کلید خانواده موفق
ارتباط ؛ شاهراه خانواده : وداع با شرم و اجبار
ساعت ۲۴- منصوره نصرتی کردکندی ؛وقتی نمی توانیم شرمندگی در کودک را تشخیص و کاهش دهیم و اجازه میدهیم در وجود فرزندانمان ریشه بدواند ، احتمالا با پیامدهای طولانی مدت آن روبرو خواهیم شد. »

بسیاری از والدین امروزی به خوبی از این پیامدها آگاهند ، زیرا نسل والدین آنها – به طورکلی – بهاندازه والدین امروزی به شناسایی احساسات نهفته در رفتارها توجهی نداشتند. برای بسیاری از ما ، شرم در عمق وجودمان ریشه دوانده است. این احساس به آن بخشهایی از وجودمان چسبیده که توسط والدینمان پذیرفته نشده بود. زمانی که بیان احساسات و نظرات متفاوت دیگر سرزنش نمی شد ، بلکه حتی تشویق هم می شد ، باز هم احساس شرمندگی در ما باقی ماند. انگار در سنین کودکی گیر افتاده ایم و نمی توانیم از آن احساسات رها شویم. به جای اینکه با این احساسات به صورت بالغانه برخورد کنیم ، از آنها دوری میکنیم یا نسبت به آنها احساس اضطراب میکنیم.
فرض کنید در خانهای بزرگ شده اید که به " قوی بودن " ارزش زیادی قائل می شدند ، چیزی که اکنون میدانید در واقع به معنای سرکوب احساساتتان بود. شاید به یاد می آورید که والدینتان چیزهایی مانند " چراگریه کردی ! چه اخمو هستی ! یا " وقتی اینطوری هستی ، هیچ کس دوست ندارد با تو باشد " را میگفتند. اصل خانواده این بود که "خودت را بالا بکش ، لبخند بزن "پس چه بر سر بخشی از وجودتان که گاهی احساس آسیب پذیری یا غم یا نگرانی میکند ، آمد ؟ خب ، آن بخش یاد گرفت که نباید ظاهر شود. در واقع به آن گفته شد : " تو بدی ! تو خطرناکی ! ایمنی به معنای ارتباط با دیگران است و تو این نزدیکی را تهدید میکنی !به خاطر من دور بمان ! این – شرم – است.
البته این ایده که این بخش از شما پیوندها را تهدید می کند وبه تنهایی منجر میشود ، در دنیای بزرگتر واقعا درست نیست – میتوانید احساسات داشته باشید و همچنان ارتباطات قوی برقرار کنی. اما وقتی بچه بودید ؛ بر اساس شرایط خانواتان ؛روشهای اصلی کنار آمدن با مشکلات را یاد میگرفتید. ترک کردن این عادتهای قدیمی بسیار سخت است. حالا چند دهه جلوتر می آییم. شما ازدواج کرده اید و در محل کارتان استرس دارید. رییس شما همیشه سرتان داد می زند ؛ شما میترسید اخراج شوید و به همین دلیل همیشه مضطرب و نگران هستید. بخشی از وجود شما میخواهد گریه کند ؛ با همسرتان درد دل کند ؛ تجربه بد خود را به اشتراک بگذارد و حمایت دریافت کند. اما آن درس قدیمی دوران کودکی هنوز آنجا پنهان است و ناخودآگاه به شما دیکته میکند : «حمایت ؟ فکر میکنی با نشان دادن ضعف یا نگرانی ات حمایت دریافت میکنی ؟نه ! این چیزها رابطهها را خراب میکنند ؛ نه اینکه قوی ترشان کنند ! این احساسات را دور کن ؛دور کن ؛ دور کن ؛این کار برای حفاظت از خودت است !» بنابر این ؛ شما با همسر یا دوستتان صحبت نمی کنید. احساسات فقط انباشته می شوند تا اینکه به صورت واکنش پذیری ؛ سرخوردگی و خشم بیشتر بیرون میریزند. یا شاید شروع کنید به کناره گیری و سکوت کردن. تا این احساسات را خاموش کنید و دور بریزید. ممکن است همسرتان هم بگوید «می توانم بفهمم حالت خوب نیست...با من حرف بزن ؛اجازه بده وارد دنیایت شوم ! » اما بدن شما همچنان این پیام را می فرستد : ها ! من گول نمی خورم ! من بهتر میدانم ! ؛ اجازه بده وارد شوم ؛ ؟ این تجربهها فقط باعث می شوند طرد شوم.
شرم برای بزرگسالان ؛ درست مثل کودکان ؛ مانعی برای ایجاد تغییرات مثبت و رشد است. شرم ما برچگونگی ایجاد و حفظ روابط صمیمی ؛نحوه تربیت فرزندانمان و نحوه واکنش ما در لحظات دشوار با آنها تاثیر میگذارد. بنابر این ؛ در حالی که تلاش میکنید یاد بگیرید شرم را در فرزندانتان تشخیص داده و کاهش دهید لحظهای وقت بگذارید و این تامل را به سمت خودتان برگردانید : *کدام بخشهای وجودی خود را مجبور شدید در دوران کودکی پنهان یا نادیده بگیرید ؟ *این موضوع اکنون چه تاثیری برشما دارد ؟ *چگونه فرزندتان گاهی اوقات این واکنش «درخود فرو رفتن »را در شما فعال میکند ؟ *کدام بخشهای وجود شما ؛ حتی امروز ؛ همچنان نیاز به دیده شدن ؛ درک شدن ؛ و اجازه ورود داشتن دارند ؟
الویت : ارتباط
یکی از مراجعینم بعد از چند ما کاربا هم به من گفت که یک قانون ساده برای خودش ساخته است : «اول ؛ارتباط. »او این جمله را هر روز در ذهن دارد و حتی آن را در یادداشتی روی یخچال خود قرار داده است. او این موضوع را این گونه توضیح داد : «به نظر میرسد نکته اصلی همه حرفهای شما ارتباط است. اول ارتباط ؛ بعد بقیه چیزها. وقتی پسرم میگوید : ؛ از تو متنفرم !؛- من باز هم میتوانم اول با احساس واقعی که درونش دارد ارتباط بگیرم.
وقتی دخترم به حرفم گوش نمیدهد – میتوانم با این واقعیت که او در حال حاضر مشکل گوش دادن دارد ؛ ارتباط برقرار کنم. به جای اینکه بخواهم او را مجبور به فرمانبرداری کنم ؛ که در هر صورت هیچ وقت جواب نیم دهد. حتی با همسرم ؛ وقتی او از دست من به خاطر چیزی عصبانی است ؛ میتوانم قبل از دفاع از خودم ؛ با حرفی که می زند ارتباط بگیرم. و با خودم ! مهم نیست چه احساسی یا فکری دارم. اگر بتوانم ارتباط خودم یا ارتباط با دیگران را به آن اضافه کنم ؛ آن احساس دیگر بد یا غیر قابل تحمل نخواهد شد.
شعار «اول ؛ ارتباط » در تمام بخشهای زندگی خانوادگی به من کمک کرده است. ارتباط درمان شرم است ایدهء « اول ؛ ارتباط » واقعا در ذهن من ماندگار شد. ارتباط نقطه مقابل شرم است. ارتباط ؛پاد زهر شرم است. شرم یک علامت هشدار دهنده است که به ما میگوید تنها هستیم ؛ در خطر قرار داریم و آدم بدی هستیم. ارتباط نشانه حضور ؛ امنیت و خوب بودن است. باید شفاف بگوییم : ارتباط به معنای تایید کردن نیست. تایید معمولا مربوط به یک عمل یا رفتار خاص است ؛ اما ارتباط مربوط به رابطه ما با آن فردی است که پشت آن عمل قرار دارد. به همین دلیل است که ارتباط برقرار کردن با فرزندانمان در لحظات دشوار ؛ رفتار بد آنها را « پاداش » یا تقویت نمی کند : شرم هیچ وقت دلیل خوبی برای تغییر مثبت رفتار نبوده است – نه هیچ وقت ؛ نه در هیچ جا ؛ و نه برای هیچ کس. شرم حالت چسبنده دارد ؛ ما را در یک جا نگه میدارد و ما را دچار رکود میکند. ارتباط بازکننده است ؛ به ما اجازه میدهد حرکت کنیم و پیش برویم. ارتباط زمانی است که ما به فرزندانمان نشان میدهیم :« اشکالی ندارد که همین الان تو باشی. حتی وقتی داری تقلا میکنی و سختی میکشی ؛ اشکالی ندارد که تو باشی. من همین طور که هستی ؛ اینجا و در کنار تو هستم.
بر گرفته از کتاب ذات خوب ؛ دکتر بکی کندی
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.