راهحل منازعات سیاسی
ساعت24-یکی از راههای برونرفت از فضای خمود سیاسی کشور طرح مفاهیمی است که به کارِ سیاست ما بیاید. «امر اجتماعی» یکی از این مفاهیم است که مانند بسیاری دیگر از مفاهیم تعابیر متفاوتی از آن صورت گرفتهاست.
غلامی: در ایران همواره این اتفاق میافتد که امر اجتماعی با سیاست در معنای قدرت دچار تنش میشود، یعنی اگر بخواهیم حتی با نگاه شما امر اجتماعی را تقویت کنیم بهشدت تحت سیطره مسائل سیاسی قرار میگیرد، نه به مفهوم امر سیاسی بلکه سیاستورزیهایی که بیشتر سلیقهای است یا بر مبنای منافع تعریف میشود. به نظرتان امر اجتماعی در شرایط کنونی ایران قابل اجراست و اگر باشد به چه ترتیبی محقق میشود؟
ثقفی: من فکر میکنم تا سیاستمداران، کنشگران مدنی و متفکران سرشان به سنگ نخورد، از این کارها دست برنمیدارند. پذیرش شکست خیلی مهم است. وقتی تاریخ فرانسه را میخوانید این پذیرش شکست و احساس مغبونشدن را در ۱۸۴۸ و سپس در ۱۸۷۱ میبینید: ملتی در ۱۷۸۹ انقلاب کرده، چهار سال بعد گردن شاهش را زده و گفته حتی سلطنت مشروطه هم نه، فقط جمهوری. از لحظه این ادعا مدام از ملت خودش و از سایر ملتها کشته. رقم این کشتار وحشتناک است، حدود سه میلیون نفر! دائما و به درستی هم این احساس را دارد که من نظام جدیدی آوردهام که متکی بوده بر تفکری که از صد سال قبل سابقه داشته و به پرسشهایی نظیر اینکه انسان کیست و چه میخواهد، پرداخته است. پرسشهای جدی که روشنفکران و متفکرانی نه در سطح بنده، بلکه روشنفکران و متفکرانی همچون آدام اسمیت و نیوتن و دیدرو به آنها فکر کردهاند. متفکری مانند کندرسه که مثلا سال ۱۷۹۴ لایحه به مجلس میبرد که در هر استان فرانسه باید یک دانشکده تربیت معلم باشد و در هر شهر کوچک و بزرگ فرانسه یک مدرسه دولتی از دبستان تا دبیرستان باشد وگرنه دموکراسی نخواهیم داشت. ما با چنین آدمهایی طرفیم، حالا اینها آمدند چنین نظامی را درست کردند، بعد میبینند فاجعه پشت فاجعه.
درعینحال نمیتوانند بپذیرند که همان نظام اشرافیِ سابق خوب بود، چون از تغییر جهان به این نتایج رسیده بودند، چون با کار و تفکر به این نتیجه رسیده بودند که باید جمهورِ مردم دیده شوند. اما حاصل کار هر روز فجیعتر میشود. تا فاجعه کمون پاریس که هر گروهی برای خود زندان دارد و دادگاه، و حکم اعدام صادر میکند. وقتی این فاجعه را میخوانید در کنار اسفناکبودن ماجرا، استیصال افرادی را میبینید که میخواستند بهشت برین بسازند و به همهچیزش هم فکر کرده بودند، حالا ماندهاند که کجا اشتباه کردند. این به نظرم خیلی مهم است. البته مقدمه کار پذیرش شکست است و بازبینی مسیر این شکست. بدون تعارف و بدون ترس از نتایجش.
میدری: تحولات بزرگ نیازمند فشردگی تجربههاست. در انگلستان نیز از پایان دوره تئودورها در سال ۱۶۰۳ تا انقلاب باشکوه ۱۶۸۸ که این کشور را در مسیر رشد اقتصادی پایدار قرار داد، تاریخ واقعا فشرده میشود. آنقدر منازعات داخلی، حوادث سیاسی، مذهبی و حتی طبیعی در کشور رخ میدهد که گویا بلای الهی بر سر این کشور نازل شده است. در زمان تئودورها شاه و پارلمان بر اساس سنتی که از ائتلاف مگنا کارتا در سال ۱۲۱۵ شکل گرفت، با اختلافات اندکی کار میکردند اما با فوت الیزابت اول و انتقال قدرت به استوارتها سنتِ تقسیم کار میان این دو نهاد قدرت (شاه و پارلمان) از بین میرود و انگلستان شاهد هشتاد سال نزاع مستمر داخلی است. تا اینکه سر همگی به سنگ میخورد و با انقلابی بدون خونریزی پارلمان نقش محوری مییابد و بانک مرکزی تأسیس میشود تا یکی، قدرت قانونگذاری و دیگری، قدرت مالی پادشاه را تحت کنترل درآورد.
اما تنها بهسنگخوردن سر کفایت نمیکند. بنبست در عمل، به خودی خود راه را نشان نمیدهد. اندیشه و اندیشمند است که باید راه جدید را ترسیم کند و ما را از بنبست نجات دهد. دوستانی که پیشنهاد دادند امر اجتماعی را جایگزین امر سیاسی کنیم، به این امید هستند که این تحول بتواند بنبست را بشکند و راه تازهای باز شود. دنبالکردنِ امر اجتماعی نیز عملا امکانناپذیر است. مثلا میبینید گروهی دنبال بحث محیط زیست میروند نتیجهاش آن میشود، یا به بحث زنان میپردازند به آن نتیجه میرسند. به دلایلی که خواهم گفت، نیروهای سیاسی نمیتوانند به حوزه اجتماعی بپردازند و این کار حوزه اجتماعی را نیز به بنبست میکشاند.
امر اجتماعی نیز نیازمند نهاد است، باید دور هم جمع شوند و شبکهای ایجاد کنند، اما قدرت سیاسی این را برای خودش تهدید میداند و به همین دلیل نهادهایی را که در این حوزهها ایجاد میشود، تضعیف میکند؛ زیرا هر صدایی را ساز مخالف با خودش میداند. باید بررسی کرد که چرا حکومت چه قبل و چه بعد از انقلاب، با نهادهای اجتماعی از تشکلهای کارگری گرفته تا انجمنهای دانشجویی مخالفت میکند و تنها تعداد اندکی از اصناف توانستهاند استمرار داشته باشند و به مابقی اجازه فعالیت و گسترش داده نمیشود، یا غالبِ سندیکاها از اول دولتی ساخته میشوند و با حضور دولت شکل میگیرند و اگر مدنی باشند خیلی وقتها دولت برایشان رقیبتراشی میکند.
زمانی من درباره انجمن دفاتر پیشخوان بررسیای انجام دادم. دفاتر پیشخوان، انجمنی صنفی درست کرده بودند که مسائلشان را دنبال کنند اما میگفتند دولت در وزارت ارتباطات تشکلی موازی درست کرده و به آنها امکاناتی داده است و از همینرو دفاتر بهجای آنکه عضو تشکل مدنی خود شوند، به دنبال عضویت در انجمن دولتساخته باشند. نظام اداری ما حتی حاضر به تحمل انجمن مستقل دفاتر پیشخوان هم نمیشود. دهها مثال بزرگتر وجود دارد که نشان میدهد نظام اداری ما امر اجتماعی را نمیپذیرد و بنابراین طرفداران امر اجتماعی نمیتوانند راه تازهای بگشایند که به تحول در جامعه بینجامد.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.