اصولگرایان گل به خودی می زنند
ساعت 24- گرچه یک هفته از نشست خبری رئیسجمهور و اظهارات در مورد مسائل داخلی و بینالمللی میگذرد، اما این جمله حسن روحانی که «تفسیرهای شورای نگهبان از اصل ۱۱۳ قانون اساسی این اصل را بلا اثر کرده » طی مدت گذشته بسیار بازتاب داشته و هر کسی از ظن خود به اظهارنظر در این باب میپردازند.
چندی است که بحث اصل 113 قانون اساسی، اختیارات رئیسجمهور و تفسیرهای شورای نگهبان از این اصل نظرات مختلفی را در پی داشته و به قول رئیسجمهور این اصل را بلا اثر کرده، از دیدگاه شما چگونه میتوان راهحلی برای خروج از این بنبست پیدا کرد؟
قانون اساسی کشور همانطور که از نامش پیداست پایه و اساس و نگاه یک کشور را ترسیم میکند و احترام به قانون برای همه لازم الاجرا است. کسی نمیتواند فارغ و یا بالاتر از قانون به مسائل نگاه کند. حال چه قانون قضا باشد؛ قانون اساسی یا هر قانونی در حوزههای دیگر احترام به قانون برای همه واجب است. حال اینکه احیانا اظهارنظری میشود که مثلا قانون را چگونه اجرا کنیم بحثهای دیگری است، اما اینکه میگویند اصل 113 قانون اساسی نکته اینجا است که رئیسجمهور ناظر است یا مجری؟ اکنون بحث بر سر این موضوع است که رئیسجمهور باید نظارت و حفاظت بر قانون اساسی کند یا اینکه باید مجری قانون اساسی باشد؟ اگر بخواهیم به این اصل نگاه کنیم خیلی از رؤسای جمهور گذشته و کنونی وظایفی را داشته و دارند که آن را انجام ندادهاند. لذا این پرسش پیش میآید که آیا روسای جمهور گذشته وظایف محوله را محقق کردند یا خیر؟ ضمن اینکه مرجع مسئول تفسیر قانون اساسی نیز در خود قانون اساسی آمده است. قوانین عادی را مجلس تفسیر میکند و تفسیر قانون اساسی نیز بهعهده شورای نگهبان است. آقای رئیسجمهور در این نزدیک به 7سال اکنون یادش افتاده که حافظ و مجری قانون اساسی است؟ آیا این یک بازی ژورنالیستی نیست؟ کسی که در این کشور رئیسجمهور میشود حتما قانون اساسی را مطالعه کرده و اگر هم مطالعه نکرده چطور اکنون به این فکر افتاده که این موضوع باید مورد بررسی قرار بگیرد؟ جالب است که آقای احمدینژاد و رئیس دولت اصلاحات نیز اواخر دوره کاری خود به یاد این موضوع افتادند. بنابر این تحلیل بنده این است که پیش کشیدن این موضوع نوعی بازی سیاسی برای در اختیار گرفتن افکار عمومی است. دولت برای اینکه در مورد عملکردش مورد سوال و مطالبه مردم قرار نگیرد به موضوعاتی میپردازند که بتواند در لوای آنها عملکرد خود را پوشش دهد. این نشان میدهد که ما به جای اینکه بهدنبال رفع نواقص و مشکلات کشور در امور مختلف باشیم میخواهیم عملکرد خود را تحت عنوان اصل 113 قانون اساسی پوشش دهیم. لذا نه آقای روحانی؛ همه روسای جمهور میخواهند عملکرد خود را تحت الشعاع این مساله قرار دهند. ضمن اینکه اگر بناست از بابت اصل 113 قانون اساسی اتفاقی بیفتد چه اشکالی دارد که روند قانونی آن طی شود. با شو اجرا کردن بحث جلو نمیرود و هر مشکلی میتواند با راهکار قانونی خود جلو برود. من نه بهعنوان کسی که به سیاستهای دولت در حوزههای مختلف انتقاد دارم بلکه بهعنوان یک شهروند این مسائل را بیان میکنم و همیشه تلاش کردم که انتقاداتم منصفانه و کارشناسی باشد. اصل 113 موضوعی نیست که از طریق آن بهدنبال حل اختیارات رئیسجمهور باشیم. بالاخص آقای روحانی که خود را حقوقدان میداند و در مبارزات انتخاباتی همواره به این موضوع تاکید داشته است. یک حقوقدان قطعا قانون اساسی کشور را میداند و آقای روحانی نیز میتوانست در کوران رقابتهای انتخاباتی به این مساله اشاره کند و وعده انتخاباتی بدهد که اگر بنده رئیسجمهور بشوم این اصل را با رویههای قانونی اصلاح میکنم. گرچه اصول دیگری مثل اصل 50 قانون اساسی در زمینه محیط زیست یا اصل 8 قانون اساسی در زمینه امر به معروف وجود دارند که بلاتکلیفند. چرا رئیسجمهور به این اصول نمیپردازد و اینها را فرع میپندارند؟ امروز کشور مسائل و مشکلات مهمتری دارد که ما آنها را فراموش کرده و به فرعیات میپردازیم.
این تحلیل در شرایط فعلی است، اما در شرایط مطلوب که اساسا کشور با تحریم، مشکلات معیشتی و... مواجه نیست چطور میتوان بحث تفسیرهای شورای نگهبان از اصل 113 را که موجب محدودیت در اختیارات رئیسجمهور میشود را تبیین کرد؟
وقتی شرایط مطلوب است کسی سراغ اصل 113 قانون اساسی نمیرود. پس نشان میدهد که کارآمدی وجود داشته که شرایط مطلوب پدید آمده است. امروز مشکل جامعه ناکارآمدی است. وقتی همه چیز خوب است بهانهای برای مراجعه به اصل 113 قانون اساسی بهوجود نمیآید. امروز انتخاب برخی مدیران ناکارآمد منجر به این شده که در جاهایی با چالش مواجه شویم که این چالش را در اصل 113 پنهان میکنیم. مشخص است که در شرایط مطلوب به سراغ این اصل نمیایند اما امروز که باید به افکار عمومی پاسخ دهند فرافکنی میکنند. مهمتر اینکه انتخابات مجلس نزدیک است و میخواهند این موضوع را دستاویز کنند که اگر رئیسجمهور ناموفق بوده این اصل 113 است که با محدودیت رئیسجمهور موجب عدم موفقیت رئیسجمهور را فراهم آورده در حالی که اصلا ربطی ندارد. چرا در جاهایی که دولت موفق بوده اصل 113 نقش نداشته، اما در ناکامیها اصل 113 را ملاک قرار میدهند؟
بر چه اساسی معتقدید که رئیسجمهور اصل 113 را دستاویزی برای انتخابات قرار داده؛ در حالی که اصلاحطلبان راه خود را از اعتدالگرایان جدا کردند و جامعه نیز با توجه به عملکرد دولت به اعتدالیون نگاه مثبتی ندارد؟
من معتقدم در بازیهای سیاسی به این موضوع نگاه نمیشود که این طیف بختی دارد یا ندارد؛ بلکه میخواهند سنگی در تاریکی رها کنند که اگر به هدف خورد که از آن استفاده کنند و اگر هم نخورد مهم نیست، حرفی زده شده است. با اینکه اعتدالیون در جامعه جایگاهی ندارند اما سرنوشت آنها با اصلاحطلبان گره خورده و این صحبتها نیز که مطرح میشود تنها فرضیه اعتدالیون نیست. الان اصلاحطلبان نیز پشت اصل 113 پنهانند. در حالی که ما هر اصلی را بخواهیم تغییر دهیم باید راه قانونی را برویم. با فرافکنی و طرح موضوعات در زمانهایی که اصلا منطق ندارد و بیشتر بوی سیاسیکاری میدهد تا یک مطالبه، طرح چنین مسائلی جواب نمیدهد. هر چیزی راهکار قانونی خود را دارد و تا زمانی که ما راهکار قانونی را فراموش کنیم و به فرافکنی و بازیهای سیاسی روی بیاوریم راه به جایی نخواهیم برد. همه گروههای سیاسی از هر جناحی که هستند باید یاد بگیرند هر موضوعی که نیازمند اصلاح است از راهکار قانونی اصلاح کنند.
به قرائت بسیاری راهکار قانونی این مساله اصلاح و بازنگری در قانون اساسی است، اما هر زمان این مساله مطرح شده جریان اصولگرا و بهخصوص دلواپسان در مقابل طرح این موضوع موضع مخالف گرفتند؛ تحلیل شما چگونه است؟
جریانهای مخالف نیز تفکر خاص خود را دارند. هر گروه سیاسی باید این قابلیت را داشته باشد که به اقناع جامعه بپردازد. یکی از مشکلات ما این است که شنیدن حرف و نظر مخالف را به مثابه دلواپسی تلقی میکنیم. باید اجازه دهیم گروههای سیاسی اظهارنظر خود را داشته باشند. چرا فکر میکنیم تا زمانی که در مصدر قدرت هستیم هرچه گروه و جناح ما میگوید درست است؟ تا زمانی که بخواهیم این روند را ادامه دهیم به نتیجه نمیرسیم. گروههای سیاسی باید به یکدیگر احترام بگذارند و از بازیهای سیاسی و رفتارهایی که منجر به بیشتر شدن کدورتها و ادبیات نامناسب میشود خودداری کنند. موضعگیری گروههای مخالف نسبت به مسائل سیاسی را نباید تخطئه کرد، چه بسا بارها و بارها موضوعاتی از جانب گروههای دیگر مطرح شده و اصلاحطلبان این حمله را داشتند. پس باید بپذیریم که اقناع افکار عمومی نیاز به یک حرف منطقی و محکمه پسند دارد. هر کس قانون اساسی را قبول ندارد در حقیقت با نظام زاویه دارد، اما خود قانون اساسی تاکید کرده که تفسیر این قانون با شورای نگهبان است. مگر اینکه عدهای بخواهند شورای نگهبان را زیر سوال ببرند. اصلا به اعتقاد من تمام این داستانها برای زیر سوال بردن شورای نگهبان است و رضای خدا در آن نیست. کسانی که این سناریوها را طراحی میکنند و هیزم به این آتش میریزند خودشان بهتر میدانند که اصلا بحث اصل 113 قانون اساسی نیست و نوک پیکان حمله شورای نگهبان است. منتها این دفعه بهانه اصل 113 قانون اساسی است. چرا روسای جمهور یک سال آخر یا دو سال پایانی یاد اختیارات خود و اصل 113 میافتند؟ اگر این پرسش پاسخ داده شود میتوان گفت که پشت این مباحث منطقی وجود دارد. نه اینکه 18 ماه مانده به پایان ریاست جمهوری بحث اصل 113 را پیش بکشند. من بهعنوان یک شهروند حق دارم که بگویم طرح این مساله قبل از اینکه یک مطالبه باشد نوعی بازی سیاسی است. هر تغییری در قانون اساسی نیازمند فرایند قانونی خود است وقتی این فرایند انجام شد و به تایید ملت رسید همه باید تمکین کنند. مگر در سال 68 اصلاح قانون اساسی نداشتیم؟ فرایند قانونیاش طی شد اصلاحات انجام شد، به رای ملت گذاشته شد و مردم رای دادند و تایید کردند و قابل احترام است. حال اینکه برخی بخواهند با فرضیات فکری خود مسائل دیگری را مطرح کنند دلیلی ندارد که تفسیر آنها درست است.
قانون اساسی تصریح دارد که هر زمان در مواردی مسئولان کشور با هم به اختلاف خوردند باید این مسائل به رفراندوم و همهپرسی گذاشته شود؛ در حالی که از ابتدای انقلاب تاکنون فقط یکبار از این اصل استفاده کردیم. اساسا موانع اجرای این اصل قانون اساسی چیست و چرا برخی در مقابل آن مقاومت میکنند؟
گروههای سیاسی در هر مطالبهای قبل از اینکه خواسته و منافع ملت در آن باشد منافع باندی، گروهی و سوءاستفاده خود را مطرح میکنند. اگر ما بتوانیم در کشور احزابی مقتدر را فعال کنیم و به مقوله تحزب نگاهی جدی داشته باشیم که بتوانند نماینده یک طیف از مردم باشند این احزاب میتوانند در مسائل مختلف با هم به تضارب افکار بپردازند و در نهایت به نتیجه برسند. ما حداقل اگر انسجام خود را از دشمنان یاد بگیریم خیلی خوب است. مبارزه با جمهوری اسلامی در اروپا و آمریکا یک اصل است و همواره بر آن تاکید میکنند، هر چند که برخی مواقع مسائل فرعی مطرح کنند، اما هیچگاه اصل را از بین نمیبرند. ما در برخی مواقع اصل را متزلزل میکنیم و هنوز فرق اصل را با فرع نمیدانیم. اگر ما در اصول نظام ید واحد و متحد باشیم ضمن احترام به تنوع افکار میتوانیم به نتایج خوبی دست پیدا کنیم. من معتقدم موانع خاصی برای اجرای همهپرسی وجود ندارد، اما وقتی میبینیم در مسائلی که بحث همهپرسی مطرح میشود گروهی این توانایی را دارد که به اقناع افکار عمومی بپردازد و برای مخالفتشان نیز منطق دارند نیازی به همهپرسی نیست. بهعنوان مثال مجلس متعلق به هیچگروه سیاسی نیست پس چرا این مجلس نمیتواند در مسائل کلان تصمیم جدی بگیرد؟ به این خاطر 3 گروه عمده سیاسی وجود دارد که هیچکدام نمیتواند دیگری را اقناع کند. اگر اقناع پذیری و منطق در جهت منافع مردم وجود داشته باشد میشود رفراندوم هم انجام داد و مشکلی ندارد.
اصولگرایان پس از یک دهه به پایگاه سنتی خود یعنی جامعه روحانیت بازگشتند تا وحدت از دست رفته را باز یابند؛ اساسا امروز جامعه روحانیت تا چه میزان میتواند عنصر وحدتساز میان گروههای متشتت اصولگرایی باشد؟
من در گذشته نیز گفتهام که اصولگراها حتی اگر بهطور نسبی هم بتوانند به یک تفاهم برسند در انتخابات موفق خواهند شد. هر چند که برخی دوستان معتقدند وحدت 100درصدی انجام خواهد شد. خب؛ اگر این اتفاق هم بیفتد مبارک است، اما اگر این تفاهم نسبی هم اتفاق بیفتد و در تصمیمات مشارکت داشته باشند میتوانم بگویم که موفقند. منتها باید مراقب باشند که گل به خودی نزنند و نوع ادبیات و صحبتهایشان به سمت ایجاد چالش نباشد. یعنی اگر ناخواسته چالش ایجاد کنند و با موضعگیریهای خودشان موجب ریزش آرای اصولگرایان شوند میتواند خیلی خطرناک باشد. صحبت برخی افراد که تریبون دارند میتواند تبعات داشته باشد و رقیب از آن ادبیات استفاده مناسب و به موقع کند. طرفین رقابت باید مراقب نوع گفتمان و ادبیاتشان باشند تا مخاطبین خود را به پای صندوقهای رای بکشانند. تلاش گروههای سیاسی باید این باشد که مردم بهصورت حداکثری پای صندوقهای رای بیایند. مهم این است که مردم انتخاب درست و اصلاح را انجام دهند. منظورم از تریبون داران افرادی بود که داعیه لیدری جریانات را دارند که این احساس برایشان پیش نیاید که از پیش برنده انتخابات هستند. باید بهگونهای سخن بگویند که منجر به علاقهمندی مردم به حضور در پای صندوقهای رای شود. درست است که من منتقد عملکرد دولت هستم، اما معتقدم نباید در انتخابات بهگونهای وارد شویم که دولت که برگزیده خود مردم است مورد هجمه قرار گیرد. دولت هم باید تلاش کند تا انتخابات مجلس و حتی ریاست جمهوری آینده کارآمدی خود را افزایش دهد و با عملکردهای مثبت نشانههای امید را در مردم فراهم کند. جریانات سیاسی هم باید در مردم امید ایجاد کنند تا با شادابی پای صندوقهای رای حاضرشوند.
اقبال عمومی نسبت به اصولگرایان را در ماههای منتهی به انتخابات چطور ارزیابی میکنید؟
تا انتخابات تحول قطعا ایجاد خواهد شد اما بهنظر من در شرایط فعلی اصولگرایان شرایط مطلوبتری نسبت به رقیب دارند.
آرمان ملی
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.