نشانی از بهشت نمیشناسند پس به جهنم روی آوردهاند
ساعت 24 - چه کنند نشانی از بهشت نمیشناسند تا در عرصه زندگی روزمره مردم، جلوهای از آن را محقق کنند پس به جهنم روی آوردهاند تا سیاست به مثابه رعب را به کمال خود برسانند.
واکنش محمدجواد غلامرضا کاشی به شبیهسازی جهنم: نشانی از بهشت نمیشناسند پس به جهنم روی آوردهاند
به گزارش هممیهن آنلاین، محمد جواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه در کانال تلگرامیاش نوشت:
نسل ما به اسلامی گروید که خداوندش ناظر و حاضر و همه جایی و قدرتمند بود. متولیان دینی هر روز بر باد این خداوند دمیدند. در پرتو چنین خداوندی، «من» به یک زائده مزاحم تبدیل شد. «طبیعت» به یک سایه بیرمق و «دیگری» به یک هستی مشکوک که مجوز ارتباط و پذیرش آن را خداوند صادر میکرد. این کار دسیسهای علیه خداوند مهربان بود. در پرتو چنین خدایی، متولیان دینی فرصت پیدا کردند به نام خدا بر مردم بیگناه سروری کنند. آخرین سکانس این نمایش، شبیه سازی جهنم بود. چه کنند نشانی از بهشت نمیشناسند تا در عرصه زندگی روزمره مردم، جلوهای از آن را محقق کنند پس به جهنم روی آوردهاند تا سیاست به مثابه رعب را به کمال خود برسانند.
خداوند آن روزی جای خود را امروز به «من» سپرده است. «من» قدرتمند و ناظر و محاسبهگر است. در پرتو چنین «من» سنگینی، خداوند به یک تبعیدگاه دور فرستاده شده و طبیعت به مادهای برای مصرف روزآمد تقلیل یافت. دیگری اما همچنان یک هستی مشکوک مانده است. دادگاه خرد حسابگر «من» باید معلوم کند، دیگری چه جایگاهی دارد: یک ابزار کارآمد است یا مانعی است در مسیری که در پیش گرفتهام؟ پاسخ به این سوال معلوم میکند با دیگری چه نسبتی برقرار کنم. دوستی مصلحتی یا دشمنی تمام عیار.
«من» سنگینبار امروز تنها در کالبد تن فردی تجلی نمیکند. گاهی تنها را در هم فشرده میکند تا یک «من» سنگینبار جمعی بسازد. آنگاه یک هستی جمعی ساخته میشود که درکی از دوستی ندارد تنها دشمنی کردن میشناسد.
جهان امروز همان جهان دیروزی ماست اما در کالبد و جلوهای تازه. گاه این دو جهان در هم تلاقی میکنند و یکی میشوند.
میان ورطه آن روزی و ورطه این روزی، یک راه میانه هم هست و آن سنگینبار کردن «دیگری » است. در پرتو «دیگری» سنگین شده، «من» به تماشاگر و مشتاق تبدیل میشود، طبیعت رنگارنگ و زنده میشود و خداوند به یک هستی سبکبار مقدس. وصول به جهانی که دیگری در آن سنگین بار شده، چگونه ممکن است؟ در تجربه فردی، شکستها، ناکامیها و یا عشقها و دوستیها مددکارند. اما در تجربه زیسته جمعی، عظمت فجایعی که «من»های بزرگ آفریدهاند پوسته سخت من جمعی را میشکند.
شگفتا که در تجربه امروز غزه، خدای سنگینبار شده به یاری من سنگینبار مردمان اسرائیل آمده است. بعد از عملیات فاجعهبار و نابخردانه هفتم اکتبر، راهبران اسرائیل حس جمعی ساکنان اسرائیل را برانگیختند و حرص و هوس انتقامی بزرگ را تحریک کردند. خاخامهای یهودی کنار فرماندهان نظامی ایستادند و فریاد زدند بکشید رحم نکنید. فتوای صریح دادند که کشتن کودکان فلسطینی موجب رضایت خداست. اما فاجعه مرگ مردمان غزه امروز از نهایت قابل تصور گذشته است. اینجا درست همان جاست که به تدریج پوست سخت «من» سنگینبار شده میشکند.
در اخبار میخوانیم گروههایی از مردم اسرائیل، در تظاهرات علیه نتانیاهو، عکس کودکان کشته شده غزه را به دست میگیرند. قلیلاند چرا که از ترس هجوم راستگرایان یهودی، جرات ابراز وجود قدرتمند ندارند. عظمت فاجعه غزه، پوست سخت «من» قومی یا دینی یا ملی مردمان یهود را میشکند. آنها پس از غلبه تام بر مردمان فلسطین باید منتظر آتشی باشند که از درون خانه آن من دروغین شعله خواهد کشید و سقف و ستوناش را ویران خواهد کرد.
راه نجاتشان از آن تقدیر سیاه، سنیگی بار کردن دیگری است. دیگری سنگین بار شده، من فردی و جمعی را نجات خواهد بخشید.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.