رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 643320

علی شریعتی جوانان را دنبال نخود سیاه فرستاد

ساعت 24 - خداوند نور به قبر مرحوم دکتر شریعتی ببارد. او بود که کله ما را پر از شور و حماسه کرد. چنان به عالم افلاک‌مان برد که پای‌مان به کلی از روی زمین برچیده شد. در تاریخ ما، خیلی‌ها آدم خاکی را به افلاک برده‌اند. سنایی و عطار و مولوی نمونه مثلث‌گونه‌ای از آن‌هایند.

اینها با اشعارشان روح را پرِ پرواز داده‌اند. خدای‌شان بیامرزد. مرحوم شریعتی اما سیاست را هم حماسی کرد و به عالم افلاک برد. سیاست اما چیزی است کاملا زمینی و نه فقط زمینی که تا حد زیادی زیرزمینی! منظورم از زیرزمینی همان جهان مخوف «هادس » در اساطیر یونانی است. دارای نوعی سرشت دوزخی یا جهنمی! سیاست تابع عقل سرد و توازن بی‌رحمانه قدرت است. اصلا راهی به فلک و آسمان و ملکوت ندارد. آن را شورانگیز و حماسی دیدن و در عالم ملکوت و اعلاء جست‌وجو کردن، گمراهی محض است. مرحوم شریعتی در صحرای سیاست واقعا ما را گمراه کرد ودنبال نخود‌سیاه فرستاد. قاعدتا من به‌اندازه همکارانِ«تجارت فردا» بی‌مبالات نیستم که بخواهم کاسه‌کوزه‌های ناکامی نیم قرن گذشته را بر سر مرحوم دکتر شریعتی بشکنم چرا که آن گمراهی، اولا مختص او نبود. بسیاری از اهل مبارزه و سیاست در آن وادی می‌تاختند اما قلم شیوا و بیان رسا و توان فکری او را برای تئوریزه کردن آن گمراهی نداشتند و اغلب یا به حالش غبطه می‌خوردند یا به او حسودی می‌کردند. ثانیا، مرحوم شریعتی محصول یک تاریخ طولانی و شرایط زمان خودش بود. گرچه او گذشته را به درستی نقد می‌کرد، اما عناصر ماندگار در ناخودآگاه جمعی قوم ما را جذب کرد و مجذوب آن شد. همان ثنویت مانی‌مسلکانه که سیاست را هم به دو اقنوم سیاه و سفید منقسم می‌کرد؛ یکی از آنِ جبهه حق و دیگری برای جبهه باطل. یکی که از هر جهت اخلاقی و پاک و عادلانه و طیب و طاهر است و آن یکی که آلوده و ناپاک و ستمگرانه و پلید است. ما هم که خدا را شکر هر اخلاق و رفتار و پیشینه و سواد و دغدغه‌ای که داشته باشیم، همیشه بی‌چون و چرا در صفِ مقدمِ جبهه حق ایستاده‌ایم و مخالفان‌مان در ردیف نخستِ جبهه باطل. هر نوع تردیدی در این باره را نیز با چماق تکفیر سیاسی یا اعتقادی، عقب می‌رانیم! ثالثا، ما به انتخاب و اراده خودمان، عقل‌مان را دودستی تقدیم مرحوم دکتر شریعتی کردیم. او نه به دنبال ما فرستاد و نه علاقه‌ای به این کار داشت. از قضا خلوت‌گزین و فراری از هجوم خلق در اطراف خود بود. این ما خودمان بودیم که او را تشویق و ترغیب و حتی اجبار کردیم تا آنچه در خیال خام آن بودیم، به قلم شیوا و زبان رسایش جاری سازد. آن همه استقبال شورانگیز از او وآثارش برای چه بود؟ لابد خلایی را پر می‌کرد که آن همه عاشق سینه‌چاک برایش خلق می‌شد. پس نباید تقصیر خود را به گردن او بیندازیم. او کالایی تولید کرد که مشتری و هواخواه بسیار داشت. کالا را هم به قصد رسیدن به نان و نوا و پست و مقامی تولید نمی‌کرد، زندگی و امنیت و آسایش خود و زن و بچه‌هایش را پای آن می‌گذاشت. رابعا نیم قرن از وفات او گذشته است. در همه این سال‌ها هم یا به کلی مغضوب بوده یا نادیده گرفته شده است. پس چرا ما تکانی نخورده‌ایم؟ چرا از پلکان سیاستِ سر به آسمان گذاشته گامی به پایین برنداشته‌ایم و به سرشت خاکی و زمینی آن نزدیک نشده‌ایم؟ چرا هنوز سیاست در نزد ما همچنان به صورت رویایی پا در هوا باقی‌مانده است؟ چرا سیاست سکولاریستی نیز نزد ما همانقدر رویایی و منقطع از امر واقع و موجودی هورقلیایی و گول زنک است؟ وای! این مطلب از کجا که سر در آورد! قصدم این بود که بگویم ما برای بقای نسل خود هم که شده باید از پله‌های نردبان سر به آسمان کشیده سیاست گام به گام پایین بیاییم و پا روی زمین خدابگذاریم. حرکت بر روی زمین هم مختصات پیچیده و بغرنج خود را دارد و تلاش و دانش فراوان می‌طلبد. خلاصه از این نردبان سیاست پایین نیاییم زمین می‌خوریم و پای‌مان بدجور می‌شکند!

احمد زید آبادی - صفحه تلگرامی نویسنده

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها