عبده تبریزی : اصلاحات باید شتاب بگیرد
ساعت 24 - از بهمن ۱۳۵۶ که نخستین تصویری که از تپشهای اجتماعی در ذهنم حک شد، برمیگردد به ۱۵ خرداد ۱۳۴۲. آن روزها اطراف بازار تهران زندگبعد از دکترا به ایران بازگشتم، روزهایم در تبوتاب انقلابی میگذشت که همه چیز را دگرگون میکرد. آن روزها، جان آدمی جای دیگری بود؛ زمین زیر پا میلرزید، و دل، همیشه گامی جلوتر از عقل میدوید.

سال ۵۷، چیزی دیگر بود. زمین و زمان از جا کنده شده بود. دانشگاه، خیابان، بانک، خانه؛ همه به رنگ انقلاب درآمده بودند. هم در دانشگاه تدریس میکردم، هم مدیر بانک بودم، اما کار برایم در حاشیه بود؛ شب و روز مثل کسی که بر موجی سوار است، با اشتیاق خبرها را میبلعیدم.
همه چیز در حرکت بود. دانشجویان، استادان جوان، مردم کوچه و بازار. اما در دل این هیاهو، چهرهای برجسته میشد که سکوت و آرامشش چشمگیر بود: آقای اسدالله نبیلی. استادی محترم، خوشبرخورد و بهظاهر بیتفاوت نسبت به تلاطمهای اطراف.
اسدالله نبیلی، استاد مکاتبات بازرگانی بود؛ خوشبیان، دقیق، و با وقاری درونگرا که احترامی ناگفته در دل آدم مینشاند. از دور که نگاهش میکردی، میپنداشتی مرد سیاست است؛ کسی که لابد در لحظههای سرنوشتساز، پیشقدم خواهد شد. اما نشد. در جلسات استادان، که شور انقلاب در آن میجوشید، خاموش مینشست. نه حرفی، نه تاییدی، نه اعتراضی. در آن جلسهی پرجوشوخروش برای تصمیمگیری دربارهی تحصن در وزارت علوم، تنها کسی که ابداً هیچ نگفت، او بود. من که همواره برایش احترام بسیار قائل بودم،
از این خاموشی و انفعال دلگیر میشدم. درنمییافتم که شاید زخمی از نهضت ملی بر دل داشت. شاید آنقدر بازی قدرت را از نزدیک دیده بود که دیگر به هیچ موجی دل نمیسپرد. شاید همهچیز را سناریویی میدانست طراحیشده از سوی بیگانگان. یا شاید، تغییر را آغازی برای هرجومرج میدید و نگران از آیندهای مبهم، روزنی به روشنی نمییافت.
در آن روزها، خونسردیاش برایم چیزی جز بیتفاوتی نبود؛ نه نشانی از تامل یا واقعبینی. اما امروز درمییابم که شاید باید همانوقت هم احتمال میدادم سکوتش بیدلیل نیست؛ واکنشی عمیقتر از آنچه در ظاهر مینمود.
حالا، بعد از جنگ ۱۲ روزه، بعد از آنهمه خون و خاک و خشم، دوباره جامعه در التهاب است. میترسم نسل جوان، ما را همانطور داوری کند که من روزی نبیلی را، بیآنکه بداند هر سکوتی از بیتفاوتی نیست. اما حقیقت این نیست. آیا میدانند این آرامش و خونسردی ظاهری، نه از بیتفاوتی، که از زخم تجربه است؟ نسل ما فرزندان بحرانهای پیاپیایم؛ انقلاب، جنگ، اصلاحات، تحریم.... آنقدر در موج افتادهایم که پیش از پریدن، عمق آب را میسنجیم. محتمل است نسل امروز، در میان خشم و شتابش، فرصتی برای درک این سکوت نگذارد و ترجیح دهد صدای نسل ما را نشنیده بگیرد.
نسل جوان این روزها البته چیز دیگریست. آنها اگر چهلوپنجساله باشند، کودتای موبایل و اینترنت را دیدهاند؛ کوی دانشگاه ۷۸، طغیان ۸۸، آبان ۹۸، مهسای ۱۴۰۱ و حالا این جنگ و آتشبس را دیدهاند. و هرچه جوانتر باشند، باز هم زخمهایی دارند که نسل ما کمتر داشت. پرتجربهاند، باهوشاند، متصلاند، و پرانرژی.
طبیعیست که آنها بخواهند با شتاب پیش بروند، و ما بخواهیم با احتیاط گام برداریم. آنها از کندی ما خستهاند، و ما از بیپروایی آنها. اما اگر این تفاوت را درک کنیم، اگر نسل ما با فروتنی تجربهاش را بیتعصب منتقل کند، و نسل جوان با درک ریشهها، راه خود را آگاهانهتر برود، شاید تعارضی در کار نباشد.
از همه مهمتر، حاکمیت باید دریابد که با این ترکیب مجلس و کابینه و با این سبک قضاوت و نگاه به جهان، و نهادهایی که گویی از قرن پیش به امروز افتادهاند، نمیشود با شتاب نسل جدید حرکت کرد. تصمیمگیری قطرهچکانی، و محافظهکاریِ از سر عادت پاسخگو نیست.
نسلی روی صحنه آمده که سرعت، بخشی از هویت اوست؛ نسلی که در لحظه زندگی میکند و در لحظه هم داوری میکند. رضایت این نسل فقط در رفع فیلتر تلگرام یا گشایشهای محدود رسانهای خلاصه نمیشود؛ آنچه میطلبد، حس تغییر است، لمس تغییر، و نه وعدهی آن.
آنچه نسل ما ـــــ که خو کردهایم به تدریج، به صبر، به اصلاحات گامبهگام ـــــ ممکن است هنوز تحمل کند؛ برای نسل امروز، خستهکننده، یاسآور و حتی تحریکآمیز است. نظام حکمرانی اگر میخواهد مشروعیت خود را نه فقط از صندوق رای، بلکه از دلها و ذهنهای جوانان بگیرد، باید شتابی بهمراتب بیشتر از آنچه امروز شاهدیم نشان دهد. اصلاحات باید متناسب با ریتم نسل امروز طراحی شود، نه متناسب با ضربآهنگ مدیران بازنشسته. اگر قرار است فصلی تازه آغاز شود، این فصل را باید با قلم و زبان نسل جدید نوشت، نه با ذهنهایی که هنوز در گذشته گام میزنند.
حسین عبده تبریزی - هاما
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.