رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 354580

در گفت و گو با دکتر سیدجواد صالحی بررسی شد

ایماژهای برجامی ایران، آمریکا و اروپا

ساعت 24 - دکتر سیدجواد صالحی استاد روابط بین الملل دانشگاه است. او از جمله تحلیل گرانی است که در شرایط کرخت کنونی بحث و نظر همواره صحبت و نظری متفاوت و جدید دارد. صالحی در گفت و گوی پیش رو برجام را از 5 زاویه و نگاه مورد بررسی قرار می دهد و معتقد است رفتار امروز ترامپ با برجام در جامعه و نهادهای قدرت آمریکا دارای پشتوانه ای قوی است.

دکتر سیدجواد صالحی
محمدرضا ستاری - دکتر سیدجواد صالحی استاد روابط بین الملل دانشگاه است. او از جمله تحلیل گرانی است که در شرایط کرخت کنونی بحث و نظر همواره صحبت و نظری متفاوت و جدید دارد. صالحی در گفت و گوی پیش رو برجام را از 5 زاویه و نگاه مورد بررسی قرار می دهد و معتقد است رفتار امروز ترامپ با برجام در جامعه و نهادهای قدرت آمریکا دارای پشتوانه ای قوی است. این استاد دانشگاه همچنین با تشریح روابط میان اروپا و آمریکا معتقد است باید نسبت به این موضوع واقع بین بود و دانست که اروپایی ها اگر مجبور به انتخاب باشند، قطعا به سوی واشنگتن خواهند رفت. وی همچنین بحثی هایی از قبیل اقدام متقابل ایران برای خروج از برجام یا NPT را سبب تضعیف موضع کشور می داند و معتقد است در شرایط کنونی باید حفظ وحدت ملی به همراه آسیب شنایی از وضعیت فعلی مورد توجه جدی قرار بگیرد.او درگفت وگو با نشریه نامه اتاق بازرگانی دیدگاه خودرا تشریح کرده است که می خوانید:


پس از ماه‌ها مذاکرات فشرده میان ایران و گروه1+5 سرانجام توافق هسته‌ای در قالب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به نتیجه رسید. در ابتدای کار همه چیز در ظاهر به شکل مطلوبی پیش می‌رفت تا اینکه با حضور ترامپ در کاخ سفید شرایط به طرز غیر قابل پیش‌بینی تغییر کرد. اکنون وضعیت این توافق بین‌المللی به گونه‌ای است که همگان در داخل کشور از آن مطلع هستند. به نظر شما چرا شرایط به این صورت دگرگون شد و آمریکا اکنون در قبال برجام به دنبال چه راهبردی است؟


برجام یک موضوعِ پیچیدۀ حقوقی، سیاسی و بین المللی است که از زمان عقد تا حال حاضر از لایه های و وجوهِ مختلفی به آن نگریسته شده است. در این میان هر کس هم از ظن خود به آن نگریسته است. عده-ای سعی داشتند نگاه اقتصادی نسبت به آن داشته و فکر می کردند عقد برجام به معنای حلِ تمام مشکلاتِ اقتصادی کشور است. عده ای فکر می کردند برجام به منزلۀ خلع سلاحِ منطقه ای و بین المللی ایران است و عده ای هم آن را نوعی اجماعِ جهانی در مقابل تهدیدات یا تصورِ تهدیدات از ایران در نظام منطقه ای و جهانی تلقی می کردند. با تمام این تفاسیر به هر حال 22 ماه مذاکراتِ فشرده کار را به امضای برنامه جامع اقدام مشترک رساند که در ابتدا نوعی فضای خوش‌بینی نیز بر آن حاکم بود.ایماژها یا تصاویری که از برجام در ایران ارائه می شد طبیعتاً تصاویری مثبت بود. حتی آقای ظریف به منزلۀ نمادِ تکنوکراسی و دیپلماسی، نمادِ ایستادگی و قهرمانی، نمادِ منجی گرایی، نمادِ قهرمان ملی و امیرکبیری در جامعۀ ما مطرح شد؛ اما هیچ کس از واقعیت های برجام در انظار و افکار عمومی و حتی در رسانه های ما صحبتی به میان نیاورد. اینکه برجام نقطه ای از مشکلات ما و غرب و همچنین ایالات متحده آمریکا است. باید تاکید کنم که مشکلات ما در یک کانتکسِ تاریخی، عمیق و گسترده ای بود که برجام به تنهایی توانایی حل آن را نداشت، بلکه می توانست پایه ای یا پله ای باشد برای حلِ سایر مشکلات.


