معنای بالا کشیدن موقعیت سیاسی علی لاریجانی
ساعت 24 - بازگشت علی لاریجانی به مرکز ثقل سیاست رسمی جمهوری اسلامی، آنهم پس از چند سال حاشیهنشینی و دوری از متن سیاست، صرفاً یک بازیابی جایگاه فردی نیست؛ بلکه نماد یک بازآرایی بنیادین در منظومه قدرت جمهوری اسلامی است.
علی لاریجانی نماینده تاریخی ائتلاف روحانیت عالیرتبه و بروکراتهای تکنوکرات است و بازگشت او نشانهای از جابهجایی دوباره سنگهای قدرت در فضای پساجنگ ۱۲ روزه است.
آیا نظام جمهوری اسلامی به سوی احیای مدل تعادل در دهه ۱۳۷۰ بازمیگردد؟ یا ما شاهد صورتبندی تازهای از مناسبات قدرت هستیم که مجدداً روحانیت عالیرتبه را در موقعیت محوری قرار میدهد؟ چهار منبع قدرت در جمهوری اسلامی
برای فهم تحول در توازن نیروها در جمهوری اسلامی، باید نخست چهار منبع اصلی قدرت در این نظام را شناخت:
۱. روحانیت عالیرتبه: متشکل از مراجع تقلید، فقهای شورای نگهبان، اعضای مجلس خبرگان، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت مبارز و نهاد رهبری؛ منبع مشروعیت دینی و قاعدهگذار اساسی در منازعات سیاسی و بحرانهای قدرت.
۲. حزبالله (بدنه سپاه، بسیج و شبکه ایدئولوژیک): نیروی نظامی-ایدئولوژیک انقلاب، متکی بر گفتمان انقلابی و استکبارستیزی، با کارکرد امنیتی، تبلیغاتی و بسیج اجتماعی. آگهی
۳. بروکراتها و تکنوکراتها: مدیران اجرایی، برنامهریزان توسعه، متخصصان دانشگاهی و چهرههای فنسالار که عقلانیت اداری، توسعهگرایی و اصلاح ساختار را نمایندگی میکنند.
۴. تودههای مردم: پایگاه اجتماعی فراگیر ایرانیان شامل طبقات متوسط و فرودست که دسترسی مستقیم به منابع اصلی قدرت، ثروت و منزلت ندارند، و گاه در قامت امت حزبالله و گاه بهعنوان رایدهنده تغییرخواه، مهر تایید یا اعتراض بر صورتبندیهای منابع قدرت میزنند.
بازگشت علی لاریجانی، نه یک انتخاب فردی، بلکه نشانه چرخش تاریخی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. او در تمام دهههای گذشته، نماینده بلوک روحانیت سنتی و بروکراتهای وفادار به ساختار بوده و اکنون در شرایط تضعیف هژمونی منبع قدرت حزبالله، بار دیگر در موقعیت صعودی قرار گرفته است. سیر تاریخی جابجایی منابع قدرت در ساخت سیاسی جمهوری اسلامی (۱۳۵۸ تا ۱۴۰۴)
دوران تثبیت (۱۳۵۸–۱۳۶۸)
ائتلاف اصلی در این دوره، میان دو منبع قدرت روحانیت عالیرتبه و حزبالله بود. این دو منبع قدرت، ساختار جمهوری اسلامی را در بستر حذف نیروهای لیبرال، چپگرا و ملیگرا تثبیت کردند. در این دوره، بروکراتها بیشتر در قامت مجریان اوامر ایدئولوژیک تعریف میشدند و تودههای مردم نیز نقش امت تابع را داشتند.
دوران بازسازی و بروکراتسازی (۱۳۶۸–۱۳۸۴)
با آغاز زعامت آیتالله خامنهای و ریاستجمهوریهاشمی رفسنجانی، تکنوکراتها و بروکراتها به قلب قدرت رسیدند. روحانیت عالیرتبه نقش ناظر و موازنهگر را ایفا کرد. حزبالله که در دوران جنگ نقش محوری داشت، به حاشیه رفت و گاه به عنوان نیروی مزاحم تلقی شد. تودههای مردم نیز به ابزاری برای مشروعیتبخشی انتخاباتی بدل شدند و انتخاباتهای ۷۶، ۷۷، ۷۸ و ۸۰ بیانگر اوج نقشآفرینی سیاسی آنان بود.
دوران رادیکالیسم حزبالله (۱۳۸۴–۱۳۹۲)
با روی کار آمدن احمدینژاد، ائتلاف حزبالله و تودههای مردم به قلب قدرت بازگشت. این ائتلاف با شعار عدالتخواهی و مقابله با اشرافیت، بروکراتها و روحانیت عالیرتبه را از محور تصمیمسازی بیرون راند. هرچند نهایتا مخالفت آیتالله خامنهای با «جریان انحرافی» احمدینژاد، توازن منابع قدرت را به سود تکنوکراتها و روحانیت عالی رتبه بر هم زد، و زمینهساز روی کارآمدن دولت روحانی شد اما در همین دوره هژمونی مالی، سیاسی و رسانهای شبکه حزبالله در سیاست، امنیت و اقتصاد به اوج رسید.
دوران بازگشت تکنوکراتها و تعادل محافظهکارانه (۱۳۹۲–۱۴۰۰)
با پیروزی روحانی، دوباره تکنوکراتها و بروکراتها به دولت بازگشتند، این بار با حمایت ضمنی نهاد رهبری و بخشی از روحانیت عالیرتبه. اما برجام بهعنوان پروژه اصلی این ائتلاف، با شکست مواجه شد. در داخل، برجام قربانی رقابت میان حزبالله با ائتلاف روحانیت عالیرتبه و بروکراتها شد. علی لاریجانی، در این دوره، نماینده توازن و میانجیگری میان دو منبع قدرت روحانیت عالی رتبه و بروکراتها برای مقابله با منبع قدرت حزب الله بود، بویژه با نقشآفرینیاش در مجلس دهم.
دوران تمرکز قدرت حزباللهی (۱۴۰۰–۱۴۰۳)
با پیروزی ابراهیم رئیسی، منبع قدرت حزبالله کاملاً حاکم شد. سه قوه به دست نیروهای انقلابی افتاد و روحانیت، تکنوکراتها و تودههای مردم به حاشیه رفتند. ناکارآمدی اقتصادی، انزوای دیپلماتیک و اعتراضات ۱۴۰۱ نشان داد که این تمرکز قدرت ناپایدار است. علی لاریجانی در این دوره از قدرت حذف شد، چرا که نماینده بروکراسی عقلگرا و وابسته به روحانیت عالی رتبه بود.
دوران وفاق موقت (اول شهریور ۱۴۰۳ تا دوم تیر ۱۴۰۴)
در پی اعتراضات ۱۴۰۱ و بحرانهای پس از آن، نظام در پی احیای مدل وفاق میان چهار منبع قدرت برآمد. نامزدی و پیروزی مسعود پزشکیان، با حمایت ضمنی لایههایی از سپاه، روحانیت، تکنوکراتها و بدنه مردم، کوششی برای اجتناب از انفجار اجتماعی و ایجاد تعادل حداقلی بود.
د
بازگشت لاریجانی، حامل پیامهایی روشن است:
۱. خستگی ساختار جمهوری اسلامی از مدیریت ایدئولوژیک و نیاز به تجربه و عقلانیت تکنوکراتیک
۲. بازگشت به مدل دهه ۱۳۷۰؛ با روحانیت به عنوان مرکز مشروعیت، تکنوکراتها در دولت، و مهار حزبالله
۳. آمادهسازی ساختار برای عبور از بحرانهای اقتصادی، دیپلماتیک و اجتماعی
۴. بازسازی تعاملات بینالمللی از طریق چهرهای که هم به رهبری نزدیک است، هم دو منبع قدرت مهم روحانیت عالیرتبه و بروکراتهای دولتی و تکنوکراتها را در ساختار جمهوری اسلامی نمایندگی میکند و هم به غرب پیام گفتوگو میدهد. جمعبندی: بازگشت لاریجانی، نماد یک چرخش ساختاری
بازگشت علی لاریجانی، نه یک انتخاب فردی، بلکه نشانه چرخش تاریخی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. او در تمام دهههای گذشته، نماینده بلوک روحانیت سنتی و بروکراتهای وفادار به ساختار بوده و اکنون در شرایط تضعیف هژمونی منبع قدرت حزبالله، بار دیگر در موقعیت صعودی قرار گرفته است. بازگشت لاریجانی، میتواند مقدمهای باشد برای بازگشت به مدل تعادل چهارگانه قدرت:
روحانیت برای مشروعیت، بروکراتها برای کارآمدی، حزبالله برای امنیت، و مردم برای پشتوانه سیاسی.
آیا جمهوری اسلامی دوباره این مدل را احیا میکند؟ یا بازگشت لاریجانی صرفاً چرخشی موقت برای عبور از بحران است؟ آینده سیاسی جمهوری اسلامی، بیش از هر زمان دیگر، وابسته به احیای همین معادله خواهد بود.
این مطلب به قلم عبدالرضا داوری، صرفا نظرات نویسنده را بیان میکند و منعکس کننده دیدگاه یورنیوز و ساعت 24 نیست
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.