به گزارش اعتمادآنلاین، شاید بتوان تصور کرد که عربستان سعودی باتوجه به همه خصومتها میان تهران و ریاض به دنبال سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران است. به هر حال، ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، پیش از مرگش در سال 2015، ظاهرا با اشاره به برنامه هستهای ایران، از ایالاتمتحده خواسته بود که «سر مار را قطع کند.» اما همه اینها ممکن است شاخه و شانه کشیدن لفظی باشد: شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد دولت کنونی عربستان منطقی است و درواقع نمیخواهد جمهوری اسلامی سقوط کند. در عوض، ریاض به دنبال تضعیف تهران به اندازه کافی برای گرفتن امتیازات ژئوپلیتیکی کلیدی است. امتیازاتی که ممکن است شامل سازش ایران در مورد برنامه هستهای خود، عدم مداخله در امور عربی و قطع حمایت از متحدان منطقهای خود مانند حزبالله، حوثیها و حماس باشد.
دو دلیل وجود دارد که فروپاشی تمام عیار نظام سیاسی ایران به نفع ریاض نیست؛ اولی مربوط به هویت سعودی است. قدرت عربستان سعودی تنها به دلیل حضور یک ایران قوی در همسایگیاش توجیهپذیر است. همانطور که تهران برای بسیاری از مسلمانان، رهبری شیعیان جهان محسوب میشود، ریاض نیز خود را نماد رهبری اهل سنت میداند. بدون ایران در راس تشیع، هویت مفروض عربستان سعودی به عنوان محافظ اهل سنت جهان اسلام از بین خواهد رفت.
دلیل دوم در مخالفت ریاض با براندازی در ایران، ترس عربستان از به راه افتادن یک دومینو است. اگر اعتراضات ایران موفقیتآمیز باشد و منجر به سقوط جمهوری اسلامی شود، میتواند پیامدهای منطقهای مشابه بهار عربی در برخی کشورهای عربی، به ویژه حوزه خلیجفارس داشته باشد. این مساله برای عربستان بسیار مهم است: اعتراضات جنبش سبز ایران در سال 2009 به عنوان مقدمهای برای بهار عربی دو سال بعد عمل کرد. در آن زمان، کشورهای حاشیه خلیجفارس -به ویژه عربستان سعودی- سخت برای سرکوب اعتراضات در کشورهایشان تلاش کردند. ریاض با ترکیبی از تدابیر اقتصادی، سیاسی و امنیتی به تظاهرات در استان شرقی شیعهنشین این کشور پاسخ داد. در بحرین، تهدید بزرگتر بود: گروهی از کشورهای خلیجفارس به رهبری عربستان سعودی نیروهای خود را برای سرکوب اعتراضات تحت رهبری شیعیان اعزام کردند. امروز، اعتراضات جاری ایران میتواند به طور مشابه زنان در سراسر عربستان سعودی و اقلیتهای شیعهنشین شرق را به اعتراض برانگیزاند.
نویسنده مطلب برای فارن پالیسی در ادامه با اشاره به اینکه بعید است در این مقطع تحولات داخل ایران به تغییر نظام منتهی شود، نوشت: فرض کنیم جمهوری اسلامی ایران نباشد، خب سقوط حکومت دینی چه معنایی برای آینده حکومت در ایران خواهد داشت؟ اگر رهبران روحانی برکنار شوند، کشور احتمالا یا توسط رهبری نظامی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اداره میشود یا مانند سوریه یا لیبی چند تکه میشود. این تقسیم میتواند اشکال مختلفی داشته باشد، دولتهای رقیب (مانند مورد طرابلس و بنغازی در لیبی) یا تقسیم ارضی براساس خطوط قومی.
در سناریوی نخست ممکن است شاهد برخورد گروههایی باشیم که جمهوری ایران را ترجیح میدهند و گروههایی که خواستار بازگشت سلطنت (پهلوی) سرنگون شده در سال 1979 هستند. سناریوی دوم میتواند شامل دولتهای سرزمینی- قومی باشد که توسط دولتهای کرد، عرب، آذری و بلوچ اداره میشوند.
هر یک از این موارد پیامدهای امنیتی جدی برای ریاض و منطقه خلیجفارس خواهد داشت. یک ایران تحت رهبری نظامی میتواند رویکرد به شدت خصمانه در برابر ریاض داشته باشد. چند روز پس از تهدید عربستان سعودی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اکتبر گذشته، ریاض به واشنگتن اطلاع داد که اطلاعاتی دریافت کرده که ایران در حال آماده شدن برای حمله به خاک عربستان است. اگرچه هنوز آن اطلاعات ادعایی هرگز به حمله در میدان تبدیل نشد اما این تهدید یادآور حملات به آرامکوی سعودی در سال 2019 بود.
بهار عربی کشورهای مهم خاورمیانه مانند سوریه و لیبی را تکه تکه کرد و به تقویت یا تولد گروههای تروریستی مانند داعش که منطقه را بیثبات کردهاند، کمک کرد. اگر تهران تضعیف شود، ممکن است چیزی مشابه در مورد جناحهای تجزیهطلب ایران رخ دهد. این مساله میتواند منطقه را گرفتار خطر و آشفتگی آنهم در زمانی کند که کشورهای خلیجفارس در حال توسعه پروژههای بزرگ برای تنوع بخشیدن به منابع اقتصادی خود هستند تا از سوختهای فسیلی دور شوند. تمام این تلاشها به سرمایهگذاری خارجی وابسته است که جذب این سرمایهگذاری هم مستلزم انسجام و ثبات دولت است.
جمهوری اسلامی با وجود پیوندهایش با گروههای مسلح منطقهای مانند حزبالله و حوثیها، به دنبال متعادل کردن نفوذ منطقهای خود در مقابل کشورهای عربی خلیجفارس و ارتش ایالاتمتحده است. این استراتژی به ایران اجازه میدهد تا وجهه خود را به عنوان یک قدرت منطقهای حفظ و از منافع خود محافظت کند و در عین حال امتیازاتی را از همسایگان خود بگیرد. فروپاشی کامل جمهوری اسلامی ممکن است این گروههای مسلح وابسته را تضعیف کند، اما همچنین میتواند باعث تشدید فعالیت آنها شده و خطر بیشتری را متوجه ریاض و همسایگانش کند. بدون فرماندهی مرکزی چون ایران، اعضای این گروهها میتوانند به مبارزانی تحت فرماندهی دیگران تبدیل شده و طبیعتا این مساله بر بیثباتی بیشتر منطقه تاثیرگذار خواهد بود. این نوع فراز و فرودها میتواند جنبشهای تحت رهبری شیعیان در سراسر منطقه، مانند جنوب عراق - در مرز با عربستان سعودی- و در میان حوثیها در یمن را احیا کند. در چنین شرایطی عربستان سعودی به جای تحریک به فروپاشی نظام سیاسی در ایران، ترجیح میدهد به آرامی ایران را بدون درگیر شدن در رویارویی مستقیم نظامی ضعیف و ضعیفتر کند. درحالی که تهران به دلیل نوع پاسخ به اعتراضهای داخلی، اتهامات همکاری با روسیه در اوکراین و توافق هستهای احیا نشده با فشار جهانی مواجه است، به نظر میرسد رویکرد ریاض کارساز است. محمد بن سلمان میخواهد ایران به اندازهای ضعیف باشد که مجبور شود برای برنامه هستهای و نفوذ منطقهای خود امتیازاتی بدهد، اما تهران کاملا بیثبات شده بیشتر از اینکه فایده داشته باشد به پادشاهی سعودی آسیب میزند.
اعتمادآنلاین
نظر شما