آنچه پیروز است، آنکه شکست میخورد
ساعت 24 - حالا در این روزهای دشوار ایران نهتنها بیشترین ساکنان این سرزمین نگران نان و آب فردای خود و فرزندان خود هستند بلکه بیشتر سیاستورزان دارای انصاف و شرف که هنوز ایرانی و انسانی بودن خود را فراموش نکردهاند از این روزگار سخت ایرانیان ناشاد و رنجورند.
شاید در این داستان اغراقهایی نیز باشد و گروههایی باشند که هیزم خشک بر آتش اندوه ایرانیان میریزند اما واقعیت گزنده این است که ایرانیان ناشاد و ناخرسندند و میخواهند روزهای بهتری داشته باشند.
بسیاری از علاقهمندان به اقتصاد سیاسی ایران و نیز اقتصاددانان با اندیشههای متفاوت و متضاد و همچنین سیاستمداران چسبیده به بخش نخست هسته قدرت میپرسند چرا ایران به اینجا رسید؟ چرا سطح رفاه مادی ایرانیان در مقایسه با دیگر کشورها روندی کاهنده را تجربه کرد؟ برای پاسخ به این پرسش، پاسخهایی گوناگون از سوی اندیشمندان و حتی آدمهای ساده شنیده و خوانده میشود. نگارنده باور دارد ریشه این شرایط دشوار در جمهوری اسلامی که مردم را خشمگین کرده، باید نگاه غیرکارشناسی به علم اقتصاد و قانونهای این علم دانست. این پدیده بیشترین بدبختی را برای مردم به بار آورده است. داستان از همان روزهای بلافاصله پس از سقوط رژیم سیاسی پیشین و به بار نشستن انقلاب شروع شد. به این معنی که انقلابیون پیروز بدون هیچ برنامه اقتصادی برای اداره کشور هرآنچه از نظام سیاسی در ژرفای خودش بازمانده بود را نگه داشتند و به تغییرات شکلی تن دادند.
انقلابیون پیروز اقتصادی را تحویل گرفتند که باوجود راهبردهای اشتباه در مسیر توسعهیافتگی اما به کمک درآمدهای حاصل از صادرات نفت توانا و سرپا بود؛ آنطورکه نخستین رییس بانک مرکزی پس از انقلاب خبر دارد ۱۲میلیارددلار ذخیره ارزی وجود داشت. انبارها پر و بندرها و گمرکها انباشته از کالاهای وارداتی بود.
این وضعیت انقلابیون را به اشتباهانداخت که اداره اقتصاد کشور آسان است و فقط باید آدم بدها بروند و انقلابیون نیکاندیش بیایند. از سوی دیگر در آن سالها اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سرپا بود و به انقلابیون آدرس میداد که ارادهگرایی میتواند بر علم اقتصاد پیروز شود و در ایران نیز رقابت انقلابیون چپ با انقلابیون مذهبی فوران میکرد.
به این ترتیب بود که نیاز به دانش اقتصاد پدیدار نشد و جنگ هم مزید بر این شد و اداره اقتصاد به دست سیاسیون افتاد. در دولتهای پس از جنگ نیز به دلیل وفور درآمد ارزی به نسبتهای گوناگون راه پرت کردن دانش و بینش اقتصادی فراخ شد. بیرون کردن دانش اقتصادی از اداره اقتصادی کشور در ۴۷سال- و حتی پیش از آن- آرامآرام کشور را به رشد پایین و تورم بالا معتاد کرد و چون هنوز پول نفت بود کسی به فکر سلامت اداره اقتصاد نیفتاد. برآیند این راهبرد و لجبازی با دانش اقتصاد که البته سیاست خارجی هم مزید بر علت بود اقتصاد ایران را به جایی رسانده است که توانایی برخاستن آن به پایان میرسد.
آنچه از این فرآیند برجا مانده این است که نادیده انگاشتن دانش اقتصاد راه فلاکت را باز میکند و آنکه شکست میخورد کسی است که با دانش اقتصاد سرسختی میکند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.