کد خبر
541397
به بهانه برد سه بر یک رئال مقابل لیورپول
زیدان؛ کارگردانی که اهل خودنمایی نیست
ساعت 24-رئالمادرید با تکرار نتیجه فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۱۸ مقابل لیورپول یک گام بلند در جهت رسیدن به جمع چهار تیم پایانی یوسیال 2021 برداشت. کهکشانیها در زمین خودشان با نتیجه سه بر یک و با دو گل وینیسیوس جونیور و آسنسیو در مقابل تکگل محمد صلاح برنده زمین را ترک کردند. حالا رئال اگر دچار سندرم کامبکخوردنهای بارسایی نشود میتواند امیدوار باشد که با کسب یک نتیجه معقول در آنفیلد راهی دور بعد شود.
بازی رئال مقابل لیورپول همانند سایر بازیهایی که زیدان روی نیمکت تیمش به عنوان سرمربی مینشیند یک ویژگی منحصر به فرد داشت؛ اینکه در ظاهر به نظر نمیرسد آنها کار خاصی انجام داده باشند. یک سانتر پشت سر مدافعین، سود بردن از یک پاس رو به عقب اشتباه و استفاده از یک لحظه غافلگیری خط دفاع لیورپول سه گل رئالمادرید را به بار آورد. رئال در بازی سهشنبه شب به معنای رایج کلمه سوار بر بازی نبود و چپ و راست توپ روی دروازه آلیسون بکر نمیآورد. بازیکنان رئال کارهای محیرالعقول در زمین بازی انجام نمیدادند و در مجموع تقریبا بازی آرامی را شاهد بودیم. پس این نتیجه سه بر یک از کجا آمد؟ یک نیمه کامل اجازه شوتزنی ندادند به بازیکنان لیورپول در حالی که زیدان دو مدافع میانی اصلیاش را در اختیار نداشت چطور محقق شد؟ از کار انداختن تمام اندیشههای یورگن کلوپ و مهار ستارههایش چگونه رقم خورد؟ این برد در عین شایستگی در حالی که انگار اتفاق خاصی نیفتاده چطور به حساب قوهای سپید مادرید نوشته شد؟ آیا تمامش برمیگردد به ضعف قرمزهای بندر مرسیساید در ماه گذشته یا هوش بازیکنان رئالمادرید و غفلت مدافعین حریف؟
بحثهای زیادی در مورد سبک بازی زیدان در چند سال گذشته صورت گرفته است. همان زمانی که او سه بار پیاپی فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد خیلیها از خودشان سوال کردند زیزو چطور این کار را میکند؟ در بازی تحت هدایت رئال یک فلسفه مشخص از نوع گواردیولایی یا مورینیویی آن دیده نمیشود. فلسفه زیدان ترکیب همه اینها بود و هیچ کدام هم نبود. با این حال آنچه چندان مورد توجه قرار نگرفته یکدستی بینظیر تیم زیدان است. در رئال مدل مرد فرانسوی هیچ المان گلدرشتی پیدا نمیشود. جوری که بعضی وقتها آدم با خودش میگوید من هم میتوانم این کار را انجام دهم. بحث سر سهل و ممتنع بودن نیست. بحث سر این است که زیدان اگر نتوانسته باشد فلسفهای تازه به فوتبال وارد کرده باشد لااقل نگرشی کاملا تازه با خودش دارد که هنوز هم بعد از این چند سال کهنه نشده.
بسیاری از اساتید هنرهای نمایشی از جمله تئاتر و سینما حتی اگر سلایق مختلفی داشته باشند روی یک نکته متفقالقول هستند؛ اینکه کارگردان نباید «خودنمایی» کند. برخی نام این خودنمایی را اصطلاحا «کارگردان بازی» گذاشتهاند. بعضی از کارگردانها به دلایل مختلف میخواهند هر طور شده در اثر تولیدیشان خودی نشان بدهند. با یک حرکت دوربین عجیب، یک میزانسن نامألوف، استفاده اگزجره از نور یا صدا برخلاف فرم اصلی فیلم و بسیاری کارهای دیگر. این دسته از کارگردانان مدام میخواهند به بینندگان نشان بدهند که «ببینید من چقدر بلدم! ببینید من چه نبوغی دارم!» نتیجه این عمل همیشه هم چیز بدی از آب در نمیآید. با این حال خیلی از کارگردانها هستند که حضورشان در فیلم اصلا دیده نمیشود. همه المانهای اثر هنری آنها به شکلی آرام و متجانس کنار هم قرار گرفتهاند و مرزبندی میانشان اصلا قابل شناسایی نیست. تصاویر همانند یک آب روان به آرامی از مقابل بینندگان عبور میکنند و در یک جایی که گمان نمیرود ضربه نهاییشان را وارد میکنند. بیننده حتی در این لحظات هم همانند کسی که جادو شده به ادامه دل میسپارد و تنها وقتی تیتراژ میآید یا پرده میافتد متوجه میشود که چه اتفاقی رخ داده. این دقیقا چیزی است که در تیم رئالمادرید وجود دارد.
زیدان اگر کارگردان سینما میشد از آن دسته فیلمسازانی میشد که کسی حضورش را در فیلم احساس نمیکرد. از آن دسته کارگردانهایی که اهل خودنمایی نیستند. با اینکه میداند فیلم امضای او را دارد اما اصراری ندارد این امضا را بکند توی چشم مخاطب. گواردیولا این شکلی نیست. هنگام تماشای بازیهای تحت هدایت گواردیولا به راحتی میتوان حضور این مربی را در زمین دید. نبوغ او در تکتک حرکات بازیکنان تیمش قابل شناسایی است. همینطور مربیانی نظیر مورینیو یا سیمئونه یا کونته یا حتی یورگن کلوپ و چند نفر دیگر. در تیمهای تحت هدایت این مربیان همهچیز یکدست نیست. مثلا در تیم پپ شکل پاسکاری بازیکنان همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد، در تیم سیمئونه ساختار دفاعی و در تیم یورگن کلوپ گگنپرسینگ. در تیم زیدان هیچ چیزی بر دیگری ارجحیت پیدا نمیکند. تیم زیدان همانقدر که در کار دفاع خوب است در خط حمله هم موثر نشان میدهد. خط هافبک این تیم بهتر از لیورپول پرس از جلو و توپگیری را انجام میدهد اما کسی نمیگوید بازی رئال و تفکر زیدان مبتنی بر شیوه گگنپرسینگ میکنند. تیم زیدان معمولا در زمین مالک توپ است ولی هیچ کارشناسی بازی این تیم را مالکانه به صورت ویژه توصیف نمیکند. همینطور در نحوه استفاده از کنارهها یا بهره بردن از وینگرها. سپیدپوشان در زمین انواع و اقسام پاسکاریها را انجام میدهند و همیشه هر بازیکنی چند گزینه برای پاس دادن اطرافش دارد و در عین حال بازی آنها هیچ ارتباطی به تیکیتاکا ندارد. استفاده از اشتباهات حریف هم یکی دیگر از حقههای زیدان به شمار میرود که باز هم باعث نمیشود رئال را تیمی بدانیم که همه تمرکزش روی مجازات کردن رقیب است.
زیدان به این شکل است که میتواند در بازیهایی شبیه به بازی با لیورپول برنده شود. به همین شکل است که تماشاچیان بازی اغلب مواقع در لحظات به ثمر رسیدن گل رئال انتظار آن را ندارند. پدیدهای روی کاغذ و هنگام دیدن خیلی ساده ولی در پشت پرده و توی رختکن بسیار پیچیده و عمیق. به قول معروف گاهی سادگی به خاطر عمیق بودن است نه سطحنگری. سوالی که در این میان ایجاد میشود این است که زیدان چرا همیشه موفق نیست و مثلا فصل قبل مقابل منچسترسیتی شکست خورد؟ جدا از اینکه بالاخره بحث بر سر فوتبال است و میلیونها امکان بالقوه، میتوان این نکته را مدنظر داشت که حتی همه کارگردانهایی که علاقه به دیده شدن ندارند، معمولا با حضور یک سوپراستار در فیلمشان موافقت میکنند تا فروش حداقلی در گیشه را تضمین کنند. کمی بیربط اما فوتبال هم از این قاعده پیروی میکند. تیم زیدان وقتی یک سوپراستار به نام رونالدو داشت تا حد زیادی موفقیتش را در کسب نتیجه تضمین میکرد و بعد از رفتن او دچار مشکل شد. اما این بدان معنا نیست که همیشه وجود یک رونالدو برای موفقیت آدمی نظیر زیدان نیاز است. همانطور که بسیاری فیلمها بدون سوپراستارهای دهان پرکن توانستهاند گیشه را تسخیر کنند یا اصلا خودشان یک سوپراستار جدید و حتی مقطعی معرفی کنند. شاید امسال همان سالی باشد که نابغه فرانسوی، کسی که علاقهای ندارد نبوغش را بگذارد پشت ویترین، بتواند همین کار را در فوتبال انجام دهد. قطعا کسی که موفق میشود از وینیسیوس سوپراستار بسازد میتواند این ماموریت را به سرانجام برساند.
بحثهای زیادی در مورد سبک بازی زیدان در چند سال گذشته صورت گرفته است. همان زمانی که او سه بار پیاپی فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد خیلیها از خودشان سوال کردند زیزو چطور این کار را میکند؟ در بازی تحت هدایت رئال یک فلسفه مشخص از نوع گواردیولایی یا مورینیویی آن دیده نمیشود. فلسفه زیدان ترکیب همه اینها بود و هیچ کدام هم نبود. با این حال آنچه چندان مورد توجه قرار نگرفته یکدستی بینظیر تیم زیدان است. در رئال مدل مرد فرانسوی هیچ المان گلدرشتی پیدا نمیشود. جوری که بعضی وقتها آدم با خودش میگوید من هم میتوانم این کار را انجام دهم. بحث سر سهل و ممتنع بودن نیست. بحث سر این است که زیدان اگر نتوانسته باشد فلسفهای تازه به فوتبال وارد کرده باشد لااقل نگرشی کاملا تازه با خودش دارد که هنوز هم بعد از این چند سال کهنه نشده.
بسیاری از اساتید هنرهای نمایشی از جمله تئاتر و سینما حتی اگر سلایق مختلفی داشته باشند روی یک نکته متفقالقول هستند؛ اینکه کارگردان نباید «خودنمایی» کند. برخی نام این خودنمایی را اصطلاحا «کارگردان بازی» گذاشتهاند. بعضی از کارگردانها به دلایل مختلف میخواهند هر طور شده در اثر تولیدیشان خودی نشان بدهند. با یک حرکت دوربین عجیب، یک میزانسن نامألوف، استفاده اگزجره از نور یا صدا برخلاف فرم اصلی فیلم و بسیاری کارهای دیگر. این دسته از کارگردانان مدام میخواهند به بینندگان نشان بدهند که «ببینید من چقدر بلدم! ببینید من چه نبوغی دارم!» نتیجه این عمل همیشه هم چیز بدی از آب در نمیآید. با این حال خیلی از کارگردانها هستند که حضورشان در فیلم اصلا دیده نمیشود. همه المانهای اثر هنری آنها به شکلی آرام و متجانس کنار هم قرار گرفتهاند و مرزبندی میانشان اصلا قابل شناسایی نیست. تصاویر همانند یک آب روان به آرامی از مقابل بینندگان عبور میکنند و در یک جایی که گمان نمیرود ضربه نهاییشان را وارد میکنند. بیننده حتی در این لحظات هم همانند کسی که جادو شده به ادامه دل میسپارد و تنها وقتی تیتراژ میآید یا پرده میافتد متوجه میشود که چه اتفاقی رخ داده. این دقیقا چیزی است که در تیم رئالمادرید وجود دارد.
زیدان اگر کارگردان سینما میشد از آن دسته فیلمسازانی میشد که کسی حضورش را در فیلم احساس نمیکرد. از آن دسته کارگردانهایی که اهل خودنمایی نیستند. با اینکه میداند فیلم امضای او را دارد اما اصراری ندارد این امضا را بکند توی چشم مخاطب. گواردیولا این شکلی نیست. هنگام تماشای بازیهای تحت هدایت گواردیولا به راحتی میتوان حضور این مربی را در زمین دید. نبوغ او در تکتک حرکات بازیکنان تیمش قابل شناسایی است. همینطور مربیانی نظیر مورینیو یا سیمئونه یا کونته یا حتی یورگن کلوپ و چند نفر دیگر. در تیمهای تحت هدایت این مربیان همهچیز یکدست نیست. مثلا در تیم پپ شکل پاسکاری بازیکنان همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد، در تیم سیمئونه ساختار دفاعی و در تیم یورگن کلوپ گگنپرسینگ. در تیم زیدان هیچ چیزی بر دیگری ارجحیت پیدا نمیکند. تیم زیدان همانقدر که در کار دفاع خوب است در خط حمله هم موثر نشان میدهد. خط هافبک این تیم بهتر از لیورپول پرس از جلو و توپگیری را انجام میدهد اما کسی نمیگوید بازی رئال و تفکر زیدان مبتنی بر شیوه گگنپرسینگ میکنند. تیم زیدان معمولا در زمین مالک توپ است ولی هیچ کارشناسی بازی این تیم را مالکانه به صورت ویژه توصیف نمیکند. همینطور در نحوه استفاده از کنارهها یا بهره بردن از وینگرها. سپیدپوشان در زمین انواع و اقسام پاسکاریها را انجام میدهند و همیشه هر بازیکنی چند گزینه برای پاس دادن اطرافش دارد و در عین حال بازی آنها هیچ ارتباطی به تیکیتاکا ندارد. استفاده از اشتباهات حریف هم یکی دیگر از حقههای زیدان به شمار میرود که باز هم باعث نمیشود رئال را تیمی بدانیم که همه تمرکزش روی مجازات کردن رقیب است.
زیدان به این شکل است که میتواند در بازیهایی شبیه به بازی با لیورپول برنده شود. به همین شکل است که تماشاچیان بازی اغلب مواقع در لحظات به ثمر رسیدن گل رئال انتظار آن را ندارند. پدیدهای روی کاغذ و هنگام دیدن خیلی ساده ولی در پشت پرده و توی رختکن بسیار پیچیده و عمیق. به قول معروف گاهی سادگی به خاطر عمیق بودن است نه سطحنگری. سوالی که در این میان ایجاد میشود این است که زیدان چرا همیشه موفق نیست و مثلا فصل قبل مقابل منچسترسیتی شکست خورد؟ جدا از اینکه بالاخره بحث بر سر فوتبال است و میلیونها امکان بالقوه، میتوان این نکته را مدنظر داشت که حتی همه کارگردانهایی که علاقه به دیده شدن ندارند، معمولا با حضور یک سوپراستار در فیلمشان موافقت میکنند تا فروش حداقلی در گیشه را تضمین کنند. کمی بیربط اما فوتبال هم از این قاعده پیروی میکند. تیم زیدان وقتی یک سوپراستار به نام رونالدو داشت تا حد زیادی موفقیتش را در کسب نتیجه تضمین میکرد و بعد از رفتن او دچار مشکل شد. اما این بدان معنا نیست که همیشه وجود یک رونالدو برای موفقیت آدمی نظیر زیدان نیاز است. همانطور که بسیاری فیلمها بدون سوپراستارهای دهان پرکن توانستهاند گیشه را تسخیر کنند یا اصلا خودشان یک سوپراستار جدید و حتی مقطعی معرفی کنند. شاید امسال همان سالی باشد که نابغه فرانسوی، کسی که علاقهای ندارد نبوغش را بگذارد پشت ویترین، بتواند همین کار را در فوتبال انجام دهد. قطعا کسی که موفق میشود از وینیسیوس سوپراستار بسازد میتواند این ماموریت را به سرانجام برساند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.