رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 661142

از خودفریبی سیاسی تا دیگر فریبی

ساعت 24 - عباس عبدی در اعتماد نوشته است :تعریف دیگری هم از انسان می‌توان داشت. انسان حیوانی است که آگاهانه دروغ می‌گوید و حتی بالاتر از آن خودفریبی می‌کند. نه فقط دیگران، بلکه خود را نیز فریب می‌دهد. در واقع انسان توانایی ساختن واقعیت‌های جایگزین و حتی جعلی را دارد. البته این کار نیازمند توانایی شناختی پیچیده انسان است و با قدرت زبان و نمادسازی نیز پیوند دارد.

برخلاف فریبکاری که می‌تواند غریزی هم باشد و در برخی از حیوانات نیز هست، خودفریبی فرآیندی خودآگاه یا نیمه خودآگاه است، فرد با پنهان کردن واقعیت‌های ناخوشایند، تهدیدآمیز و ناسازگار با باورهایش، خود را فریب می‌دهد. همچنین با توجیهات غیرمنطقی سعی می‌کند باورها و رفتارهایش را موجه سازد.

یا برای هماهنگی و تعارضات شناختی خود دست به تحریف ادراک می‌زند. از این نظر خودفریبی علاوه بر اینکه با خودآگاهی فرد و قدرت روایت‌سازی ارتباط دارد، تحت تاثیر هویت و ارزش‌های فرد نیز هست. این ویژگی در هیچ حیوانی دیده نشده است.

اپرسش این است که این خودفریبی در کدام حوزه زندگی ما بیشتر دیده می‌شود و چرا؟ به احتمال فراوان ابعاد خودفریبی که می‌تواند با دگرفریبی هم همراه شود یا با دگرفریبی آغاز و به خودفریبی منتهی شود، در سیاست بیش از حوزه‌های دیگر است. 

سیاست و انگیزه‌های قوی کنشگران آن همراه با مقولاتی چون قدرت، ایدئولوژی، هویت گروهی و بقا و نیز ارتباط میان هدف و وسیله، می‌تواند از علل تشدید خودفریبی در این حوزه باشد. عدم تقارن‌های اطلاعاتی و وجود حلقه‌های مشورتی همفکر و محدود و چارچوب‌های بسته فکری، خودفریبی جمعی را تشدید می‌کند، به ویژه هنگامی که آزادی تعامل و تقاطی افکار نیز میان آنان نباشد. جهت‌گیری هویتی نقش برجسته‌ای در بروز این ویژگی دارد. همان‌طور که گفته شد این پدیده در سیاست بیشتر دیده می‌شود، شاید بتوان در کنار عواملی چون ایدئولوژی و هویت، ترکیب دو علت را در این پدیده موثرتر دانست. اول؛ وابستگی به مسیر است. به عبارت دیگر تصمیمات و رویدادهای سیاسی گذشته نه تنها هویت ایجاد می‌کند که عقب‌نشینی از آن پرهزینه تلقی می‌شود، بلکه دامنه انتخاب‌های ممکن را در حال و آینده محدود جلوه می‌دهد، در نتیجه سیاستمداران حتی در مواجهه با شواهد آشکار از شکست، به سیاست ناکارآمد گذشته ادامه داده و خود را فریب می‌دهند. دوم؛ ساختار هزینه و منفعت در سیاست است. هر رفتاری می‌تواند از نظر هزینه و فایده متفاوت یا غیرمتقارن باشد. مثلا خرید ما از بقالی و نانوایی صددرصد متقارن است. هزینه از جیب خودمان است که پرداخت می‌کنیم، همه فایده نیز نصیب ما می‌شود و محصول را مصرف می‌کنیم، ولی هزینه و فایده در سیاست به کلی نامتقارن است.

سیاستمداران دنبال سیاست‌هایی هستند که منافع آن اغلب می‌تواند شخصی یا گروهی مربوط به خودشان باشد ولی هزینه آن از جیب مردم است. یا برعکس از سیاست‌هایی گریزان هستند که هزینه آن گریبان خودشان و گروه‌شان را بگیرد حتی اگر فواید آن نصیب مردم شود.

برای توجیه این دو نوع تصمیم سیاسی، دست به کار دگرفریبی و نیز خودفریبی می‌زنند. مساله مهم دیگر در زمان‌بندی هزینه‌ها و پاداش‌ها است که سیاستمداران دنبال فرار از هزینه‌های کوتاه‌مدت و جلب منافع کوتاه‌مدت هستند. در حالی که منافع و هزینه‌های بلندمدت را نادیده می‌گیرند یا انکار می‌کنند.

نمونه آشکار آن سیاست‌های پولی تورم‌زا در ایران است که اکنون بیش از ۵ دهه در حال اجرا است. یا سیاست قیمت‌گذاری انرژی و ارز است. در چنین شرایطی، هزینه‌های خطای سیاسی، اجتماعی می‌شود، درحالی که منافع هر موفقیت سیاسی، خصوصی و شخصی می‌شود و این ساختار به ‌شدت وابسته به مسیر است و ریشه خودفریبی و دگرفریبی است و رابطه میان روان‌شناسی سیاسی و اقتصاد سیاسی را به خوبی نشان می‌دهد. چه می‌توان کرد؟ قطعا راه‌هایی برای تخفیف این مشکل هست که گفتن جزییات آن‌ها خارج از تصورات متعارف برای اجرا شدن است، ولی در مجموع باید ساختارهای سیاسی را به سوی مسوولیت‌پذیری و پاسخگویی مستقیم هدایت و اصلاح کرد.

بدون شفافیت و دسترسی آزاد به اطلاعات این ساختار اصلاح‌پذیر نخواهد شد. انگیزه‌های مالی و اقتصادی را باید به نحوی اصلاح کرد که رویکرد بلندمدت بر کوتاه‌مدت ترجیح داده شود.

تقسیم قدرت و نظام نظارتی آزاد و چند لایه ضروری است. از فناوری‌های جدید برای کاهش فاصله میان سیاستگذار و مردم می‌توان استفاده کرد. در مجموع باید سرنوشت هر تصمیم‌گیری را با نتایج تصمیم همبسته نمود. کاهش انحصار اطلاعات و توزیع به جای تمرکز قدرت راه‌حل این مشکل است.  

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها