تقریبا دیگر امیدی نیست
ساعت 24 - محسن رنانی اقتصاددان ایرانی پس از مدتها سکوت به تازگی نوشته است : تقریبا دیگر امیدی به حکومت نیست!*نه این که نظام نخواهد اوضاع بهتر شود، حتما میخواهد، اما دیگر توانش راندارد.
خیلی دلش میخوا هدبشود. اما نظام چنان ازاندیشمندا ن واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و چنان در محاصره رانت خواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد.

بدون تغییرات ساختاری و افق گشایی،امکان برون رفت از این باتلاق برای حکومت وجود ندارد. اماافقگشایی نیز نیازمنداعتماد به نفس و انرژی روانی عظیمی است که دیگردر ساختار قدرت دیده نمیشود. از بس همهچیز را بزک کردهاند، خودشان هم خوب میدانند که پشت صحنه چقدر خالی است و برای همین از ریسمان سیاه و سفید هم میترسند.
امتحانش ساده است؛ به آنها میگوییم نمیخواهد همه بحرانهای بزرگ کشور را حل کنید، فقط یک کار کوچک را به طور کامل و تا رسیدن به نتیجه مطلوب، انجام بدهید تا معلوم شود اصلا این سیستم هنوز زنده و پویا است یا در سراشیبی اضمحلال است.
در مهر ۱۳۹۵ گفتم حکومت دارد از مرحله امکان اصلاح عبور میکند و اگر میخواهد توانایی و پویایی خودش را به آزمون بسپارد فقط تکلیف بحران در یک مساله (بحران در صندوقهای بازنشستگی و تامین اجتماعی) را حل کند. اگر توانست،آنگاه بقیه حوزهها را هم میتواند.
الان میگویم نه تنها بحران صندوقهای بازنشستگی را، نه تنها بحران آب را، نه تنها بحران انرژی را، نه تنها بحران تورم را، نه تنها بحران بیکاری را و... نمیتواند بلکه مشکلات خیلی سادهتر را هم نخواهد توانست حل کند.
مثلا حل مساله آلودگی محصولات کشاورزی به کود و سموم شیمیایی را؛ یا حل مساله تصادفات و کشتههای سنگین رانندگی را؛ حتی کمتر از آن، پلاک نکردن خودروهای غیراستاندارد خودروسازهای داخلی را؛ همین چند مساله کوچک و ساده را هم نخواهند توانست.
✅میدانید چرا؟چون سرمایه اجتماعی حکومت تمام شده است.
سال ۱۳۸۱ گفتم سقوط سرمایه اجتماعی آغاز شده است؛ ولی حالا عرض میکنم سرمایهاجتماعی حکومت تمام شده است.
البته میتوانند با میتینگهای خیابانی هیاهو کنند، اما اقداماتی که نتیجه واقعی بدهد و به مردم حس واقعی بهبود بدهد را نخواهند توانست.اما در عوض به آینده ایران بسیار امیدوارم. هرچه اقتدار حکومت کاهش مییابد، اقتدار جامعه مدنی بالا میرود و با تداوم این ناموازنه، امید به آینده ایران بالاتر میرود.
یاد بگیریم... ✅اول: اطرافیان محمدرضا شاه گفتهاند که پول نفت که سرازیر شد شاه دیگر به حرف کسی گوش نمیداد. یاد بگیریم که پول زیاد را با عقل زیاد عوضی نگیریم. دوم: مردم میگفتند تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود. یاد بگیریم که کفن کردن هیچکس, هیچ مسالهای را حل نمیکند.
سوم: به روایت اسدالله عَلَم محمدرضا شاه یکبار در جواب عَلم که خواسته بود کمیسیونی تشکیل شود برای مسایل مملکت گفته بود کمیسیون لازم نیست خودم کافی هستم.یاد بگیریم خیلی وقتها خودمان کافی نیستیم. چهارم: عدهای هم بودند که به امید آب و برق مجانی انقلاب کردند. یاد بگیریم آرزوی مفتخوری را کنار بگذاریم, چون اخر عاقبت ندارد. ۴۳ سال فرصت...
۴۳ سال فرصت بود تا چابهار بهتر از دبی باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا بندرعباس بهتر از دوحه باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا بوشهر بهتر از ابوظبی باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا اصفهان همتراز پاریس باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا شیراز همتراز لندن باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا گیلان بهتر از سوئیس باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا مازندران بهتر از هلند باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا تبریز هم شآن فرانکفورت باشد. ۴۳ سال فرصت بود تا تهران همتراز برلین باشد.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.