خبرنگاران در میدانی پرهراس
ساعت 24 - خبرنگاران و روزنامهنگاران با دلی پرهراس، همچنان به میدان میروند؛ درباره قانون حجاب گزارش میدهند، سراغ کارگران میروند یا از تخلفات شهرداری مینویسند، از بهزیستی انتقاد میکنند و سازمانهای متخلف را رسانهای میکنند. آنها در میدانند؛ میدانی پرهراس.
روزنامهنگاران در مضیقهاند. تا قبل از سال ۱۴۰۱، درد اصلیشان معیشت بود و از بعد از پاییز دو سال پیش احساس ناامنی و ارعاب از سوی نهادهای خاص، مشقتشان را بیشتر کرده است. بیپولی، نداشتن بیمه، کم بودن حقوق دریافتی و... سبب شده خبرنگاران بیش از پیش مجبور باشند چند شیفت کار کنند؛ در روابطعمومیها، شرکتهای خصوصی و نهادهای مردمی یا سراغ کارآفرینی با سرمایههای کوچک بروند؛ مثل مزون لباس، صنایعدستی، فروش قهوه و... روزنامهنگاران برای حقوق پرداختنشده پرستاران، کارگران، معلمان، مهاجرت پزشکان و دانشجویان، خودکشی دستیاران، دانشآموزان و... مینویسند و در ازایش جای تعداد زیادیشان هر سال در تحریریهها خالی میشود و حتی گاه برای گرفتن معوقات و حقوق عقبافتادهشان، دستشان به جایی نمیرسد. فشارها در دو، سه سال اخیر بیشتر هم شده، قبل از نوشتن بعضی گزارشها و مصاحبهها با آنها تماس گرفته میشود، تهدید میشوند و اگر پاسخی به تلفنهایشان ندهند، با خانوادهشان تماس میگیرند و آنها را تحت فشار قرار میدهند. این طرف اما خبرنگاران و روزنامهنگاران با دلی پرهراس، همچنان به میدان میروند؛ درباره قانون حجاب گزارش میدهند، سراغ کارگران میروند یا از تخلفات شهرداری مینویسند، از بهزیستی انتقاد میکنند و سازمانهای متخلف را رسانهای میکنند. آنها در میدانند؛ میدانی پرهراس. شهرزاد همتی من بارها بهدلیل گزارشهایی که نوشتهام با شکایت و احضار مواجه شدهام، بارها به دادسرای فرهنگ و رسانه رفتهام و از سوی پلیس فتا بهدلیل فعالیت در فضای مجازی و انتشار اخبار، با تماسهای زیادی مواجه شدهام. حتی خبرنگارانی که بازداشت میشدند همیشه از جلسههای بازجویی برای من پیامهایی میآوردند که باید بیشتر مراقب باشم. با اینکه پرونده جدیای در این زمینه برای من تشکیل نشده بود اما بهطور مداوم احساس میکنم که نمیتوانم کارم را به درستی انجام دهم، چراکه مدام زیر ذرهبین هستم. وقتی هم در جلسههای بازجویی شرکت میکردم یا یکی از این نهادهای خاص مرا احضار میکردند، با صحبتهایشان کارم را زیر سوال میبردند و در من حس عذاب وجدان ایجاد میکردند. هر گزارشی که سروصدایی کرده و در فضای مجازی بسیار بازنشر شده، معمولاً با واکنش آن نهادها مواجه شدهام، یا شکایت کردهاند و باید در دادگاه حاضر میشدم یا با من تماس میگرفتند و توضیح میخواستند. گزارشی نوشتم از ستایش تا ندا، درباره محلهای در مشهد که بهدلیل آن گزارش کار حتی تا صدور حکم حبس برای مدیرمسئول روزنامه هم پیش رفت. بارها تماس میگرفتند و توهین میکردند. ما را بهعنوان خبرنگار جاسوس مورد خطاب قرار میدادند و حتی اجازه نمیدادند از خودمان دفاع کنیم. خانوادههایمان را هم تهدید میکردند. این مسائل در دو، سه سال گذشته بسیار زیاد بوده. ما گزارشهای خوبی نوشتهایم اما بهدلیل همین محدودیتها حتی اجازه انتشار هم به ما نمیدادند. به هر حال مجموع این اتفاقات سبب میشود تا ریسکپذیری برای نوشتن گزارش پایین بیاید. همیشه این سوال را از خودم میپرسم که آیا ارزشش را دارد؟ با سیلی صورتمان را سرخ میکنیم مژگان-جمشیدی
من مدتهاست که از مطبوعات خارج شدهام. البته درستترش این است که من را خارج کردند. من را نخواستند. درحالیکه من در حوزه محیطزیست تخصص دارم و درنهایت هم برای کسب درآمد بهسمت کارهای دیگر رفتم. حتی برای ارضای حسم تصمیم گرفتم لباسهای ارگانیک بفروشم که در راستای اندیشه سبز من بود. این کار برایم در ماه دو تا سه میلیون تومان بیشتر سود ندارد.
از آن طرف هم در رسانهها نیروی حرفهای مثل من نمیخواهند؛ چون باید حقوق بدهند. اغلب مدیران میخواهند که بدون پول برایشان کار کنم. بارها شده بابت مطالبی که نوشتهام، درخواست حقالتحریر کردم اما ندادهاند. بارها گفتهام که بیکارم و خواهان کاری در رسانه هستم اما متاسفانه این اتفاق نمیافتد. مدیران رسانهها نمیخواهند با آدمهای حرفهای کار کنند، ترجیحشان افراد جوان است، اغلب هم بهصورت باندی کار میکنند و اگر در باندشان باشیم، میتوانیم کار هم بکنیم. من در 23 سال گذشته، هیچوقت در هیچ باندی نبودهام و به همین دلیل هم درنهایت تنها 4 سال بیمه دارم.
بقیه را خودم پرداخت کردهام. گاهی حقوق ماهانهام تنها یک میلیون و 200 هزار تومان بود؛ برای 13 صفحه در یکماه. هیچکس باورش نمیشود. خیلیها هستند که در کنار روزنامهنگاری شغل دیگری برای کسب درآمد دارند، برخی جذب بخشهای دولتی و خصوصی شدهاند، برخی کارآفرین شدهاند، کافه دارند یا مزون راه انداختهاند و... عدهای هم روزنامهنگار باقیماندهاند و با سیلی صورتشان را سرخ میکنند؛ نه بیمه، نه رانت و نه حقوق درست و حسابی دارند.
گروهی از خبرنگاران هم ناچار به مهاجرت شدهاند، اغلبشان هم از خبرنگاران طیف اصلاحطلب بودند؛ در ایران در رسانهها این جناح به هیچجا نرسیدند. حالا در وضعیتی هستیم که روزنامهنگاران دیگر مانند قبل نیستند، تعداد کمی روزنامهنگار حرفهای همچنان جریانساز هستند. تهدید، احضار، بازجویی و ممنوعالقلم کردنشان، انواع فشارها را به آنها وارد میکند. جوابیه جای مصاحبه نیره خادمی، روزنامهنگار معضلی که اکنون با آن مواجهایم، پاسخ ندادن سازمانها و نهادهای دولتی به خبرنگاران است؛ بهویژه خبرنگارانی که در رسانههای موافق دولت پیشین فعالیت نمیکردند. ترجیح مسئولان بر جواب ندادن است و بعد از انتشار گزارش و ورود به یک پروسه طولانیمدت، جوابیهای فرستاده میشود. روش همکاری و تعامل سازمانها با رسانهها در دو، سه سال اخیر اینگونه بوده است. اما اگر بخواهم نگاهی به وضعیت همکاری مردم با خبرنگاران بیاندازم، میتوانم بگویم که بعد از ماجرای اعتراضات 1401 و دستگیری خبرنگاران بهویژه دو خبرنگار الهه محمدی و نیلوفر حامدی، به نظر میرسد که مردم همدلی بیشتری با خبرنگاران پیدا کردهاند. آنها متوجه شدهاند که با خبرنگاران هم برخورد جدی میشود و با مخاطرات کارشان بیشتر آشنا شدند. در این مدت گزارشهای میدانی زیادی تهیه کردهام و با افراد در خیابان صحبت کردهام، قبلاً با ما بهعنوان خبرنگار خیلی خوب و تعاملی برخورد نمیشد ولی حالا با اطمینان با ما صحبت میکنند، اما همیشه نگرانند که اسمشان در گزارش بیاید. اینها تنها بخشی از چالشهای ما در تهیه گزارشهاست.
هم میهن
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.