نوشته دکترمحمد طبیبیان به مناسبت انتخابات مجلس یازدهم
مجلس نو، سال نو و ذهن کهنه
ساعت 24 -باشروع قرن چهاردهم مجلس چهارم شکل گرفت، مجلس پنجم هم در سال ۱۳۰۲ شروع به کار کرد و طی آن احمدشاه از کشور رفت و عملاً سلسله قاجار با تصویب آن مجلس به انتهای خود رسید. اکنون مجلس یازدهم کشور را به انتهای قرن چهاردهم میبرد و تحویل قرن پانزدهم هجری خورشیدی میدهد اما چه چیز تحویل داده خواهد شد و قرن پانزدهم چه حالتی برای تحویل گرفتن خواهد داشت؟ خداوند بهتر میداند .
۱- در درجه نخست یک مشکل معرفتشناسی داریم. ما فاقد یک نرم افزار ذهنی هستیم که تصویر سازگار و منظمی از کار کردهای جهان امروز را به دست بدهد و مثل یک نرمافزار کامپیوتری ذهن برای هر حالت جهان بیرون تصمیم معقول و بری از آلودگی احساس و هیجانزدگی به دست دهد. یعنی آن خروجی خردمایه ذهن که باید برای صداقت با خود و جامعه و پیدا کردن راه از بیراهه از آن استفاده کنیم را فراهم کند. خروجی ذهنهای ما در آنجا که معقول بودن لازم است، بیشتر مواقع احساسی، هیجانی، خشمگینانه عاشقانه یا کینورزانه است. ما عاشق یک فرد سیاسی میشویم یا از او نفرت پیدا میکنیم، عاشق یک جریان سیاسی میشویم یا از آن نفرت داریم، عاشق یک قدرت خارجی میشویم یا نسبت به آن کینه داریم. طرف، استکبارستیز است و دونکیشوتوار در گیر مبارزه با کسانی که انگ طرفداری از استکبار به آنها میزند و آنگاه راهش را میگیرد و در استکبار اقامت میکند. بسیاری از رهبران گروههای کمونیستی ما در امریکا و اروپا ساکن هستند... چنین دستگاه ذهنی یا معرفتشناسی است که پیوسته ما را در ناکامی و پشیمانی نگه میدارد.
۲- در واژگان ما معنی این دو واژه integrity و consistency وجود ندارد. برخی آن را سازگاری درونی، یا پندار و کردار دارای همخوانی ترجمه کردهاند. اما اینها ترجمههای رسایی نیست. به عنوان یک نمون از تجربه اخیر؛ افردی که میگویند من اینگونه انتخابات را قبول ندارم اما رای میدهم! اینجانب کاری به اصل مطلب رای دادن و ندادن ندارم اما به تعارض رفتاری که به کرات دیده میشود توجه دارم. قبول دارید یا ندارید، هر دو همزمان چگونه میشود؟ از آن طرف کسی میگوید امکان انتخاب را منتفی میکنم اما رای دهید! میشود یک سیستم انتخابی داشت که خوب کار کند مثل مثلا ژاپن. میشود یک سیستم انتصابی داشت که آن هم خوب کار کند مثل چین، اما مخلوطی از این دو نمیشود. چنانکه خصولتی در اقتصاد هم کار کرد مثبتی ندارد.
نمونه دیگر، بسیاری مسوولان در بستن و فیلتر کردن رسانه های اینترنتی دست دارند. در حالی که خود در آنها صفحه و کانال برقرار کردهاند. برادر، پدر، بزرگوار، زعیم! یا قبول دارید یا ندارید، یکی از این دو. یا کسی که ادعای طب جایگزین دارد اما حاضر نیست سری به بیمارستان بزند و دست آوردهای معجزهآسای ادعایی را در عمل نشان دهد. این هم یک گرفتاری همان دستگاه معرفتی ذهن است که نمیتواند سازگار و بر خوردار از همخوانی درونی باشد و پندار و رفتار با هم زاویه دارند. اخیراً در خبرها بود که یک خلبان به نام مارک هیوز ۶۴ ساله ملقب به دیوانه به کروی بودن زمین اعتقاد نداشت و اعتقاد داشت زمین مسطح است. یک موشک در حیات خانه با پول خودش ساخت که به ارتفاع بالا پرواز کند، عکس بگیرد و ادعای خودش را در مورد مسطح بودن زمین ثابت کند. چند روز پیش این موشک را به صحرایی در کالیفرنیا برد تا با آن پرواز کند موشک او سرنگون شد و مرحوم شد. درود بر روان آن انسانی که لا اقل با خودش رو راست و صادق باشد!!
۳- کژگزینی سازگار و پایدار. حداقل در یک دهه اخیر شرایط اقتصادی کشور بدتر شده است، بخش فزایندهای از جامعه به زیر خط فقر رفتهاند در حالی که برخی افراد رانتهای افسانهای به چنگ آوردهاند که گنج قارون در مقایسه بیارزش است (به گزارشهای جراید و نمونههایی از پروندهها توجه کنیم) . طبعاً جوانان تحصیلکرده در هر جامعهای به این شرایط حساس هستند. انتظار میرود ظرفیت هوشی و عقلی این افراد با صد درصد دقت و توان به کار بیافتد تا هوشیار باشند برای خود و جامعه تصمیمسازی کنند، و مثل کسی که بر روی طناب بسته بین دو ستون حرکت میکند در شرایط حساس و خطیر، ذهن و انرژی عقلی خود را متمرکز کنند. اما خبرهایی که از محیطهای دانشگاهی میرسد رشد فزاینده کمونیسم است! یعنی در پاسخ به سرخوردگیها، بجای صاف کردن یک قوز، یک قوز بالای قوز هم میخواهند درست کنند.
با ظهور آلام اجتماعی برای حل آنها رفتار خشمگینانه و عکسالعملی و نسنجیده کمک نمیکند، بلکه اندیشه و افکار پیراسته معقول و منطقی راهگشا است. بعد از مصیبتهای جنگ اول جهانی، جامعه اروپا بسیار زخم بر جسم و جان و روان خود داشت. در کشورهایی که این زخمها به اندیشههای چرکین تبدیل شد حکومتهای فاشیستی مانند هیتلر و موسولینی بر سر کار آمدند یا زمینه بر سر کار آمدن کمونیستها مهیا شد و فجایع بعدی. انگلستان بود که در آن بسیاری اندیشمندان به این نتیجه رسیدند که خشم و سر خوردگی نباید زمینهساز منتفی شدن دموکراسی، احترام به حقوق فردی و عقلانیت شود و به همین دلیل نیز جامعه و اقتصاد و سیاست بر روال پایدار قرار گرفت. همچنین بود رفتار بلوغآمیز و عقلایی ژاپنیها بعد از جنگ دوم. اگر دست یازیدن به عقلانیت و دوری از احساسی شدن نبود هنوز ژاپنیها بر روی خرابههای کشورشان شعارهای خشمگینانه سر میدادند با هیچ دست آورد. عقلانیت است که کارساز میافتد، که انضباط و تلاش و تمرین ذهنی هم میخواهد.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.