتر زیستن» سالمند و بیمار روانی مزمن و معلول ذهنی را جستوجو میکردم. توصیهها را، توصیههایی درباره ضرورت مصرف روزانه و متناوب «آبمیوه تازه، غذای غنی شده، مکملهای دارویی، لبنیات، منابع غنی از امگا 3 مثل ماهی آزاد، قزلآلا، تن و شاهماهی، میگو، تخم مرغ، مغزها و از جمله گردو، فندق و کنجد، مصرف 3 الی 5 واحد میوه و سبزیجات تازه، روغن ماهی، گوشت قرمز، برنج قهوهای، آنتیاکسیدانها و...» مزین شده بود با عکس شادمانهای از یک مبتلای اسکیزوفرنی، یک سالمند یا یک معلول ذهنی. در ادامه این توصیهها، توضیحات و عددهای باقی مانده از گزارش آماری محمد نفریه؛ رییس کمیته پیشگیری از بیماریهای واگیر سازمان بهزیستی کشور را نوشتم: «امسال، تعداد موارد پذیرش با حکم قضایی، افزایش داشت چون تعداد خانوادههای گرفتار عسر و حرج، بیشتر شده بود و هزینه نگهداری یک سالمند، یک بیمار روانی مزمن یا یک معلول ذهنی هم گرانتر از سال قبل شده بود. از ابتدای امسال و تا پایان آبان، بیشترین حکم قضایی پذیرش مددجویان، مربوط به سالمندان بود و بیماران روانی مزمن و معلولان ذهنی در ردههای بعد قرار میگرفتند. ظرف 8 ماه سال گذشته، مجموع خدمت گیرندگان از مراکز آسایشگاهی، 49 هزار و 715 نفر بود که از این تعداد، 35 هزار و 95 نفر، به صورت عادی پذیرش شدند، 14 هزار و 620 نفرشان، افراد مجهولالهویهای بودند که به دلیل بیسرپرستی یا بدسرپرستی به مراکز ما منتقل شدند و نگهداری 1020 نفر هم، با حکم قضایی با درخواست خانواده به ما واگذار شد. در 8 ماه امسال، تعداد کل خدمتگیرندگان ساکن در آسایشگاههای سالمندان، بیماران روانی مزمن و معلولان ذهنی ما به 51 هزار و 127 نفر افزایش یافت که از این تعداد، 36 هزار و 463 نفر به صورت عادی پذیرش شدند، 14 هزار و 664 نفرشان، افراد مجهولالهویهای بودند که به دلیل بیسرپرستی یا بد سرپرستی به مراکز ما منتقل شدند و نگهداری 990 نفر هم، با حکم قضایی با درخواست خانواده به ما واگذار شد.»
سیدحسن موسویچلک؛ رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، در گفتوگویی بابت تحلیل همین آمار و چرایی اینکه چطور به این شرایط و این احوال رسیدیم که سالمند و فرزند و خواهر و برادرمان را در خیابان و آسایشگاهها رها میکنیم، جوابهایش را با این جمله به پایان میبرد: «گاهی زخم فقر، آنقدر عمیق است که این رفتارهای تلخ، عادی میشود....»
مراکز توانبخشی سازمان بهزیستی، ظرف 7 ماه امسال 2781 پذیرش سالمند، معلول ذهنی و جسمی و بیمار روانی مزمن داشتند که از این تعداد پذیرش، 990 نفر با حکم قضایی خانوادهها پذیرش شدهاند. یعنی حدود 35درصد پذیرشها، افرادی بودند که خانواده، نمیخواسته او را در خانه نگهداری کند و تعداد احکام قضایی برای نگهداری این افراد هم نسبت به سال گذشته افزایش داشته است. بنا به اعلام سازمان بهزیستی کشور، علاوه بر این، بیش از 14 هزار مجهولالهویه هم در این مراکز نگهداری میشوند که به دلیل بدسرپرستی یا بیسرپرستی، با هویت نامعلوم و غیرقابل پیگیری، در خیابان رها شده یا طرد شدهاند و تعداد این افراد هم نسبت به سال 98، افزایش یافته است. من این ارقام را ربط میدهم به افزایش مشکلات اقتصادی خانوادههایی که فرد سالمند، بیمار روانی مزمن یا معلول جسمی و ذهنی دارند. به این معنا که تشدید مشکلات اقتصادی خانوادهها ظرف یک سال گذشته، باعث شده مردم، هر فرد ناتوان خانواده را رها کنند و مسوولیت حمایت و نگهداری او را بر دوش دولت بیندازند. تحلیل شما از این اعداد چیست؟
تحلیل این اعداد از یک منظر میتواند این باشد که حال حوزه اقتصاد، خوب نیست و این حال ناخوش، عوارض و پیامدهایی به دنبال خواهد داشت که شیوع کووید19 ظرف 9 ماه گذشته، باعث شد برخی از این عوارض، مشهودتر شود. یک عارضه، به این شکل خود را نشان داد که خانوادهها در شرایط عادی هم از تامین هزینهها و مخارج زندگی ناتوان هستند. عارضه دیگر، آشکار شدن ناتوانی نظام رفاه و تامین اجتماعی در پاسخگویی به مطالبات و نیازهای مردم بود. در کشور ما، همواره موضوعات اجتماعی و مشکلات فقرا، در ردههای آخر اولویت و اهمیت قرار گرفته و آن زمانی هم که توجهی به این مسائل شده، حداکثر سعی این بوده که نیازهای مردم را با یارانه 45 هزار تومانی و سبد حمایتی 60 هزار تومانی و 120 هزار تومانی جواب بدهند در حالی که طبق اصل 21 و 29 قانون اساسی، رفع نیازهای مردمی که به هر دلیل، از حمایت خود یا اعضای خانواده ناتوان شدهاند، وظیفه دولت و حاکمیت است. حالا وقتی عرصه بر یک خانواده تنگ میشود و دولت هم به هر دلیلی، توان حمایت از این خانواده را ندارد آن هم در حالی که منابع حمایتی موجود است، خانواده مستاصل میشود؛ همان خانوادهای که تا حالا، یک معلول ذهنی یا یک سالمند را در خانه نگهداری میکرد، وقتی از نظر مشکلات اقتصادی و معیشتی به استیصال میرسد و جای حمایتهای اجتماعی را خالی میبیند، طبیعی است که راههای دیگری را انتخاب کند.
رها کردن فرد ناتوان را انتخاب میکند با تمام علاقهای که ممکن است به آن فرد داشته باشد.
یک راه، رها کردن است که عذاب وجدان این عمل، تا آخر عمر با خانواده خواهد ماند. یک خانواده، بچهاش را میفروشد و یک خانواده، پدر و مادر سالمند یا خواهر و برادر بیمارش را در خیابان رها میکند. راه دیگر، پیگیری دریافت احکام و دستورات قانونی برای واگذاری به مراکز نگهداری است چون دولت، ساز و کاری برای حمایت از این خانوادهها ندارد و وقتی راههای حمایتی باز نیست، خانواده مجبور است با اقدامات قانونی، دولت را وادار کند که وظیفهاش را در قبال این قشر ناتوان و دهک اقتصادی آسیبدیده انجام دهد وقتی دولت نمیتواند به مطالبات دهکهای ناتوان جامعه رسیدگی کند، باید منتظر عوارضی از این دست هم باشد و مطمئن باشید که تعداد این افراد، بیشتر هم خواهد شد.
ظرف سه سال گذشته، انجمنهای فعال در حوزه حمایت از معتادان بیخانمان این هشدار را میدادند که طرد معتادان از خانه و تعداد کارتنخوابها، به دلیل تغییر الگوی مصرف و افزایش مشکلات معیشتی خانوادهها، بهخصوص در دو دهک اقتصادی، بیشتر خواهد شد. مدیرعامل جمعیت خیریه «تولد دوباره»، سال 96 این تخمین میدانی را داشت که
نه تنها فاصله بروز مصرف مواد مخدر تا کارتنخواب شدن معتادان، کوتاهتر شده، این افراد، در مدت کوتاهتری هم از خانه طرد میشوند. ظرف ماههای گذشته هم اخبار رها کردن نوزادان در خیابانها افزایش داشته و هفته گذشته، آخرین خبر در این باره منتشر شد که یک نوزاد مرده، در قبرستانی در بوشهر رها شده بود. میشود با قطعیت گفت که مشکلات معیشتی، خطر رها شدگی و طرد شدن افراد ناتوان و بیدفاع؛ سالمندان، بیماران روانی مزمن، معلولان ذهنی و جسمی را تشدید خواهد کرد؟
امسال باید بیش از سالهای قبل در این باره نگران باشیم چون تا سالهای گذشته با موضوع کرونا درگیر نبودیم ولی امروز، شیوع کووید19، حداقل، 80درصد انرژی ساختار اداره اجرایی و سیاستگذاری کشور را گرفته و بخش عمدهای از منابع هم برای کنترل این بیماری هزینه میشود. علاوه بر این، به دلیل افزایش مشکلات معیشتی، چتر حمایت اجتماعی بنگاههای اقتصادی و مشارکت خیریهها هم رو به کاهش است چون بنگاه اقتصادی وقتی درآمد ندارد، نمیتواند مسوولیت اجتماعی خود را ایفا کند. به دلیل مشکلات اقتصادی، حتی پاسخگویی دستگاهها هم مثل سال گذشته نخواهد بود چون نهادهای دولتی هم، به دلیل شیوع بیماری، بار زیادی را متحمل شدهاند که از نظر من، توانی برای تحمل کل اینبار ندارند.
البته وضعیت امروز، صرفا تابع شیوع بیماری نیست. سال 97 کمیته امداد از اعتبارات تبصره 14 برای پذیرش موقت جمعیتی استفاده کرد که پیش از آن، حتی شرایط مددجوی کمیته امداد بودن را نداشتند چون جوان بودند و نیروی کار بودند ولی توان تامین معاش شان به دلیل مشکلات اقتصادی کشور، در حدی افزایش یافته بود که تحت پوشش حمایت موقت کمیته امداد قرار گرفتند و بنا به آخرین اعلام رییس کمیته امداد، در حال حاضر از مجموع 2 میلیون و200 هزار خانواده تحت پوشش دریافت مستمری، 700 هزار خانوار از همان پذیرشهای موقت هستند.
این واقعیت را قبول کنیم که حالا ورودی پذیرش دستگاههای حمایتی، نیمهباز است و این تعداد جمعیت و به گفته شما، 2 میلیون و 200 هزار خانوار، تحت پوشش کمیته امداد هستند. اگر این ورودی بهطور کامل باز بود و تمام افراد مشمول قانون حمایت از زنان و کودکان بیسرپرست مصوب 1371 مجلس و با درآمد کمتر از یکسوم حداقل دستمزد کارکنان دولت، مشمول حمایت مستمر میشدند، حتما تعداد افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی بسیار بیشتر از این اعداد بود. ولی حالا محدودیتهای قانونی مانع این افزایش شده و بسیار لازم است که در این شرایط، سازمانهای اجتماعی از اینکه هستند، بزرگتر نشوند چون بزرگتر شدن سازمانهای اجتماعی، نشانه گسترش فقر است. البته همین جمعیتی هم که حالا تحت پوشش هستند، از چه حمایتی برخوردار میشوند؟ امروز به یک معلول ضایعه نخاعی چه رقم مستمری پرداخت میشود؟ برای خانواده یک نفره، 200 هزار تومان و برای خانواده 5 نفره، حدود 600 هزار تومان در حالی که هفته گذشته، سازمان بهزیستی اعلام کرد که هزینه ماهانه یک فرد معلول ضایعه نخاعی، حداقل 3 میلیون و 500 هزار تومان است. حالا، وقتی این معلول ضایعه نخاعی یا همان سالمند یا همان بیمار روانی مزمن، آوردهای برای خانواده ندارد، یا باید خانهنشین شود و اعضای خانواده، مرگ تدریجی او را شاهد باشند، یا او را در خیابان و به امان خدا رها میکنند که یک نفر او را ببرد و تحت حمایت قرار دهد یا درنهایت، دست به دامان سیستم قضایی میشوند و با توسل به زور قانون، دولت را وادار به انجام وظایف در قبال شهروندان میکنند. ما منابع کمی نداریم؛ آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، بنیاد برکت، بنیاد تعاون و اوقاف. مگر اموال این نهادها، اموال مردم نیست؟ چه زمان قرار است این اموال به درد مردم بخورد؟ در شرایط بحران. ما امروز در حال تجربه شرایط بحران هستیم و اموال این نهادها هم از محل کمکهای مردمی و حق مردم است. هر چند این نهادها در شیوع کووید19 فعالتر شدند اما فعالتر شدنشان حتی با 5درصد ظرفیتشان هم برابری نمیکرد. در چنین شرایطی، تمام اشخاص حقیقی و حقوقی باید به میدان بیایند وگرنه اتفاقاتی شبیه وقایع آبان 98 را شاهد خواهیم بود چون در چند سال اخیر، اغلب اعتراضات مردم، بیش از اینکه در آغاز، جنبه سیاسی داشته باشد، جنبه اقتصادی داشته.
در پایان سال 96، رییس وقت کمیته امداد با وجود گرایشهای سیاسی و عقیدتی متفاوتی که داشت، تایید کرد که صدای اعتراضات معیشتی دی ماه 96 باید توسط دولت شنیده میشد.
مطمئن باشید وقتی دولت و حاکمیت، از تامین مطالبات فقرا و افراد دارای نیازهای ویژه، ناتوان شود، هر اتفاقی برای این قشر رخ دهد، صدای این اقشار، یک صدای منفرد نخواهد بود بلکه مهمترین تبعاتش، توسعه بیاعتمادی در مردم و مشهودتر شدن ناکارآمدی دولت خواهد بود.
مشاهداتی ظرف سالهای گذشته داشتم از افراد سالمندی که پشت در سرای سالمندان کهریزک رها میشدند و از معتادانی که خانواده، آنها را از خانه طرد میکرد. با اعدادی که معاون توانبخشی سازمان بهزیستی کشور ارایه کرد، به نظر، این خطر، پررنگتر و گستردهتر میشود؛ این خطر که فقر میتواند عواطف و مهربانی را در خانوادهها سرکوب کند و حتی از بین ببرد. شما به عنوان یک مددکار اجتماعی، این خطر را چطور تحلیل میکنید؟
کاملا با این فرضیه موافقم. به شما گفتم که برخی خانوادهها، وقتی یکی از اعضای ناتوان خانواده را در خیابان رها میکنند، عذاب وجدان میگیرند چون این کار را با وجود تمام مهر و علاقهای که دارند، از سر ناچاری انجام میدهند. نمیخواهم بگویم فقرا سنگدل میشوند ولی وقتی فقر بر همه بخشهای زندگی یک انسان و یک خانواده غلبه میکند و این فرد یا این خانواده نمیتواند پاسخگوی نیازهای اولیهاش باشد، راههای دیگری را انتخاب میکند. ولی مطمئن باشید، آن مادر یا پدری که فرزند نوزاد یا خردسالش را گوشه میدان رها میکند، حتما در کنجی پنهان میشود که ببیند چه کسی بچهاش را خواهد برد. مثل همان مرد یا زنی که پدر یا مادر سالمندش را نزدیک کلانتری رها میکند که مامور پلیس او را ببیند و به یک مرکز حمایتی منتقل کند. باور کنید برای این خانوادهها، رها کردن جگر گوشهها و عزیزانشان راحت نیست ولی گاهی زخم فقر، آنقدر عمیق است که این رفتارهای تلخ، عادی میشود و من نگران این هستم که این رفتارهای غیرانسانی یا غیراخلاقی که اصلا نباید در جامعه دیده شود، برعکس، عادی شود.
نمیخواهم بگویم فقرا سنگدل میشوند ولی وقتی فقر بر همه بخشهای زندگی یک انسان و یک خانواده غلبه میکند و این فرد یا این خانواده نمیتواند پاسخگوی نیازهای اولیهاش باشد، راههای دیگری را انتخاب میکند. ولی مطمئن باشید، آن مادر یا پدری که فرزند نوزاد یا خردسالش را گوشه میدان رها میکند، حتما در کنجی پنهان میشود که ببیند چه کسی بچهاش را خواهد برد. مثل همان مرد یا زنی که پدر یا مادر سالمندش را نزدیک کلانتری رها میکند که مامور پلیس او را ببیند و به یک مرکز حمایتی منتقل کند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.