رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 595184

خاطرات اکبر عبدی و محمدرضا علیمردانی از دوران مدرسه

ساعت24-اکبر عبدی حدود ۲۳ سال سن داشت وقتی در مجموعه تلویزیونی «بازم مدرسه ام دیر شد» بازی کرد. اما خودش می‌گوید «در آن زمان خیلی‌ها فکر می‌کردند که من فقط ۱۰ ـ ۱۵ سال سن دارم»! این در حالی است که اکبر عبدی متولد سال ۱۳۳۹ است و این مجموعه در سال ۱۳۶۲ ساخته شده بود.

html>

«باز مدرسم دیر شد» عنوان یک مجموعه تلویزیونی نوستالژیک است که توسط حسین افصحی در سال ۱۳۶۲ ساخته شد. این سریال با بازی اکبر عبدی برای گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما ساخته شده بود و البته افصحی کارگردان این مجموعه بعدها خیلی فعال نبود. با این همه بازیگرانی چون مهین شهابی و اسماعیل داورفر که نقش پدر و مادر اکبر عبدی را بازی می‌کردند، در همان زمان در زمره بهترین‌های عرصه‌ی بازیگری بودند که نشان از توجه ویژه تلویزیون به برنامه‌های کودک داشت.

عبدی خود بیان کرده که برای بازی در هر قسمت از این مجموعه ۱۰۰۰ تومان دستمزد می‌گرفته‌ است.

مرور کوتاه «باز مدرسم دیر شد» بهانه‌ای شد برای یادآوری خاطره‌ای از اکبر عبدی درباره دوران مدرسه.

او که همراه با محمدرضا علیمردانی مدتی قبل در برنامه «چهل‌چراغ» حاضر شده بود، با یادی از «باز مدرسم دیر شد» و مدرسه رفتن‌های دوره خودشان به زبان طنز می‌گوید: «آن زمان مدرسه به نوعی برای بچه‌ها اجبار بود؛ مثلا خرداد ماه می‌نشستیم شب با خدا حرف می‌زدیم و می‌گفتیم خدایا برای تو که کاری ندارد، کاری کن فردا یک متر برف بیاد!»

اکبر عبدی ادامه می‌دهد: «الان بچه‌ها مدرسه را دوست دارند؛ وگرنه آن زمان بچه‌ها خیلی از مدیر و معلم حساب می‌بردند. الان معلم اگر بلند داد بزند سر بچه‌ها، می‌توان از او شکایت کرد و وضعیت خیلی فرق کرده است.»

عبدی در پاسخ به این پرسش علیمردانی که آیا در طول دوران تحصیل از معلمش کتک خورده است، یادآور می‌شود: «از معلم نه اما از ناظم کتک خورده ام.»

او سپس با ذکر خاطره‌ای از دوران مدرسه‌اش چنین می‌گوید: «یک بار سر کلاس مدام به معلممان می‌گفتیم، آقا میشه برویم دستشویی، میشه برویم دستشویی؟ معلم هم گفت نمی‌شود بروید. خلاصه مدتی که گذشت، دلش به رحم آمد و گفت، بیایید بروید، گفتیم دیگر نمی‌خواهد، همان سر زنگ تفریح می‌رویم و به مامانمان می‌گوییم لباس بیاورد.»

محمدرضا علیمردانی هم با همراهی با اکبر عبدی در این خاطره، تعریف می‌کند که برای او هم چنین مساله‌ای پیش آمده است و یادآور می‌شود: کلاس اول ابتدایی بودم که همین مساله برای من هم پیش آمد. معلممان مریض شد و نمی‌توانست مدتی بیاید به جبرانش زنگ تفریح‌ها را نمی‌گذاشت، برویم. مدام التماس کردم آقا اجازه بدهید بروم دستشویی اجازه نداد و در نهایت کار خراب شد.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها