روزی 200 تهرانی را به خاطر کرونا دفن میکنند
طوفان دلتا
ساعت 24- کرونا در پیک پنجم ایران را محاصره کرده و روز به روز رکوردی جدید ثبت میکند. مردمی که انگار مسخ شدهاند و دیگر طیکردن مسیر از خانه تا مزاری جدید برایشان عادی شده و صحبتهای روزمرهشان هم تغییر کرده است. مریم میگوید: «دیالوگهایم با دوستهایم دیگر اینطور شده: تب نداری؟ غذا بفرستم؟ مامانت از آیسییو آمد؟ تسلیت میگم، فلانی کرونا گرفت... دارم میرم اسکن بدم...».
این بخشی از زندگی روزمره مردمانی است که جان بهلبرسیده منتظر هستند کرونا گورش را گم کند، اما بهجای کرونا، گورها برای آدمها کنده میشود که حتی در مراسم تنفیذ ریاستجمهوری، هیچکدام از رؤسای جمهور، وقت تحویلدادن و گرفتن کابینه، حرفی از کرونا و مردم غمگین و در محاصره نزدند.
۳۹هزارو ۳۵۷ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹، بالاترین آمار ثبت بیمار روزانه در کشور پس از رسیدن سایه منحوس این ویروس بر فراز کشور است. این تنها تعداد بیمارانی است که تست کرونایشان مثبت شده؛ افراد زیادی سیتیاسکن میکنند و افراد دیگری هم با نشانههای سرماخوردگی و حساسیت فصلی، ویروس را با خودشان به دلیل تنندادن دولت به تعطیلی جابهجا میکنند و این 39 هزار نفر و اندی، تنها عدد سرانگشتی از آن چیزی است که امروز ایران تجربهاش میکند. در طول 24 ساعت 409 مرگ کرونایی در کشور ثبت شد تا تعداد کشتههای این جنگ نابرابر از شروع بحران به ۹۲هزارو ۱۹۴ نفر برسد.
بیمارم در ماشین مرده بود، اما تخت بیمارستانی نمیدادند
یکی از پرستاران که در بیمارستانهای مرتبط با جراحی زیبایی کار میکند و نخواسته نامش فاش شود، درباره وضعیت این روزهای بیمارستانها به «شرق» میگوید: «از نخستین روزی که کرونا آغاز شد، بخشنامهای آمد که اعلام شد تمامی جراحیهای الکتیو که به جراحیهای غیرضروری همچون زیبایی اشاره دارد، تا اطلاع ثانوی ممنوع است. بااینحال، از همان روز تا به حال تمامی این جراحیها بهسادگی در بیمارستان ما انجام میشود؛ چون پولش برای مدیران آنقدر چرب است که نمیتوانند از آن بگذرند. با وجود این، در تمام این مدت بارها و بارها پرستاران ما را به بیمارستانهای کرونایی فرستادند. خواهر خودم را که تخصصش ارتباطی به کرونا ندارد، فرستادهاند خط مقدم کرونا».
او که فروردین خاله، یک ماه پیش عمو و همین چند هفته پیش دخترعموی جوانش را به خاطر کرونا از دست داده است، میگوید هیچ جایی نمیشد تخت خالی پیدا کرد؛ «حتی من که به واسطه شغلم در تمامی بیمارستانها آشنا زیاد داشتم هم نمیتوانستم تخت خالی پیدا کنم. شاید باورتان نشود دخترعموی من در خودروی من فوت کرده بود، اما وقتی به بیمارستان فیروزگر رفتم کسی ما را نپذیرفت. خودروی اورژانس همیشه اولویت اول برای تحویل بیمار است، اما تا سر خیابان بهآفرین ماشین اورژانس ایستاده بود و تختی نبود که بیماران را پیاده کنند. پرستار بیچاره مقابل چشمان خود من با گریه زنگ زده بود به ستاد و التماس میکرد که دیگر بیمار نفرستند، چون ظرفیتشان پر شده است. خودم حیاط بیمارستان امام خمینی را در شرایطی دیدم که بالغ بر 10 بیمار با شرایط وخیم منتظر ایستاده بودند».
وعده بیمارستانهای صحرایی و سولههایی که عملی نشد
در این مدت بارها درباره بیمارستان صحرایی و استفاده از سولههای درمانی حرف زده شد، اما هیچکدام از آن وعدهها در این روزها که اوضاع بحرانی است، به عمل نرسیده: «حرف زیاد زدند، اما ما هیچ اثری از بیمارستان صحرایی ندیدیم. معلوم هم بود که تواناییاش را ندارند. آخر تجهیزاتی برای اجرای چنین کاری ندارند. مثلا در بیمارستان شهدا یک سوله را آماده کردند، اما وقتی جز تخت هیچ چیزی دیگری در کار نیست، معلوم است که پروژه به بهرهبرداری نمیرسد».
در شرایطی که داروی رمدسیویر در کشور وجود دارد و برای بیماران کرونایی تجویز میشود، نبود سرم نمکی و داروهای ساده دیگر هم خود به معضل عجیبی بدل شده است: «داروی IJIV شبیه آخرین نقطه امید برای بیمارانی است که به شکل حاد درگیر بیماری شدهاند. من برای عموی خودم دنبال این دارو بودم. باز هم تکرار میکنم با اینکه آشنا زیاد داشتم بهسختی توانستم پیدا کنم، آنهم با قیمتی باورنکردنی. دکتر 12 عدد از این دارو برای ما نوشته بود که روز اول توانستیم چند عدد به قیمت دانهای دومیلیونو 500 هزار تومان پیدا کنیم، اما همین دارو یک روز بعد قیمتش نزدیک پنج میلیون شد. در عرض نصف روز قیمت دارو را بالا میبردند. حالا شما تصور کنید یک کارمند چطور باید هزینه این داروها را بدهد؟ من آدمی را میشناسم که ماشین فروخته تا هزینه درمان را تهیه کند. اگر همان را هم نداشته باشد که دیگر باید بنشیند و منتظر مرگ عزیزش باشد. همه داروها هم همین است. همین رمدسیویر ویالی 750 هزار تومان قیمت دارد، آنهم به شکل قیمت دولتی و ایرانی و باید دستکم پنج نوبت هم تزریق شود. حالا در شرایطی که این داروها با این قیمتهای نجومی در بازار پیدا میشوند، شما برای یک سرم قندی- نمکی به مشکل میخورید یا مثلا یک قرص ایرانی ناگهان کمیاب میشود. آیا اینها چیزی غیر از ردپای مافیایی است که بازار را کنترل میکند؟».
به کادر درمان توجه نمیشود
پرستار دیگری که نزدیک به 9 ماه در بخش آیسییو کرونای بیمارستان شهدای تجریش کار کرده، درباره تجربهاش و مواجهه سخت با کمبود دارو و تجهیزات میگوید: «کمبود تجهیزات اولیه نخستین مشکل ماست. حالا تازه حرف سرم زده میشود، اما برای ما کادر درمان اتفاق تازهای نیست. مشکل بعدی درباره دارو و آنتیبیوتیک است. بارها شده بیمار از اتاق جراحی برگشته و ما داروی لازم عفونی برای او را نداریم یا کم داریم. با اینکه کمکهای مالی زیادی از سمت دولت به بیمارستان ما رسیده و خیرین زیادی هم لطف داشتند، اما هیچکدام از این پولها خرج کرونا نشد. دقیقا در چنین شرایطی بیمارستان ما 80 میلیارد به شرکتهای دارویی بدهکار است و برای همین به ما دارو نمیدهند. هرچه داریم هم از انبار است».
او ادامه داد: «اورژانس، آیسییو، بخش جراحی و بخش داخلی همیشه بیمار کرونایی دارند؛ چه در پیک بیماری باشیم، چه نباشیم. اما هر وقت تعداد بیماران کرونایی زیاد میشد، سه بخش جدید هم اضافه میکردند؛ ولی در این پیک بههیچعنوان به این بخشها دست نزدند و هنوز همان چهار بخش ثابت را داریم. نتیجه اینکه مریض ساعتها روی برانکارد میماند، چون تخت نداریم. البته تخت وجود دارد، اما انگار نمیخواهند بخشهای دیگر را باز کنند. اصلا متوجه نمیشویم که چرا چنین تصمیمی گرفتهاند.
این در حالی است که پرستاران علاوه بر فرسایش شغلی شدید، از نظر مالی هم بهخوبی تأمین نمیشوند: «حق کرونا را مشخص نیست با چه رویکرد و فرمولی حساب میکنند. معلوم نیست که ساعتی است یا نه. همان عدد اندک را هم با تأخیر زیاد میپردازند. بچهها اعتراض هم کردند، اما حسابداری و کارگزینی هیچوقت پاسخگو نیستند. حق ویژهای هم که خیلی با آن پز دادند، آنقدر مالیات خورد که دیگر عدد درخور توجهی از آن نماند. در واقع فقط نمایش میدهند که کادر درمان برایشان اهمیت دارد، در عالم واقع ما چیزی جز ابزار دستشان و سپر بلا نیستیم».
وضعیت بحرانی گورستان پایتخت
نوشته است «نیمهشب صدای ضجه کودک و مرد همسایه میآید که مادرشان قبل از رسیدن اورژانس مرده است. دل همه به درد آمد، دل شما به درد نمیآید، واکسن بزنید». کوچههای این شهر پر از پارچههای سیاهی است که نشان از داغی تازه دارد. میگویند روزی 200 تهرانی را به خاطر کرونا دفن میکنند. مردی که قبرها را آماده میکند، میگوید: امروز مرد خانواده را خاک کردیم. هفته بعدش مادر را. میخواستند برای آخرین بار چهره عزیزشان را ببینند و همان شد که هفته بعد چند نفرشان را خاک کردیم.
این روزها مرگومیرها خانوادگی است. تصویری از نوجوانی روی تخت بیمارستان که هم مادرش را از دست داده، هم بیپدر شده و هم خواهرش در بیمارستان دیگری بستری است، درد مشترک بسیاری از خانوادههای تهرانی در این روزهای تلخ و سیاه است.
نادر توکلی، معاون درمان ستاد کرونای استان تهران، به ایلنا گفته است که در روزهای آینده از ظرفیت سولههای بحران شهرداری برای بستری بیماران استفاده خواهیم کرد. اوایل این هفته بود که سعید خال، مدیرعامل بهشت زهرا، از تلخترین روزهای بهشت زهرا گفته بود. اینکه کشتههای کرونا دیگر مربوط به سنی خاص نیست و از همه سنوسالها از کودک و خردسال تا سالخورده در میان آمار فوتیها هستند. او وضعیت بهشت زهرا را بحرانی و غیرقابلتصور توصیف کرد. به گفته خال درباره کشتهشدگان کرونا سنوسال اصلا مطرح نیست، روز گذشته از کودک تا جوان ۲۰، ۳۰ و ۴۰ساله دفن کردیم و سازمان بهشت زهرا(س) برای پنجمین بار در ۱۸ ماه گذشته وارد شرایط ویژه و بحرانی شد. خال اضافه میکند: متأسفانه پیک مرگومیر کرونایی در شهر تهران بهشدت رو به افزایش است و در حالت شیب تند رو به بالا قرار دارد.
مدیرعامل بهشت زهرا یادآوری میکند: تعداد مرگهای کرونایی قبل از آغاز پیک جدیدش بین ۳۰ تا ۳۵ متوفی بود که این عدد در روزهای گذشته افزایش چشمگیری داشته است. افزایش چشمگیر مرگومیر کرونایی در روزهای اخیر میطلبد که مردم پروتکلهای بهداشتی را بیش از گذشته رعایت کنند.
مرگومیرها خانوادگی شده است
نیمی از مرگومیرهای کرونایی سهم تهران است. این را ناهید خداکرمی، رئیس کمیته سلامت میگوید. او به «شرق» در این زمینه توضیح میدهد: حدود 50 درصد مرگهای کشور دارد در تهران اتفاق میافتد که این طبیعی هم هست؛ به خاطر اینکه پایتخت کشور است و از همه استانها و شهرهای کشور ورودی و خروجی دارد و ایزولهکردن آن غیرممکن است. در موج پنجم کرونا بیشتر موارد نوع دلتای کروناویروس هستند و همه میدانند که بر اساس تحقیقاتی که انجام شده، شدت واگیر و سرعت سرایت این ویروس بسیار زیاد است و آن را تقریبا با آبلهمرغان برابر میدانند. شما میدانید که اگر یک نفر به آبلهمرغان مبتلا باشد و از یک جا عبور کند، ممکن است همه افراد را مبتلا کند.
به گفته او به همین دلیل است که موارد ابتلای خانوادگی و دستهجمعی را زیاد میبینیم. علتیابی عمیقی نمیتوانیم انجام بدهیم؛ اما به نظر میرسد بهویژه در خانوادههایی که یک فرد واکسینه شده، رعایت پروتکلها کمرنگتر شده است. تابستان است و رفتوآمدها بیشتر شده، سفرهای دستهجمعی هم بیشتر شده و به همین دلیل موارد ابتلا بیشتر است.
او با اشاره به اینکه هنوز ردیابی موارد مثبت کرونا محقق نشده است، میگوید: زمانی که تست کرونای یک نفر مثبت میشود، حتما باید خانواده از او جدا شود و یک نفر باشد که از او مراقبت کند. ما نتوانستیم این سیستم را بعد از یکسالو نیم اجرا کنیم. دستکم فرد گرفتار در خانواده مشکل پرستاری و مشکل دارو و مشکل انتقال به بیمارستان را نداشته باشد. همه اینها را باید اعضای خانواده انجام بدهند و قاعدتا اعضای خانواده هم گرفتار میشوند و متأسفانه ما مواردی را داریم که پدر، مادر و یکی از فرزندان فوت شده یا مواردی را شاهد هستیم که مادربزرگ یا خاله و... فوت شدهاند. این یک مسئله مهم است. گرچه ما رصد وضعیت و دسترسی به گزارش روزانه وضعیت کرونا را که در وزارت بهداشت تهیه میشود، نداریم. تنها به ما عدد فوتیها را میگویند. اینکه فوتیها زن هستند یا مرد، چند سال دارند، بیماری زمینهای داشتند یا نداشتند، شغلشان چه بوده، کجا گرفتار شدند، آیا در خانواده هم کسی گرفتار هست یا نه و... باید از سوی ستاد مقابله با کرونا یا وزارت بهداشت در اختیار مردم قرار بگیرد که اینگونه نیست و بیشترین مشکلی که ما درحالحاضر داریم، این است که اولا اطلاعات و آمارمان متقن و قوی نیست و ثانیا تحلیلی درباره اینها نمیتوانیم داشته باشیم. چرا؟ چون آمار تکمیلی نداریم. خداکرمی تأکید میکند: در مطالعاتی که ما در تهران انجام دادیم، به سن مبتلایان، کجا گرفتار شدند، زمانی که گرفتار شدند، به چه مکانهایی رفتهاند و بعد از مرخصشدن از بیمارستان چه کردهاند هم توجه کردهایم، اما شهرداری نمیتوانست این را ادامه دهد. ما دو مورد انجام دادیم بهعنوان یک راهنما مورداستفاده طرح شهید سلیمانی هم قرار گرفت ولی انتظار این بود که وزارت بهداشت و مراکز تحقیقاتی وزارت بهداشت رصد روزانه را به صورت کامل انجام بدهند که ما بتوانیم برای کنترل برنامهریزی کنیم.
خداکرمی بر انحصاریشدن دسترسی به اطلاعات اشاره میکند و میگوید: همه افرادی که میخواهند از این اطلاعات استفاده کنند، دسترسی به آن ندارند و میتوانم بگویم که یک رانت اطلاعاتی هم متأسفانه حاکم است و کسانی که واقعا علاقهمند هستند و میخواهند به اطلاعات و اخبار مربوط به بیماران کرونایی و وضعیت دسترسی داشته باشند تا بتوانند با تحلیلهایشان برای برنامهریزیهای آتی از آن استفاده کنند از این اطلاعات محروم هستند.
او درخصوص اینکه وسایل نقلیه عمومی مانند مترو و اتوبوس میتوانند یکی از مکانهای پرخطر باشند نیز توضیح میدهد: مطالعات چه در دنیا و چه در ایران نشان داده که خطرناکترین جا، وسایل حملونقل عمومی نیست، اگر همه ماسک بزنند. همین الان هم که ما داریم میگوییم شبیه آبلهمرغان است، اگر شما ماسک داشته باشید این خطر وجود ندارد. مشکل ما عدم استفاده از ماسک است. اینکه ما میبینیم ابتلاهای خانوادگی بیشتر شده، نشان میدهد خطرناکترین جا، منازل و تجمعات خانوادگی است؛ چون وقتی پیش هم هستند، همه فکر میکنند سالم هستند، ماسکها برداشته میشود و به هم نزدیک هستند. در صورتی که در بیرون بیشتر رعایت میشود. بنابراین باز هم توصیه اکید ما استفاده از ماسک است و اینکه میهمانیها و سفرهای خانوادگی دستهجمعی را واقعا باید در حال حاضر قطع کنیم. اگر افراد خانوادهمان را دوست داریم، من همیشه میگویم فعلا تنها ابزار ما برای مبارزه با بیماری «ماسک» است.
او ادامه میدهد: متأسفانه دسترسی به واکسن خوب نبود و در ورود واکسن و خرید انواع واکسنی که مورد تأیید سازمان جهانی بهداشت است، تعلل شد که ناشی از مداخلاتی بود که نهادهای دیگر در تصمیمهای وزارت بهداشت انجام دادند و به نظر من وزارت بهداشت نتوانست از تمام اختیاراتش استفاده کند، برای اینکه مداخلات بیرونی سایر نهادها در کار کنترل کرونا زیاد و چشمگیر بود.
او درخصوص آمارهای روزانه از بهشت زهرا هم میگوید: متأسفانه مرگهای تهران، آنچه در بهشت زهرا ثبت میشود و میدانید و آنها هم به شرطی است که روی گواهی فوت «کرونا» نوشته شده باشد، نزدیک به 200 نفر در روز است و واقعا روزهای سخت و وحشتناکی دارد در بهشت زهرا میگذرد؛ به خاطر اینکه ما به همین میزان مرگهای روزانه معمول در شهر تهران را داریم و انتظار میرود که متأسفانه با توجه به حجم یا میزان ورود بیماران بدحال به بیمارستانها، هفتههای آینده بدتر هم بشود.
خداکرمی درخصوص اینکه اوایل کرونا با وجود اینکه آمارهای فوتی مانند این روزها نبود، حضور کسانی که سر مزار حاضر میشدند محدود میشد اما حالا توجهی به این محدودیتها نمیشود، میگوید: پروتکلها باید توسط ستاد مقابله با کرونا اعلام شود. شهرداری و بهشت زهرا فقط اجراکننده پروتکلها هستند. همین الان هم اگر پروتکل خاص جدیدی برای بهشت زهرا باشد، حتما رعایت میشود ولی حتی کمیته سلامت هم نمیتواند از نظر اجرائی مانع حضور مردم شود مگر اینکه خود ستاد مقابله با کرونا بگوید که کفن و دفن بدون حضور همه بستگان باشد، خب بهشت زهرا هم میتواند تن بدهد، برای اینکه سایر نهادها ازجمله نیروی انتظامی هم در اجرای پروتکلها همراهی کنند. در حال حاضر مدیریت شهری ابزار بازدارنده ندارد.
خواهر 35سالهام به خاطر نبود واکسن مرد
وقتی با مردم هم حرف میزنیم از اوضاع گله دارند؛ در شرایطی که دیگر خانوادهها به شکلی ناگهانی و گاه پشت سر هم عزادار میشوند. درست مثل «سیما» که بعد از عزاداریهای متعدد میگوید دیگر چیزی برای ازدستدادن ندارد: «سه ماه اخیری که از زندگیام گذشت، چیزی شبیه به کابوس بود؛ کابوسی که البته قصد بهپایانرسیدن ندارد. اردیبهشت امسال و با شروع پیک چهارم کرونا در ایران خواهر من به کرونا مبتلا شد. بیماری در بدنش با سرعتی غیر قابل باور رشد کرد و تنها بعد از چهار روز ما این زن 30ساله را در حالی از دست دادیم که فرزندش تازه راهرفتن را یاد گرفته بود. خانه ما بعد از این ماتم شبیه عزاخانه شده بود. پدرم که پیشتر دچار آلزایمر خفیف شده بود، بعد از مرگ خواهرم بیماریاش اوت کرد و حالا هیچ احدی را به خاطر نمیآورد. مادرم تا به امروز دو بار سکته کرده و فرزند خواهرم که حالا با ما زندگی میکند، دچار تنشهای شدید روحی شده است. پدرش هنوز نتوانسته به حالت عادی زندگی برگردد و اوضاع آنقدر وخیم شد که بردار بزرگترم مجبور شد از استرالیا به ایران بیاید تا در مدیریت خانواده کمکحال من باشد. خودم هم نمیدانم چه اتفاقی افتاده است. دیگر خودم را فراموش کردهام. میدانم که روانم بیمار است اما دیگر چیزی برای ازدستدادن ندارم که برایش بجنگم. من یک انسان فروپاشیدهام که حتی توان زندگیکردن به خاطر عزیزان دیگرم را هم ندارم. خواهر من مرد چون واکسن نبود. خواهرزاده من بیمادر شد چون واکسن نیست. خانواده ما نابود شده فقط چون واکسن نبود و این عزاها ادامه دارد».
حسین هم که به طرز ناگهانی و در زمان شیوع کرونای دلتا تعداد زیادی از افراد خانوادهاش به این بیماری مبتلا شدهاند، از بار مالی سنگین وارده بر خانواده میگوید: «در خانه ما بهطور همزمان همه مبتلا شدیم. از برادرم شروع شد و به مرور به من، برادر کوچکتر، خواهر و والدینمان سرایت کرد. خوششانس بودیم که هیچکدام از ما با شکل حاد از بیماری روبهرو نشدیم اما فشار مالی که به خانواده وارد کرد واقعا شدید بود. هیچکدام از ما مجبور نشدیم داروهای گرانقیمت را تهیه کنیم اما خرید همین داروهای ساده که شبیه به سرماخوردگی بود، تستهای مربوط به بیماری، سیتیاسکن و سایر هزینههای جانبی برای خانواده ما چیزی بالای هشت میلیون شده است. بهعلاوه مواد غذایی هم که باید در این مدت مصرف میکردیم. تازه این در شرایطی است که پدر، مادر و خواهرم بیمه تکمیلی هم دارند. همکار خود من برای اینکه بتواند هزینههای درمان همسرش را که چندین روز در بیمارستان بود، تهیه کند هنوز در قرض است. فرد دیگری را میشناسم که ماشین زیر پایش را برای زنده نگهداشتن عزیزش فروخته است. تازه اینها درباره نمونههایی است که هیچکدام داغدار نشدهاند. اوضاع هر روز تلختر از روز گذشته میشود و هیچکس به فکر ما مردم نیست».