تحلیل روانشناختی از منازعه مردان نظام جمهوری اسلامی
نبرد برادران و آرزوهای بر باد رفته
ساعت ۲۴- حسن روحانی، رییسجمهور ایران هرگز عضوی از اعضای ارشد جریان سیاسی موسوم به اصلاحطلبان نبوده است و حتی در ۳ سال گذشته نیز در مسیر خواستههای اصلاحطلبان ارتدکس گام برنداشته است. وی دولتی اعتدالگرا با عناصری از مردان معتدل دو جناح سیاسی تشکیل داد تا شاید منازعه میان طیفهای گوناگون کاهش یابد. اما واقعیت این است که چنین نشده و منازعات ادامه دارد.
سالهای انقلابی
انقلاب اسلامی ایران از جهان گوناگون، نادر بود. سپاهیان خیابانی این انقلاب از همه انقلابهای گذشته بیشتر و انقلابیون سازمانیافته آن از همه انقلابهای گذشته كمتر بودند. كشتگان این انقلاب در قیاس با ابعاد آن، از انقلابهای گذشته كمتر بود. نخستین انقلاب تاریخ بود كه با محوریت مذهب و رهبری روحانیون شكل گرفت. نخستین انقلابی بود كه هیچ یك از اشكال مبارزه طبقاتی در آن دیده نمیشد یا اینكه دستكم در شعارهای رسمی انقلاب بروز بیرونی نیافت. نخستین انقلابی بود كه در جریان شكلگیری و اوج آن در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۸۷، هیچ كس درباره آیندهاش چیزی نپرسید و بزرگترین اتحاد تاریخ حول شعار سلبی آن كه سرنگونی رژیم پهلوی بود شكل گرفت. اما تفاوت دیگر كه به راستی شگفتیآفرین است از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ خود را نشان داد: انقلاب ۵۷ ضدانقلاب به معنای عرفی و رایج در دیگر انقلابها نداشت. سركوب ضدانقلاب فرانسه از سال ۱۷۸۹ تا حدود ۱۸۳۰ یعنی بیش از ۴۰ سال و سركوب ضدانقلاب روسیه بیش از ۲۰ سال طول كشید اما مخالفان كمشمار انقلاب اسلامی تا پیش از برگزاری همهپرسی ۱۲ فروردین ۵۸ یا سركوب شدند و یا به حاشیه رانده شدند و اثربخشی خود را از دست دادند. سركوبشدگان عمدتا ماركسیستهای افراطی و راندهشدگان، سلطنتطلبان كمشمار بودند. غیر از اینها همه با انقلابیون بیعت كردند. كراواتها داوطلبانه از گردنها باز شدند و ریشها مشتاقانه بر صورتها ماندند. همه میخواستند به رنگ انقلاب باشند. نتیجه این همبستگی شگفتانگیز، همهپرسی تغییر رژیم بود كه با ۹۸.۲ درصد رایدهندگان آن به جمهوری اسلامی آری گفتند.
آنچه كه از فردای همهپرسی در ایران رخ داد آمیختهای از دوستی و همكاری، رقابت و كشمكش و دشمنی و كینهتوزی بین بیعتكنندگان بود. از آن روز تاكنون ضدانقلاب خارج از منطومه بیعتكنندگان، حدود دو ماه پس از برگزاری همهپرسی تغییر رژیم، بنای نقد را گذاشتند و نقد آنان به سرعت به دشمنی گرایید و سال بعد نبرد خیابانی آنان با بقیه انقلابیون آغاز شد. این پاره جدا شده مجاهدین بودند كه جریان اصلی و اكثریت انقلابیون، آنان را منافقین نامیدند. این گروه و هم پیمان آن یعنی ابوالحسن بنیصدر پس از یك سال و نیم جدال روزنامهای و خیابانی، در خرداد ۱۳۶۰ رسما و علنا بر انقلاب شوریدند و از صف آنان جدا شدند. انقلابیون حرفهای و قدیمی به ویژه روحانیون، از آغاز هم به مجاهدین بدگمان بودند و از نظر آنان این گروه، ضد انقلاب نفوذی بوده و هرگز انقلابی به شمار نمیرفته است؛ اما تودههای حامی انقلاب ابتدا چنین تصوری نداشتند، بلكه پس از آنكه مجاهدین رودرروی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایستادند، آنان را خارج از گردونه انقلاب وشایسته عنوان منافقین یافتند. در آن زمان كسان زیادی از حذف مجاهدین، دلگیر نشدند. زیرا همبستگی انقلابی در نقطه اوج بود و بین منافع انقلابیون و تودههای مردم همپوشانی بسیار بود. اعضای نهضت آزادی پیش از مجاهدین از انقلابیون یكپارچه جدا شده بودند، اما پس از آنان مغضوب انقلابیون شدند زیرا این گروه اگرچه با استفعا از دولت در سال ۱۳۵۸ راه خود را جدا كرده بود، اما مهندس مهدی بازرگان رهبر آن، كماكان محترم شمرده میشد. روابط انقلابیون با مجاهدین به سرعت تیره شد، اما روابط آنان به نهضت آزادی به تدریج و در طول سالیان به تیرگی گرایید. آخرین بیعتكنندگان با انقلاب كه از آن جدا شدند اعضای حزب توده بودند كه از سال ۱۳۶۲ و در پی دستگیری گروه دوم تودهایها، از اردوگاه بیعتكنندگان خارج شدند. در نگاه رسمی جمهوری اسلامی افراد و گروههایی كه در سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ از صف انقلاب جدا شدند، از آغاز هم با انقلاب نبودند و حمایت آنان از انقلاب به علت ناتوانی، فرصتطلبی و ریای آنان بوده است. این ادعا كه منظر ایدئولوژیك و تفسیر انقلابی از رویدادها میتواند درست باشد. اما از نگاه سیاسی، قبول آن دشوار مینماید زیرا هر یك از این طردشدگان، در مراحلی از انقلاب، دست كم به صورت رسمی و آشكار حامی انقلاب بودهاند و حتی اگر حمایت آنان به علت فقدان پایگاه اجتماعی، حمایت ناموثر بوده است، به لحاظ ثبت در اسناد تاریخی، گروه حامی به شمار میروند. با خروج گروههای سهگانه فوق یعنی مجاهدین، نهضت آزادی و تودهایها از اردوگاه انقلابیو، این اردوگاه از تابستان ۱۳۶۲ به مجموعهای یكپارچه و متحد تبدیل شد و اداره امور به دست برادران متحد افتاد. یاران انقلاب خالص شده بودند و حتی اگر در سراپرده حكومتی هم اختلاف و نقاری بود، بروز بیرونی پیدا نمیكرد. پوشیدن عیوب در میان یاران همدل، امری عادی است و انقلابیون ایرانی هم چنین میكردند اما رها شدن حكومت از دست ضدانقلاب، پایان همه چیز نبود. قدرت سیاسی پدیدهای بالنده و نوشونده است. منافع بازیگران به سرعت تغییر میكند و به تبع آن دوستان و دشمنان هم عوض میشوند. انقلابیون كار خود را به رویههای سنتی آغاز كردند اما بنا به جبر ملكداری و ماهیت دگرگون شونده آن نتوانستند بر آن طریق بمانند. ویژگی اول روش سنتی ملكداری، فقدان تقسیم كار یا وجود تقسیم كار ابتدایی است. در این روش هر كس وظیفه دارد گوشهای از كار را نگه دارد تا امور تمشیت شوند. تمیشت هست اما تمشیتكننده نیست. اما معمولا در این گونه تقسیم كار ابتدایی نمیتواند طولانی باشد و به صورت قهری، عناصر مدرن به میدان میآیند. عناصر مدرن ملكداری، برای كسانی كه به شیوه سنتی خو كردهاند، مشكلساز است چون روش سنتی به همكاری و وفادارانه و ایثار استوار است و روش نوین بر سازمان مسوولیت و وظیفه تكیه دارد. عناصر ملكدرای نوین بیشتر منبعث از علم هستند تا ایدئولوژی. یعنی اینكه واضعان و مجریان روش ملكداری نوین ناگزیرند برای عمل خود دستگاه نظری مدونی طراحی كنند و اعمال آنها در قالبهای نظری مشخص و قابل توضیح گنجانده شود.
نخستین جدایی جدی
پدید آمدن این ضرورت در حكومت انقلابیون، سرآغاز نخستین تفكیك جدی درون اردوگاهی شد زیرا ملكداری مدرن كه مبتنی بر نظریه علمی است، لاجرم منتقد لازم دارد. منتقد هم ضرورتا در قالب احزاب و جریانهای فكری و یا شخصیتهای مستقل سیاسی، رخ نشان میدهد. انقلابیون یكپارچه وقتی وارد عصر نوین ملكداری شدند، همگی اعضای یك پیكرده واحد انقلابی بودند و اپوزیسیون به معنای مصطلح آن نداشتند. به همین علت و به اقتضای ملكداری نوین، جوانههای اپوزیسیون در درون پیكره واحد انقلابیون، شروع به روییدن كرد. نخستین تجلی این رویش انتقادی در حوزه اقتصاد رخ داد زیرا سیاست انقلابیون، تابعی محض از ایدئولوژی واحد آنان بود و خارج از حوزه نقد قرار داشت. به علاوه پیش از حكومت انقلابیون ایرانی، نمونه مشابه یا نزدیك به آن تشكیل نشده بود و انقلابیون تصور شكل دیگری از حكومت غیر از آنچه در بستری طبیعی و خودجوش شكل گرفته بود را نداشتنند به همین علت نخستین نقدها و دوپارگیها یا شكلگیری اپوزیسیون از حوزه اقتصاد آغاز شد. این شروع علاوه بر توجیه سیاسی و ایدئولوژیك یادشده، توجیه فقهی نیرومندی هم داشت. پدران فكری انقلابیون، اگرچه سابقه ملكداری نداشتند، اما سابقه صدور فرمان اقتصادی و یا تمشیت امور اقتصادی مردم را داشتند. علمای شیعه در طول سدههای متوالی كه شاید بتوان نقطه آغاز آن را شیخ طوسی دانست، عهدهدار حسابرسی اموال مردم و احصای تكالیف شرعی انان از حیث پرداخت وجوه شرعی بودهاند. آنان در این دوران طولانی با شكافتن متون فقهی و استنباد و استنتاج از آنان به تبحری چشمگیر در حوزه عقود و معاملات و امور حسبی دست یافته بودند كه دستمایه نیرومندی برای اظهارنظر و قانوننویسی اقتصادی بود.
به همین علت، نخستین هستهای اپوزیسیون داخلی جمهوری اسلامی، ماهیت اقتصادی داشت. در یك سوی این دو پارگی، جریان غالب و اكثریت انقلابیون قرار داشتند كه دانش و دلبستگیشان به آموزههای فقهی كم و در مقابل شوق آنان به روشهای سوسیالیستی بیشتر بود. دولت و حامیانش كه بعدها چپگرایان خوانده شدند متعلق به این طیف بودند و منتقدان آن كه بعدها عنوان راستگرا یافتند، در زمره پیروان فقیهان بودند. قرابت شورای نگهبان اول هم با منتقدان بیشتر بود. نخستین جدال اقتصادی جدی بین انقلابیون در جریان مصادره اموال، تقسیم اراضی و تجارت خارجی رخ داد كه در هر سه مورد، چپگرایان موافق و راستگرایان مخالف بودند. حجتها و براهین منتقدان به الگوی اقتصاد آزاد نزدیكتر بود و استدلالها و روشهای دولت به الگوی سوسیالیستی. در این منازعه نخست دولت بر منتقدان غلبه كرد و جهتگیری اقتصاد ایران دولتی شد. این كشمكش اقتصادی حدود سه سال ادامه یافت و بر ساحت سیاسی انقلابیون تاثیر گذاشت. حزب جمهوری اسلامی كه باشگاه انقلابیون متحد سالهای نخست شكلگیری جمهور اسلامی بود به دو اردوگاه سیاسی حول دیدگاههای اقتصادی تقسیم شد. اقتصاد، سیاست را هم به دنبال كشید و انشعاب سیاسی رخ داد. تدبیر انقلابیون برای جلوگیری از شكاف در اردوگاه یاران انقلابی، انحلال حزب جمهوری بود. اما انحلال این حزب چارهگشا نشد و گسل سیاسی كه تا حدود زیدی با گسل اقتصادی همپوشان بود، عمیقتر شد. در غیاب حزب جمهوری اسلامی و پارههای چپ و راست آن، اختلاف به هسته مركزی انقلابیون، یعنی جامعه روحانیت سرایت رد. گروهی از روحانیون عضو این تشكل كه با دولت چپگرا قرابت بیشتری داشتند اما به لحاظ اقتصادی، لزوما چپگرا نبودند یا اساسا به اقتصاد نمیاندیشیدند، تشكلی تازه به نام مجمع روحانیون مبارز شكل دادند. این انشعاب در عین حال در جهت پررنگتر شدن خط مدرنسازی دولت در ایران بود، تناقضی درونی هم داشت. مجمع روحانیون در زمان تشكیل، منتقد جریان عمومی و منتقد فقیهان سنتی و همراه دولت چپگرا بود. یعنی جریانی كه منطقا و بر اساس الگوی دولت مدرن باید منتقد دولت باشد، همراه و یاور آن بود. از سوی دیگر جریانی كه قرار بود منتقد دولت باشد خود پارهای پرقدرت از مجموعه حاكمیت بود كه نقدش بیشتر از آنكه متوجه قوه مجریه شود، كل حاكمیت را نشانه میگرفت. تناقض دردناكی بود. هیچ كس نمیدانست از چه كسی باید انتقاد كند. باز دولت اپوزیسیون نداشت. یكی از علل این وضع به ساخت سیاسی مربوط میشد. زیرا قوه مجریه در ایران اگرچه از دو قوه دیگر پرقدرتتر است و حتی بر دیگر اجزای حكومت تاثیر جدی میگذارند، اما قدرت یگانه نیست و مخالف آن لزوما اپوزیسیون دولت به شمار نمیرود. ظرف انتقاد از مظروف آن كوچكتر بود و در برابر فشار تاب نمیآورد. انتقاد بود، منتقد هم بود اما نقدشونده معلوم نبود. نتیجه این نابسامانی و فقدان تفكیك بین انتقادكننده و انتقادشونده، موجب خلط دو جریان خعارض یعنی دولت و منتقدین شد. انتقاد به متن و بطن حكومت رسوخ كرد. در نظامهای سیاسی حزبی و متعارف جهان، وقتی حزبی دولت تشكیل میدهد، دیگر احزاب به متحدان یا منتقدان آن تبدیل میشوند و مرزهای دولت و غیردولت روشن است. اما در ایران چنین نبود و نیست. این وضع باعث میشود كه دولت در مواجهه با منتقدان به استدلالی پرسفسطه روی آورد و مخالفان خود را مخالفان نظام سیاسی معرفی كند. این روش در گذشته و در عصر حكومت چپگرایان بود، امروز هم هست، نبرد كنونی بین اجزای حكومت جمهوری اسلامی در واقع ادامه همین تناقض است. كسانی كه امروزه رودرروی هم ایستادهاند، پارههایی از انقلابیون یكپارچه ۳۰ سال پیش هستند فرزندان این یاران هم در بستر همان تناقض رشد و نمو كرده و به سپاهیان دو اردوگاه تبدیل شدهاند. اصرار دو طرف منازعه دردناك كنونی برای نشان دادن اینكه طرف مقابل متعهد به آرمانهای انقلاب نیست، استمرار همان بحران عدم تفكیك دولت و اپوزیسیون است. از آنجا كه ساخت سیاسی برای دولت و مخالف آن و حدود اختیارات و حقوق و تكالیف هر یك از این دو جزء حكوت تعریف مشخصی ارایه نكرده است، حكومت با پدیده «بیاپوزیسیونی» مواجه شده و بنا به جبر سیاسی، این نیاز حیاتیاش را در درون خود پرورش میدهد. مادام كه در بر این پاشته میچرخد، وضع همین است. روزی نبرد روحانیت و روحانیون بود، روزی كارگزاران به گروه دوم اضافه شد، روزی آبادگران به گروه اول پیوست و حالا هر یك از اینها راهی را میروند. ستیزندگان، برای یافتن جای خود میستیزند و این جا پیدا نمیشود. دنبال مقصر نگردید، چون اینجا انقلاب و ضدانقلاب با هم نمیجنگند. جنگ برادرانی است كه آروزهای اولیه خود را بر باد رفته میبینند و هر یك میخواهند با روش خود آب را به جوی بازگرداند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.