دوتکه شدن جامعه ایرانی
ساعت 24 - مهران کرمی روزنامهنگار نوشته است : خشونتی که در خیابانهای این روزهای تهران و برخی شهرها رخ میدهد از میزان دوگانگی ذهنی مبتنی بر دو دیدگاه کاملا متناقض روایت میکند. گویی که ما در دو جامعه کاملا متفاوت زیست میکنیم و هیچیک حاضر به پذیرش دیگری به عنوان انسانهای دارای حق زیست و برخوردار از تفکرات شخصی نیستیم. این موضوع سبب شده که حتی در درون خانوادهها نیز بحث و جدلهای بیپایان شکل بگیرد و نسلهای متفاوت را در یک خانواده مقابل هم بنشاند.

وی درروزنامه آرمان ملی نوشته است :متأسفانه دادن حق به یک طرف میدان چه از سوی صاحبنظران جامعه و چه از تریبونهای رسمی نیز تنها بر پیچیدگیهای موضوع میافزاید. در جلسهای که مدتی پیش با برخی از متولیان رسمی امور اجتماعی به ویژه در بحث امر به معروف و نهی از منکر بود به این نکته اشاره کردم که جایگاه حکومت بنا به ریشه لغوی امر حکومتداری، حکمت، لزوم حکمیت میان دو دیدگاه موجود در جامعه و تلاش برای آشتی دادن آن دو را اقتضا میکند. حال آنکه به سبب ریشههای شکلگیری یک تفکر در نگاه مسئولان، آنان هیچ ضرورتی نمیبینند که بخش در سایه جامعه را به رسمیت بشناسند و سعی دارند آن را به برنامهریزی دشمنان برای برهم زدن نظم عمومی و درونی نبودن مطالبات آنها نسبت دهند. این گفته بدین معنا نیست که دستهایی در بیرون از مرزها برای تاثیر گذاشتن بر رویدادهای داخلی وجود ندارد. بلکه با وجود سوءاستفادههایی که ممکن است از هر موضوع سیاسی و اجتماعی بشود، وظیفه حکومت است که رضایت شهروندان و شنیدن مطالبات آنها را در صدر برنامههای خود قرار دهد. زیرا اساس و فلسفه حکومت، ایجاد سعادت شهروندان است و مهمترین رکن سعادت یا شادمانی مردم برخورداری از امنیت و آسایش و رفاه است. خلاصه کردن وظیفه حکومت به امر به معروف و نهی از منکر در شرایطی که مردم گرفتار مشکلات متعدد معیشتی و اقتصادی هستند و دولت نیز با تحریمهای اقتصادی سنگین و بیرحمانه روبهرو است و خلاصه کردن امر به معروف و نهی از منکر به امر حجاب، فروکاستن وظایف پیچیده حکومتداری است. البته مفروض این برخورد و این نوع نگاه این است که چون دشمن همه نیرویش را بر حجاب زدایی از جامعه گذاشته، هر نوع مدیریت حکیمانه در برخورد با شهروندان ناراضی به عقب نشینی در برابر دشمنان تلقی میشود و بنابر این باید سنگر اول را محکم نگهداشت زیرا کوتاه آمدن در این مورد، عقبنشینیهای بعدی را نیز در پی دارد. اگر دقت کنیم در مباحث دیگری چون مذاکرات هستهای، روابط دوجانبه با برخی کشورها نیز با همین دیدگاه نقد و نفی میشود. با فرض پذیرش این استدلال و صرف نظر از هزینه و فایده اجتماعی چنین رویکردی که یکی از آنها کاهش سرمایه اجتماعی است، باید دانست که دشمن هم موجودی هوشمند است و صرفا یک شیوه و روش را برای پیشبردن هدفهایش در پیش نمیگیرد. اگر تنها معیار ما در برخورد با اندیشهها و مطالبات مخالف، همسویی با دشمن است، ممکن است دشمن نیز با درک این حساسیت عمدا رویکردی را در پیش گیرد که توجه مدیریت کشور را به سمت خاصی منحرف کند. از سوی دیگر این موضوع سبب میشود پیچیدگیهای یک امر اجتماعی نادیده گرفته شود. حال آنکه مسائل اجتماعی همچون یک بیماری، واجد پیچیدگیهایی است که با داروهای تک نسخهای نمیتوان به درمان آن همت گماشت و نیاز به درمانهای متعدد دارد. امر حکومت اقتضا میکند که با پدیدههایی اینچنینی حکیمانه برخورد کرد. یکی از تعاریف سیاست انحصار استفاده از قدرت در دست دولتهاست و دولتها هم باید قدرت را بر اساس قانون و با بهرهگیری از حداقل زور به کار بگیرند. استفاده به اندازه و قانونی از زور همچنان آن را در انحصار حکومت نگه میدارد. این روزها در کف خیابان به دلیل استفاده بیرویه از قدرت در گذشته و تصویری که پس از مرگ یک شهروند زن جوان ایجاد شده میبینیم که طرف مقابل هم به چنین شیوهای دست مییازد. نمیتوان منکر برخی برنامهریزیها و آموزشها از جانب کسانی شد که در برخی رسانههای خارج از کشور به این موضوع دامن میزنند ولی نمیتوان منکر اعتراض و نارضایتی شهروندان نیز شد و همه را به بیرون مرزها نسبت داد. در هر دو سو فرزندان و سرمایههای کشور از دست میروند ولی مهمتر از آن فروپاشی پایه اقتدار است که نیروی پلیس تجلی آن است. هیچ انسان خردمندی نمیخواهد و نمیتواند بپذیرد که ماموران اجرای قانون در نظرگاه عمومی اقتدارشان را از دست بدهند ولی لازمه داشتن چنین اقتداری توانایی خویشتنداری و استفاده به اندازه از قدرت است.