طبیعتاً در آن مقطع زمانی که ما به برجام تن دادیم، عوامل و مولفه های داخلی، بین المللی و منطقه ای ما را به اینجا رساند. تورم لجام گسیخته، بحث فشارهای منطقه ای، احساس خطرات ناشی از جنگ، انزوا، بلوکه شدن دارایی ها، قطع واردات انرژی از ایران همگی از عواملی بودند که در آن شرایط برجام می‌توانست به عنوان یک سوپاپِ اطمینانی برای نظام سیاسی ما تلقی شود. اما در همان زمان طبیعتاً در لایه های اجتماعیِ جهان عرب همانطور که در فضای جامعۀ ما هم انتقادات به چشم می خورد، انتقادات و نقدهایی وجود داشت. طبعتاً فقط لایۀاصولگرایی ما در جامعه نبود که برجام را به منزلۀ نوعی وادادگی، غفلت، غرب -گرایی و تسلیم تلقی می کرد، بلکه کسانی بودند در جامعه ایالات متحده آمریکا که درحقیقت از آن به عنوان قراردادی منفی یاد کرده و احساس می کردند که جمهوری اسلامی از آن برای بقا و تقویتِ خودش استفاده می کند. در رسانه های غربی اتفاقاً یکی از تحلیل هایی که من می دیدم این بود که موضعی که امروز ترامپ دارد مطرح می کند یک موضع شخصی و فردی نیست بلکه یک بازتابِ ساختاری و نهادینه در پشتِ سر خودش در جامعۀ آمریکا را نمایندگی می کند. این ساختارِ نهادمند در همۀ وجوه رسانه ای، تبلیغی، تصمیم گیری، از وزارت دفاع گرفته تا وزارت خارجه، بافت اجتماعی و روشنفکری آمریکا را با خود هماهنگ می کند.طبیعتاً اگر وجوهِ دوگانۀ بدبینی از این و آن سو را هم اضافه کنیم بحث برجام را باید از لایه های مختلف مورد کنکاش قرار داد. یعنی تقلیل برجام به سطح روابط دو قدرت ایران و ایالات متحده آمریکا شاید ساده لوحانه باشد.

طبیعتاً بخشی از منازعاتِ امروز در حوزۀ برجام بین ایران و آمریکا بازتابِ جدال قدرت یا ساخت یابیِ جدید قدرت در عرصۀ بین المللی و منافع بازیگرانِ فراملی از روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا است که بعضی ها از احساسِ بازندگی تا احساس برندگیِ مطلق راجع به آن صحبت می کنند. ترامپ به عنوان یک شخصیت عملگرا و منفعت طلب تر امروز از منظر اقتصادی صرفِ دو دوتایی این معادله را درنظر می گیرد که این برجام چه منافعی برای ایالات متحده آمریکا داشته است؟ طبیعتاً از این منظر تحت فشار قرار دادن سایر بازیگران به معنای افزایش منافع ایالات متحده آمریکاست که در برجام نادیده گرفته شده است. اما در سایر سطوح اگر بخواهیم به موضوع برجام نگاه کنیم باید به چند موضوع یا چند عامل اشاره کنیم؛ من براساس تحلیل ها، صحبت ها،موضع-گیری ها یا مقاله هایی که ملاحظه کردم به چند فاکتور اشاره می کنم: یک اعتقاد بر این است که رفتارِ ترامپ در حقیقت در شرایط فعلی تحت تاثیر بدنۀاجتماعیِ ایالات متحده آمریکا است و این نشان می-دهد که فضای اجتماعیِ ایالات متحده آمریکا شدیداً ضدایرانی و تحت تاثیر فاکتورهایی همچون تسخیر لانه جاسوسی، بحث لبنان و تنگناها و مضایقی است که ایران در منطقه علیه منافع آمریکا ایجاد کرده و اثرِ خود را در ایالات متحده آمریکا به جای گذاشته است.

به همین خاطر برجام را نمی توانید با این بدبینیِ ساختاری که در هر دو کشور اعم از ایالات متحده آمریکا و ایران شکل گرفته است تحلیل کنید؛ پس صدای ترامپ از این منظر بازتابِ تحولاتِ ساختاری و اجتماعی است که در آمریکا وجود دارد.دومین تحلیل بر این باور است که برجام یک اقدام برنامه ریزی شده براساس خیانت، فریب و دغل-کاری بود که غربی ها و در راس آنها آمریکا و اسرائیل وارد شدند و بعد به تبع آن اروپایی ها را هم متقاعد کردند که ظرفیت هایی که ایران در قالب فناوری های نوین و هسته ای کسب کرده است را از بین ببرند. چون تحقق قراردادهای بین المللی در دنیای نوین و در فضای آنارشیک و هابزی عملاً بر پایه قدرت است، در نتیجه دیدگاه بر این مبنا خواهد بود که وقتی این ظرفیت ها و پتانسیل ها از ایران سلب شد، نهایتاً ایران در این شرایط عملاً کاری را نمی‌تواند صورت داده و حداکثر می‌تواند تهدیداتی مبنی بر خروج از برجام یا بازگشت به شرایط گذشته را مطرح کند. این دیدگاه معتقد است که در حقیقت این برنامه ریزیِ خدعه آمیز راهکاری بوده برای به تاخیر انداختن ظرفیت های ایران در دستیابی به خواست های خود.سومین تحلیل بر این باور است که برجام قراردادی مفید و سازنده برای حل و فصل مشکلات ایران، غرب و ایالات متحده آمریکا بوده، اما وجودِ عوامل بدیل یا خنثی ساز یا دولت های پنهان باعث شد خوش بینی ها جای خود را به بدبینی داده و عملاً برجام را ناکارآمد سازد. اینها بر این باورند که ظرفیتِ نوشتاری و متنی برجام از لحاظ تحلیل محتوا شاید ایرادِ اساسی نداشته باشد. چرا که مکانیزمِ حلِ منازعه، توافق ها، امتیازات براساس بازی بُرد ـ بُرد را در خود نهفته دارد اما حوادث و وقایع محیطی که عمدتاً در یمن و سوریه اتفاق افتاده و بحث آزمایش های موشکی، تشدیدکنندۀ ناکارآمدی برجام و عاملی برای بهانه دادن به دست دولت های غربی شده است.


برای همین است که اکنون شاهدیم اروپایی‌ها علاوه بر تلاش برای حفظ برجام، نوعی راهبرد در خصوص دادن تضمین‌های امنیتی به آمریکا برای بحث‌های منطقه‌ای و برنامه‌ موشکی ایران هستند و به صراحت نیز موضع خود را بیان می‌کنند.


چهارمین دیدگاه بر این باور است که برجام به عنوان یک توافقِ حقوقی قربانیِ موازنه ها، بازی ها یا جدال های منطقه ای است و در این میان نقش اسرائیل به عنوان عاملِ تسریع بخش یا شتاب دهنده و در کنار آن کشورهای عربی مانند عربستان و امارات را باید به آن افزود. سطح برداشت کشورهای منطقه ای از تهدید ایران چه در قالب بحث هلال شیعی، چه در قالب بحث دستیابی ایران به آب های دریای مدیترانه و چه در بحث شکل گیری مثلث شیعه لبنان، سوریه و ایران و عراق، آنها را بر این باور رسانده که با وجود چنین سطحی از تهدیدات برای ناکارآمدسازی برجام اقدام کنند.


در این میان بر خلاف رویکردهای مسالمت جویانۀاوباما که در مقطعی به دنبال کاستن از تنش ها در منطقه بود، شخصیتِ مجادله گر و جنجالی ترامپ تحت تاثیر لابی های منطقه ای قرار گرفته و امتیازات و پیشنهادهای کلان به همراه دورنمای کسب بازارهای گسترده خود به خود این تنگناها را به وجود آورده است.پنجمین تحلیلی که وجود دارد بر این باور است که برجام یک سندِ حقوقی است که طبیعتاً تحت تفسیرهای مختلفی قرار می گیرد، اما آن چیزی که باعث شد امروز ترامپ بخواهد از آن بهره برداری بکند، درحقیقت تامین منافع آمریکا و حمایت از متحدینِ منطقه ای این کشور است. ترامپ در کلیت ماجرا برخلاف آن بلندپروازی هایی که در مواضع اش به چشم می خورد، به دنبال پروپاگاندایی است برای رسیدن به اهداف دیگر. به عبارتی دیگر پروپاگاندایی بر پایه یک رفتار تاکتیکی برای انجام مذاکرات متوالی بعدی، برای اخذ منافع بیشتر. به زعم این گروه، جمهوری اسلامی ایران در شرایط اقتصادی، منطقه ای و پایگاه اجتماعی مناسبی قرار ندارد و غربی ها هم دارند از این فضا استفاده می کنند و می-خواهند به خواسته هایی که در شرایط اول نتوانستند یا امکان تحقق آن نبود، در مراحل بعدی به آن دست پیدا کنند. با این توضیحات باید خاطرنشان کنم که طبیعتاً در سطوح تحلیلی داخل و خارج هر 5 بُعد این تحلیل ها را می توان مشاهده کرد که بنا به نوع جهت گیری رسانه، نویسنده یا پایگاهِ تحلیلی و افکار و اندیشه های هستی شناسانه اش ممکن است یکی از اینها کمرنگ یا برجسته تر باشد.


آقای دکتر صالحی با توضیحاتی که شما ارائه دادید، یک سوال مهم مطرح می شود. اینکه در مواجهه میان ایران و آمریکا بر سر برجام، اروپا نقش فعالی بر عهده دارد و به ظاهر هم تلاش زیادی برای حفظ توافق می کند. اما سوال اصلی این است که اروپا تا کجا با ماست؟ هر چند میان دنیای کانتی اروپا با دنیای هابزی آمریکا در سطوحی از سیاست ها تفاوت هایی وجود دارد، اما به واسطه روابط گسترده سیاسی و اقتصادی در نهایت این دو چسبندگی خاصی به یکدیگر دارند. ارزیابی شما از این مساله چیست؟


به این سوال از چند بُعد می شود پاسخ داد. یکی از منظر نگاهِ یا رهیافت تاریخی است. از این منظر طبیعتاً امکانِ تمایزگذاری بین آمریکا و اروپا در شرایط فعلی سخت است. درست است که در کلان فلسفی اروپا ممکن است که یک نگاهِ کانتی و آمریکا دیدگاه هابزی داشته باشد، اما در سیاست خارجی طبیعتاً این منافع است که حرفِ اول را می زند. هم برای اروپا و هم برای آمریکا در همۀ مواقع یک اصل قطعی وجود دارد و آن منافع دائمی موجود میان آنهاست. در این منافع طبیعتاً اروپا از لحاظ پیوستار و چسبندگی خودش را با اقتصاد آمریکا تعریف کرده و می کند. مطمئناً همینطور که امروز اقتصاد ایران در معادلات کلان اقتصادی آمریکا جایگاهی ندارد، اگر اروپایی ها هم مجبور به انتخاب شوند ایالات متحده آمریکا را انتخاب خواهند کرد. تجربۀ حداقل چند دهه ای ما در نگاه به اروپا به عنوان کانون حل و فصل منازعات ، تجربۀ چندان خوشایند و مطلوبی نیست.اروپایی ها نشان دادند که در بحث حل و فصل مشکلات ایران در بحث های هسته ای، تا زمانی که آمریکا اراده ای نکرد به جایی نرسیدند و در بسیاری از مقاطع که مذاکرات بین ایران و اروپا نهایی شده بود ایالات متحده آمریکا به زیر میز زد.من تفکیکی بین اینها قائل نیستم، به همین خاطر شاید در مقطعی ایران بتواند از اهرم چانه زنی اروپا بهره بگیرد اما این اهرم نه اهرمی مطمئن است، نه شفاءبخش است و نه تداوم خواهد داشت. ما اگر از لحاظ فلسفی نگاه کنیم، در کنار دیدگاه تاریخی، امروزه در حوزۀ دغدغه ها مطمئناً نزدیکی بین آمریکا و اروپا بیشتر است. به عنوان نمونه در بحث های امنیتی یا دغدغه های امنیتی یا بحث تهدیدات امنیتی امروز نزدیکی بین آمریکا و اروپا بیشتر است تا اروپا و ایران.


دوم از منظر تحت تاثیر قرار گرفتن فشارهای منطقه ای و ظرفیت های منطقه ای، کشورهای اروپایی با اکثر کشورهای منطقه ای که کار می کنند کشورهایی هستند که با جمهوری اسلامی ایران زاویه دارند. شاید در بعضی از موارد برای متعادل کردن این فضاها گامی برداشته و در بعضی از بخش های سعی کردند با اطمینان بخشی به آنها حرکت کنند، اما وقتی که این فضای بدبینی و زاویه داشتن با ایران، پیوندش با آمریکا در حال افزایش باشد و ضریب مداخله گری اسرائیل که اثر گسترده ای در رفتار تصمیم گیرندگان و تصمیم سازان آمریکایی و اروپایی دارد بالا بگیرد، در آن زمان است که باز مجدداً آمریکا و اروپا با یکدیگر پیوند مشترک خواهند خورد.بحث سوم مربوط به تراز تجاری و منافع اقتصادی میان آمریکا و اروپاست. از این منظر باز ظرفیت های همکاری های ایران در سطحی نیست که اروپایی ها بخواهند ایثار کرده یا حداقل با ترامپ بر سرِ موضوع ایران وارد جدال شوند. در بحث های حقوق بشری و مسائل دیگری هم که اگر بخواهیم ضمیمه بکنیم لایحه های این بدبینی و عمق اختلافات مطمئناً عمیق تر می شود.


با توجه به نکاتی که توضیح دادید، خب اکنون ما با یک توافقی مواجه هستیم که نه به قول بعضی ها فتح الفتوح است و نه سند خیانت، بلکه توافقی است که در یک قالب برد- برد منجر به کسب دستاوردهای مهمی همچون خروج از فصل هفتم منشور، بسته شدن پرونده PMD و ملغی شدن قطعنامه 1929 شد. مطمئناً در ابتدای امر فضایی ایجاد شده بود که ما می توانستیم با تعمیم دادن آن به برخی مسائل از این فضا بهره برداری کنیم. به عنوان مثال برجام در فضای مطلوب سال 1394 می توانست در منطقه و تنش زدایی ما با همسایگان اهرم مناسبی باشد که متاسفانه از آن استفاده بهینه نشد. حال اکنون نیز در فضایی ایجاد شده و قوت گرفتن بحث خروج احتمالی آمریکا، مسئولان راهکارهای مختلفی همچون بازگشت به غنی سازی 20 درصد یا حتی خروج از NPT را مطرح می کنند. به نظر شما در شرایط فعلی بهترین راهکار برای ما چیست؟


از منظر ساختاری امروز کشورها نمی توانند به تنهایی تصمیمات شان را نقص کنند. امروزه در دنیایی به سر می بریم که چه از لحاظ محیط بازی و چه از لحاظ فضای این بازی، کشورها تحت تاثیر فضای فراملی بوده و هر کس بر اساس قدرت خود سعی می کند که اهدافش را پیش ببرد. به همین خاطر محذورات و مقدورات براساس توانِ ملی اتخاذ می شود؛ همانطوری که ما در زمان اخذ برجام براساس یکسری از محذورات سند را امضاء کردیم، طبیعی است که منافعی و مضراتی برای ما داشته همانطور که برای دیگران نیزداشته است. اما در این مقطع شخصاً اعتقاد دارم برخوردِ صفر و یکی در اعلام مواضع به هیچ وجه نه منطقی است و نه متناسب با منافع ملی ماست. ما باید یک تبیین واقعی از برجام داشته باشیم، نه براساس آن خوش بینی های کاذب و منجی گرایانه و نه براساس آن بدبینی های توهم گونه. باید با نظام بین الملل و نظام منطقه ای همکاری کنیم. باید آسیب شناسی کنیم که چرا برجام به عنوان یک نوع اهرمِ تعادل بخش و توازن بخش در نظام جهانی و منطقه ای که یک روزی مورد استقبال همه قرار می گیرد، امروز در یک فضای بدبینی و منفی به آن نگاه می شود.طبیعتاً این آسیب شناسی می تواند به ما کمک کند. اقدامات حساسیت زا اعم از رفتارهای منطقه ایِ تهدیدبخش، فضاسازی هایی که به دست خودمان و با خباثت دیگران ایجاد شده است باید آسیب شناسی شود. من شخصاً اعتقاد دارم فضایی که امروز در آن واقع شدیم فضای مناسبی نیست اما باید از ظرفیت های برجام و مکانیزم های حل و فصل اختلافات که در آن پیش بینی شده است، بهره بگیریم. در اینجا خروج ما از NPT و از برجام نه تنها موضع ما را تقویت نخواهد کرد بلکه ما در یک موقعیتی به مراتب ضعیف تر قرار خواهد داد و اجماع جهانی و بین-المللی را علیه ما برخواهد انگیخت. طبیعتاً در بحث برجام ما باید با اروپا، با روسیه، با چین مذاکره کنیم. در این میان رفتارهای منطقه ای و سیاست خارجی باید در حوزه های تنش زدایی حرکت کند. هر چند در شرایط فعلی منطقه ای و جهانی پیش بردن این الگو برای ما دشوار است،اما راه دیگری غیر از آن وجود ندارد.حفظ وحدت ملی در شرایط فعلی نقطۀ اتکای چانه زنی های ملی باید قرار بگیرد و در کنار این حفظ وحدت ملی مطمئناًآسیب شناسیِ وضعیتی که ما را به اینجا رسانده است و بحث کاستن از حوزه های منازعه و چالش از مهمترین عواملی است که باید به آن توجه کرد.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها