اشتباه تکاندهنده ذبیحالله منصوری در «خداوند الموت»
ساعت ۲۴- این کتاب سالیان دراز یکهتاز ماجراهای حشاشین بود و باغات بهشتی که حسن صباح با رودخانههای شیر و عسل راهانداخته بود و جوانان را میفریفت تا به جنگهای سخت بروند. ... بررسیهای من اما نشان داد که پل آمیر وجود خارجی نداشته و ذبیحالله منصوری بنا به دلایلی که هرگز آشکار نخواهد شد خودش این کتاب را نوشته است.

فاطمه علیاصغر در ایبنا نوشت: احتمالا یک روز کاری پرمشغوله در اتاق کوچک پر از کتاب و پوشه و کاغذهای به همریخته بود که ذبیحالله منصوری تصمیم گرفت به سراغ «خداوند الموت» برود. اواخر دهه ۵۰ خورشیدی بود. آفتاب از پنجره به صورتش میتابید که اتفاق عجیبی در تاریخ ادبیات ایران افتاد. یکی از پرکارترین مترجمهای این سرزمین که با کتاب «خواجه تاجدار» شهره شده و بسیاری از ایرانیان را علاقمند به رمانهای تاریخی کرده بود، این بار چشمانش را بست و دلش را راهی الموت افسانهای کرد. درآن زمان قلعه الموت خرابهای بیش نبود.
شاید داستان سه یار دبستانی در محافل گرم خانوادگی از سوی پیر فرزانه جمع روایت میشد، اما کمتر کسی خبر از اسرار حسن صباح داشت. کاری که ذبیحالله منصوری کرد خودش بعدها تبدیل به معمای بزرگی شد. او ترجمهای را وارد بازار کرد که اثری بود از پل آمیر نویسندهای فرانسوی. در آن زمان دایره ارتباطات بینالمللی محدود بود و دسترسی به اخبار نویسندههای خارجی کم. خبر از اینترنت و شبکههای اجتماعی هم نبود. پس هیچکس نپرسید پل آمیر کیست و چرا این کتاب را نوشته است. مسئله اما چیز دیگری بود، منصوری با این رمان توانست ذهنیت بسیاری از ایرانیها را به حسن صباح و قلعه الموت شکل دهد.
زندگی «ذبیحالله منصوری» مترجم سرشناس مستند شد وقتی برای نوشتن کتاب «واقعه ناتمام» که ناداستانی درباره قلعه الموت است، تحقیق میکردم دوباره کتاب «خداوند الموت» را خواندم، آن همه اطلاعات اشتباه برایم تکاندهنده بود. این کتاب سالیان دراز یکهتاز ماجراهای حشاشین بود و باغات بهشتی که حسن صباح با رودخانههای شیر و عسل راهانداخته بود و جوانان را میفریفت تا به جنگهای سخت بروند. او بیش از ۷۰۰ صفحه رازهای مگوی الموت را برملا کرده بود و مدام چاپ میشد. بررسیهای من اما نشان داد که پل آمیر وجود خارجی نداشته و ذبیحالله منصوری بنا به دلایلی که هرگز آشکار نخواهد شد خودش این کتاب را نوشته است. البته اگر خودش هم این کتاب را نوشته بیشک اسناد و متون مختلفی را مطالعه کرده. حکایت او، گردآوری بسیار اما بدون بررسی و صحتسنجی است.
اگرچه میتوانیم چشم روی داستانپردازیهای او ببندیم اما در این کتاب، یک اشتباه محرز تاریخی رخ داده. ماجرا از این قرار است که منصوری یا پل آمیر، «حسن دوم» معروف به ذکرهالسلام را با «حسن صباح» یکی پنداشته و اقدامات و عملکرد او را به پای پیر و مولای الموت نوشته است. این اقدام یک تحریف بزرگ ایجاد میکند چراکه این دو شخصیت تفکر و فلسفه بسیار متفاوتی داشتند. پس از فتح قلعه الموت به فرمانروایی حسن صباح، او راه خود را از اسماعیلیان مصر جدا کرده و حکمرانی جدیدی را آغاز میکند. او وقتی از دنیا میرود حکومت شورایی را به جا میگذارد به مدیریت «کیابزرگ امید».
بهتدریج اما این حکومت شورایی تبدیل به حکومت موروثی میشود. یعنی کیابزرگ امید حکومت را به دست میگیرد و پس از او پسرش «محمد کیا بزرگ امید» و بعد محمد پسرش «حسن دوم». به این ترتیب بین حکمرانی حسن صباح و حسن دوم بیش از نیم قرن فاصله است. از سوی دیگر حسن دوم هم حکمران عجیبی است. او وقتی به حکومت میرسد اعلام قیامت میکند و خودش را «امام» مینامد و روزه و نماز را در الموت ممنوع اعلام میکند. این در حالی است که حسن صباح هرگز خود را امام نخواند و بهشدت در اصول مذهبی خود سختگیر بود و حتی میگویند پسرش را به خاطر شرابخواری به قتل رساند و نیزن پیر الموت را از قلعه بیرون کرد!
ذبیحالله منصوری اما وقتی پل آمیر شد به نظر در مطالعاتش متوجه تفاوت زمانی این دو نفر نشده بود و به خاطر تشابه اسمی آنها را یکی انگاشته بود. از این دست اشتباهات در کتاب او کم نیست و معلوم نیست هرگز اشتباهات ثبتشده در اذهان مردم تغییر میکند یا نه. ماجرا اما این است که منصوری با همه این اشتباهات، اعجوبهای است که صدها کتاب ترجمه کرد و نوشت و با قلم شیرین و شیوایی که داشت نسلی از ایرانیان را با رمان و رمان تاریخی آشتی داد. میگویند خود بهره چندانی از کتابهای پرتیراژش نبرده و زمانی که از دنیا رفت قدرش شناخته نشد. هیچکس در زمانه خودش او را نقد کرد و به دلیل اینکه روشنفکران او را عامهپسندنویس میدانستند در محافلشان جایی نداشت. او استعدادی بود بیراهنما که در دورهای خاص از تاریخ ایران درخشید و بیصدا پر کشید.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.