رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 658291

نبردهایی از جنس قالیباف در جولان و تهران

ساعت 24 - روز گذشته و در شرایطی که خبرها درباره نظرات آژانس و تروئیکای اروپایی و حتی سخنرانی رئیس جمهوری ایران داغ‌تر از همیشه بود، محمدباقر قالیباف توانست یک گفت‌وگوی طولانی ویدئویی خود را به تیتر یک رسانه‌ها تحمیل کند.

رئیس مجلس شورای اسلامی در این مصاحبه، جمله‌ای را تکرار کرد که بارها از زبان فرماندهان سپاه و چهره‌های شاخص جناح اصولگرا شنیده‌ایم: «حمایت از حزب‌الله و حماس یعنی دفاع از امنیت ملی ایران؛ اگر در مرز جولان نجنگیم، باید در ۳۰ کیلومتری مرز خودمان بجنگیم»؛

جمله‌ای که در ظاهر، ادامه همان استدلال‌های قدیمی درباره ضرورت «جنگ در دوردست برای جلوگیری از جنگ در داخل» است، اما در شرایط کنونی ایران و جهان، معنای دیگری پیدا کرده و پرسش‌های تازه‌ای را پیش روی نخبگان و افکار عمومی قرار می‌دهد. قالیباف حتی یک گام فراتر رفت و خطاب به همان کسانی که سال‌ها پیش شعار «نه غزه، نه لبنان» سر داده بودند، گفت حالا می‌فهمند چرا باید در مرز جولان مقابل اسرائیل ایستاد.

روایت از دمشق؛ تردیدهای بشار اسد

قالیباف در ادامه این گفت‌وگو خاطره‌ای از دیدار با بشار اسد بازگو کرد؛ جایی که رئیس‌جمهور سوریه به‌گفته او گاه بی‌انگیزه می‌شد و می‌گفت دیگر نیازی به حضور مستشاران ایرانی نیست. 

رئیس مجلس روایت می‌کند که به جای آن که دمشق با جدیت از تهران بخواهد تیپ‌ها و لشکرهای بیشتری اعزام کند، در مقاطعی تاکید می‌کرد «خودم می‌توانم اداره کنم.» 

او البته اضافه می‌کند که درنهایت سوریه یک کشور مستقل است و ایران نمی‌تواند بگوید «شما کشور نیستید»، اما همین روایت به‌خوبی تناقضات سیاست منطقه‌ای را آشکار می‌سازد.

رئیس مجلس در همان برنامه به این نکته اشاره می‌کند که وقتی روسیه توانست در عرصه نظامی وارد شود، چرا ایران نتوانست چین را هم درگیر کند؟ مگر نه این که شعار همیشگی تهران «مقابله با یکجانبه‌گرایی آمریکا» بوده است؟ حال، پرسش این است که در این همه سال، چه دستاوردی به دست آمد و چرا تهران همچنان تنها ایستاده است؟

دستاوردها چه بوده است؟

اینجاست که پرسش اصلی رخ می‌نماید؛ همه این هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها برای ایران چه دستاوردی دربرداشته است؟ آیا واقعاً حضور در سوریه و لبنان توانست امنیت ملی ایران را تضمین کند یا برعکس، کشور را درگیر بحران‌های پیچیده و پرهزینه کرد؟

به‌ویژه اکنون که گزارش‌ها از احتمال قراردادهای امنیتی سوریه با اسرائیل حکایت دارد و لبنان هم صریحا می‌گوید جنگ دیگران را نمی‌خواهد. در چنین شرایطی باید پرسید که اگر محور مقاومت به معنای واقعی کلمه در حال دگرگونی باشد، آیا سیاست تهران در همه این سال‌ها بر محاسباتی نادرست استوار نبوده است؟

حضور قالیباف و شائبه مداخله

نکته دیگر حضور شخص قالیباف در لبنان است. او یکی از سران سه قوه است و سفرش به بیروت، آن هم در بحبوحه بحران غزه، عملاً شائبه حضور مستقیم و مستشاری ایران در جنگ را تقویت کرد؛ شائبه‌ای که مقامات رسمی بارها تلاش کرده بودند تکذیب کنند.

سیاست خارجی ایران باید یکپارچه، شفاف و در اختیار دستگاه دیپلماسی باشد. تنها در این صورت است که کشور می‌تواند از سایه جنگ‌های نیابتی بیرون بیاید، پیام‌های متناقض را کنار بگذارد و با تکیه بر عقلانیت، راهی برای خروج از بحران‌های پیچیده کنونی بیابد. بازدارندگی واقعی در تهران و در اتاق‌های دیپلماسی ساخته می‌شود

به بیان دیگر، همان سفر و همان تصاویر کافی بود تا روایت رسمی تهران مبنی بر استقلال تصمیم حزب‌الله مخدوش شود و این مساله را اگر اشتباه استراتژیک ندانیم، باید خطای تاکتیکی دانست که از همان‌جا ناشی می‌شود که عرصه سیاست خارجی به جای وزارت خارجه، در اختیار چهره‌های نظامی یا سیاسیِ خارج از دستگاه دیپلماسی قرار می‌گیرد. نتیجه‌اش چیزی نیست جز چندپارگی در تصمیم‌گیری و ارسال پیام‌های متناقض به جهان.

ضرورت یکپارچگی  در سیاست خارجی

سوال محوری اکنون همین است که آیا زمان آن نرسیده که سیاست خارجی ایران به‌طور کامل به وزارت امور خارجه و دستگاه دیپلماسی سپرده شود؟ مگر نه این که در همه جای دنیا، دیپلماسی مسئول تنظیم روابط خارجی و بیان مواضع ملی است؟ چگونه می‌شود که در ایران، رئیس مجلس از ضرورت جنگ در جولان سخن بگوید، در حالی که دولت درگیر مهار بحران‌های اقتصادی و تلاش برای گشودن باب مذاکره با جهان است؟ این چندپارگی همان خلایی است که به رقبای ایران اجازه می‌دهد از تناقضات داخلی بهره‌برداری کنند.

بازدارندگی واقعی در کجاست؟

از نگاه بسیاری از کارشناسان، بازدارندگی واقعی نه در شبکه‌های نیابتی، بلکه در ترکیب سه عنصر به دست می‌آید: توان نظامی ملی، دیپلماسی فعال و مشروعیت داخلی. 

اکنون ایران هرچند که به درستی در حوزه نظامی سرمایه‌گذاری گسترده کرده، اما دو ضلع دیگر را تا حد زیادی فراموش کرده است. نتیجه آن شده که در منطقه‌ای پرآشوب، تهران اغلب به‌عنوان بازیگری دیده می‌شود که بیشتر از آن که بر دیپلماسی و همکاری تکیه کند، بر سلاح و نیروهای نیابتی تکیه دارد و در چنین فضایی، طبیعی است که حتی متحدان سنتی هم از خستگی سخن بگویند و فاصله بگیرند.

دمشق و استقلال عمل

همچنین قالیباف در روایت خود از سوریه می‌گوید که بشار اسد گاه تاکید داشت دیگر نیازی به مستشاران ایرانی ندارد. این جمله به ظاهر ساده، معنای عمیقی دارد؛ دمشق در بزنگاه‌هایی تصمیم می‌گیرد اولویت‌های ملی خود را دنبال کند، حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن هزینه‌های تهران باشد.

وقتی قالیباف می‌گوید «اگر در مرز جولان نجنگیم، باید در ۳۰ کیلومتری مرز خودمان بجنگیم»، عملاً می‌پذیرد که احتمال جنگ در خاک ایران جدی است. اما پرسش اینجاست که مگر سیاست «جنگ در دوردست» قرار نبود دقیقاً برای جلوگیری از چنین سناریویی طراحی شود؟ پس آن سرمایه‌گذاری کجای این راهبرد قرار دارد وقتی خط مقدم نبرد به تهران منتقل شده است؟ 

درست به همین دلیل است که گزارش‌ها درباره مذاکرات امنیتی سوریه با اسرائیل، برای ایران شوک‌آور بوده است. این تحولات نشان می‌دهد که حتی کشوری که ایران بیشترین سرمایه‌گذاری نظامی و سیاسی را در آن انجام داده، در نهایت راه خود را خواهد رفت و نمی‌توان آن را به‌عنوان ضامن همیشگی محور مقاومت در نظر گرفت.

در چنین شرایطی، بازاندیشی در سیاست منطقه‌ای دیگر یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت است. دولت پزشکیان که در آغاز راه خود قرار دارد، ناگزیر است استراتژی تازه‌ای طراحی کند. این استراتژی باید چند ویژگی کلیدی داشته باشد و نخست این که دیپلماسی را به جای سیاست نظامی در مرکز قرار دهد و در مرحله دوم حمایت از گروه‌های منطقه‌ای را مشروط، محدود و مشروط بر اساس منافع ملی تعریف کند؛ و سوم اینکه با کشورهای منطقه وارد گفت‌وگوهای شفاف شود تا نگرانی‌ها از دخالت ایران در «جنگ‌های دیگران» کاهش یابد. بدون چنین تغییراتی، تداوم مسیر کنونی تنها به انزوای بیشتر و فشارهای بین‌المللی شدیدتر خواهد انجامید.

چرا چین وارد نشد؟

قالیباف در سخنان خود پرسشی مهم را مطرح می‌کند و آن این است که چرا نتوانستیم چین را مانند روسیه درگیر کنیم؟ به نظر پاسخ برای خود او نیز روشن است؛ چون سیاست منطقه‌ای ایران نه بر پایه موازنه‌های دیپلماتیک، بلکه بر پایه معادلات نظامی و ایدئولوژیک بنا شده است.

چین و دیگر قدرت‌ها حاضر نیستند در پروژه‌ای شرکت کنند که اساساً محصول یک واکنش ایدئولوژیک است و منافع اقتصادی و سیاسی آن‌ها را تامین نمی‌کند. همین نکته بار دیگر ثابت می‌کند که برای جذب شرکای بزرگ، ایران ناگزیر است سیاست خارجی خود را از زمین نظامی به زمین دیپلماتیک منتقل کند.

توسعه ایرانی 

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها