آن شب تا دیر وقت در خانه «پروین»ماندیم به طوری که دیگر«پروین»اجازه نداد به خانه خودم برگردم. او و «ژینوس» قرار بود صبح زود به سرکار بروند به همین دلیل از من خواست شب را در کنار آنها بمانم وصبح بعد از رفتن آنها کلید منزل را به همسایه طبقه پایین بدهم و به خانه خودم بازگردم اما هنگام خواب وقتی «پروین»طلاهایش را درون کمد گذاشت ناگهان وسوسههای شیطانی به سراغم آمد و دریک لحظه تصمیم به سرقت طلاها گرفتم تا پول آنها را به «حسن»بدهم. صبح وقتی «ژینوس»و«پروین» از خانه خارج شدند من هم طلاها را برداشتم و قسمتی از لوازم را نیز به هم ریختم تا پروین تصور کند که دزد وارد خانه شده است.
سپس کلید را به همسایه آنها دادم و به منطقه گلشهر رفتم. طلاها را با قیمتی کمتر از بهای روز به یک طلا فروشی فروختم چون طلاها فاکتور نداشت،او آنها را به قیمت کمتری خرید. بعد از این ماجرا پولها را برداشتم و به سراغ«حسن»رفتم. پولها را به او دادم تا آهنگش را به بازار ارائه کند تا ما بتوانیم با هم ازدواج کنیم اما حدود یک ماه بعد«پروین»متوجه شد که دزدی وارد خانه اش نشده است و من به طلاهای او دستبرد زده ام. این بود که با شکایت وی، ماموران کلانتری سپاد مرا دستگیر کردند اما ای کاش …
در حالی که تحقیقات نیروهای تجسس کلانتری با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ جواد یعقوبی(رئیس کلانتری سپادمشهد)برای ریشه یابی این ماجرا آغاز شده بود،«پروین»از گناه دوستش گذشت و بدین ترتیب پرونده مذکور برای تعیین تکلیف قضایی به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.