بررسی تشکیل سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک در گفتوگو با معاون ابتدایی آموزش و پرورش
سازمانِ صفر تا 6 سالهها
ساعت 24-در میانه شلوغی اخبار و کارها و هشدارهای سلامت روزهای آخر اسفند، زمانی که فکرها بیشتر درگیر ممنوع شدن یا نشدن سفر بود و وضعیتی که تعطیلات نوروز به جا خواهد گذاشت، ابلاغیهای از سوی حسن روحانی صادر شد که به اخبار پراکنده پیش از خودش رسمیت داد: تاسیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودکان. روز 26 اسفند روحانی در مقام رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی، مصوبه اساسنامه این سازمان که در جلسه 836 این شورا به تصویب رسیده بود را ابلاغ کرد.
«رضوان حکیمزاده»، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش یکی از کسانی است که از بدو مطرح شدن طرح تشکیل سازمان در جریان آن بوده. این سازمان تازه به گفته او بر اساس مطالعات و پژوهشهای آنها شکل مشخصتری به خود گرفته و به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارایه شده است. او میگوید بحث شروع به آموزش یکپارچه و تلاش برای آموزش فرهنگ و ارزشهای جامعه از سنین نونهالی را در کشورهای بسیاری دنبال میکنند اما در این گفتوگو قرار است به «اعتماد» پاسخ دهد که چرا در کشور ما تصمیم برای تاسیس نهاد جداگانهای درباره این موضوع گرفته میشود و این ساختار سفت و سخت هیاتمدیره برای چیست. سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک طرحی است که دولت روحانی از خود به یادگار میگذارد تا بر اساس آن ماجرای تازهای برای «تعلیم و تربیت» کودکان زیر 6 سال آغاز شود.
پیشنهاد تشکیل سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک از سوی شما، یعنی از سوی معاونت ابتدایی مطرح شد؟
پیشنهاد از سمت ما نرفت، این پیشنهاد از سوی وزارت آموزش و پرورش بود اما چون ما متولی آموزش بخش پیش دبستان هستیم، تهیه گزارش و انجام مطالعات تطبیقی بر عهده ما بود؛ پیشنهاد و ضرورت این کار را مبتنی بر مطالعات جهانی که انجام دادیم تهیه و اول در کمیسیونهای معین شورای عالی انقلاب فرهنگی و بعد هم در صحن شورا ارایه کردیم. همه اینها منجر به تصویب ماده واحده تشکیل سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک شد. بعد از آن هم در تدوین اساسنامه این سازمان با شورای عالی انقلاب فرهنگی همکاری نزدیک داشتیم تا اساسنامه هم نهایی و مصوب شد. از بعدِ تصویب اساسنامه و ابلاغ توسط ریاست محترم جمهوری، وزارت آموزش و پرورش کارگروه و اتاق فکری را تشکیل داده که بتوانند بیانیه ماموریت را تدوین کنند و در این کارگروه ماموریت سازمان و چارت سازمانیاش نهایی خواهد شد و سازمان رسما شروع به کار خواهد کرد.
میشود بگویید دلیل اصلی اینکه فکر کردید برای صفر تا 6 سال هم سازمانی مستقل برای برنامهریزی باید داشته باشیم چه بوده؟
ببینید، یکی از دلایل اصلی این است که تربیت یک امر یکپارچه است. دوره پیش از دبستان هم بر اساس پژوهشهای جدیدی که در سطح بینالمللی انجام شده، دوره بسیار مهمی است. رویکرد جهانی به این سمت رفته که به جای رویکرد مراقبتی، به رویکرد Education (آموزش)، تغییر مسیر دادهاند. در مطالعات جهانی که ما داشتیم، به یک تقسیمبندی از نظر بینالمللی رسیدیم که برای دورههای تحصیلی تعریف و دو دوره سهساله مشخص شده: 01 و 02 یعنی از بدو تولد تا 3 سال و از 3 سال تا 6 سال. در رویکرد جدید حتی در 3 سال اول هم بحث بر سر آموزش است و نه فقط مراقبت چون پژوهشهای جدید نشان دادند که بچهها در معرض یادگیری هستند و هرقدر بتوانید آنها را با برنامه در معرض محرکهای مناسب قرار دهید؛ در ابعاد مختلف، اجتماعی، شناختی، ذهنی، مهارتی، میتواند منجر به شکوفایی بیشتر مغزی آنها بشود. ما روند مدیریت این دوره حساس قبل از دبستان را بررسی کردیم و در آنجا دیدیم که اکثریت کشورهایی که در این زمینه پیشرو هستند یک نظام و سازمان یکپارچه دارند که معمولا زیرنظر آموزش و پرورش است چون این بچهها باید برای ورود به مدرسه آماده شوند و شما نمیتوانید با یک رویکرد و یک مدل سه سال اول را تحت آموزش قرار دهید و بعد بگویید در سه سال دوم یک سازمان دیگری متولی این کار باشد.
در هر حال ما مبتنی بر بررسیهایی که انجام داده بودیم هم بر اساس تجربیات جهانی و هم بر اساس پژوهشهایی که در حوزه شناختی و مغز انجام شده و البته بر اساس ضرورت اداری به این سمت رفتیم. بر اساس قانون موجودی که مصوب مجلس بود امور اجرایی و اداری مهدهای کودک با سازمان بهزیستی بود در حالی که تعیین هدف و محتوا و برنامهها و نظارتش با وزارت آموزش و پرورش بود. خب طبیعتا هیچ سازمانی نمیتواند مسوولیت نظارت و برنامهریزی جایی را داشته باشد که اجرا و ادارهاش با او نیست. این موضوع هم برای ما مشکل ایجاد کرده بود و هم برای بهزیستی بنابراین با استناد به این موارد، استدلالهایی را در گزارشمان به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارایه کردیم. نکته مهم این است که در همه کشورهایی که از جهت رنکینگ (رتبهبندی) شاخصهای توسعه انسانی ردههای اول را دارند، اهمیت خیلی خاصی به دوره پیش از دبستان داده میشود؛ شامل دو دوره سه ساله و تفاوت اساسی این کشورها با سایرین در پوشش دبستانی آنها نیست، در پوشش پیش دبستانی است.
در کشورهایی که به آنها اشاره کردید واقعا سازمان جداگانهای برای این دوره وجود دارد یا اینکه صرفا برایش برنامهریزی میشود؟ کمی بعید میدانم تشکیلات جداگانهای داشته باشند؟
اینکه تشکیلات اداریاش به چه شکل است یک موضوع است اما اینکه به صورت یکپارچه توسط وزارت آموزش و پرورش مدیریت میشود، در بسیاری از کشورهایی که ما بررسی کردیم وجود داشت.
یک سند بینالمللی هست که در مورد آموزش در دوره پیش از دبستان صحبت میکند که در جایی میگوید چه کسی مسوول آموزش و مراقبت دوره کودکی و پیش از دبستان است؟ در 17 کشور وزارت آموزش و پرورش مسوول مراقبت و آموزش دوران پیش از ابتدایی است. در 10 کشور بحث دوره پیش از دبستان بر عهده بخش آموزش ابتدایی است و در 9 کشور اصلا سازمان مرکزی ندارند و تنظیمات به صورت منطقهای کار میکنند. در آن گزارش آمده که گرایش به این وجود دارد که این دوره به صورت یکپارچه مدیریت شود و بر اساس همین گزارش میبینید در سال 2017 نرخ ثبتنام کودکان در دورههای زیر 3 سال و 3 تا 5 سال، رشد قابل ملاحظهای را میتوانید رصد کنید.
این کار با شعارهایی که آموزش و پرورش میدهد مبنی بر اینکه ما داریم تلاش میکنیم مرکززدایی کنیم در تقابل نیست؟ چون همان یک گروه سنی که تا الان چندان زیر سیطره آموزش و پرورش نبود را هم دارید وارد زیرمجموعه خودتان میکنید.
نه. نحوه اداره سازمان که در اساسنامه هم به آن اشاره شده اینگونه نیست که قرار باشد به صورت مرکزی این تشکیلات اداره شود. بحث سیاستگذاری و برنامهریزی مطرح است.
در حال حاضر هم به دوره پیشدبستانیمان برخلاف سایر دورههای تحصیلی چارچوب تولید محتوا دادهایم و محتوا را خود استانها تهیه میکنند یعنی برنامه پیش دبستانی هر استانی را خودش تهیه میکند. بهطور قطع و یقین همین رویکرد در این سازمان هم پیگیری خواهد شد و قرار نیست یک سازمان عریض و طویل اداری باشد.این سازمان یک سازمان چابک خواهد بود که کار سیاستگذاری و برنامهریزی و هدفگذاری کلان را بر عهده دارد اما قطعا نگاهش غیرمتمرکز است. قرار نیست تشکیلاتی که الان وجود دارد مثلا مهدهای کودکی که در حال حاضر فعال هستند، فعالیت آنها متوقف شود. قبلا ممکن بود مجوز را از سازمان بهزیستی بگیرند، این دفعه آموزش و پرورش آن را بر عهده دارد و تغییر چندانی در رویکرد کلی که برنامههای غیرمتمرکز هست به وجود نمیآید.
البته در توضیحاتی که من خواندم مثلا تبصره دوم از ماده 5 آمده که مهدها و پیشدبستانیها و مراکز نگهداری کودکان اعم از دولتی و غیردولتی مکلف هستند ظرف شش ماه پس از ایجاد سازمان خودشان را با مقررات و دستورهای ابلاغی تطبیق دهند. این یک خرده فراتر از بحث مجوز است.
وقتی سازمان تشکیل میشود، آییننامههایی را مثلا در مورد فضای فیزیکی مهدکودکها میدهد و میگوید این ویژگیها باید وجود داشته باشند. این طبیعی است. شما وقتی سیستم جدیدی را در بانکها جایگزین میکنید، مثلا سیستم الکترونیکی، خب همه بانکها باید خودشان را با این سیستم تطبیق دهند. این طبیعی است که با توجه به تصویب ماده واحده و تشکیل سازمان، ممکن است بسیاری از قوانین و مقرراتی که در گذشته بوده همچنان وجود داشته باشد و هیچ شکی نیست که ما حتما از تجاربی که در بهزیستی بوده استفاده میکنیم اما فقط مساله بهزیستی که نیست.
قبلا خیلی از سازمانها و نهادها میآمدند بدون هیچ هماهنگی با آموزش و پرورش و بهزیستی میرفتند برای خودشان مراکزی را ایجاد میکردند که بچهها را نگهداری میکردند و تحت آموزش قرار میدادند. برای همین است که تمام واحدها باید تحت نظارت یک سازمان واحد باشند و مدیریت یکپارچه یکی از اهداف تشکیل این سازمان بوده و بهطور طبیعی اگر تجاربی از قبل بوده از آنها استفاده میکنیم و اگر نیاز به تغییری باشد این تطبیق هم باید اتفاق بیفتد.
ساختاری که برای هیات امنای سازمان تعلیم و تربیت کودک تعریف شده، مثل این است که یک شورای عالی انقلاب فرهنگی تدارک دیدهاید برای صفر تا 6 سالگی. یعنی از حوزه، مجلس، صداوسیما و غیره، حالا نه دقیقا اما تقریبا همان ساختار را در این گروه کودکی اجرا کرده. این موضوع نگرانی برانگیز است.
چرا؟
چون همین حالا سالها است در مورد استقلال دانشگاه هم میگویند دانشگاه نباید اینقدر زیر سایه این نهادها باشد و مستقل عمل کند. حالا چرا چنین ساختار عریض و طویلی باید برای صفر تا 6 سال وجود داشته باشد در حالی که کار آموزش کودک یک کار کاملا تخصصی است؟
بگذارید من یک توضیحی بدهم. اولا تمام معاونتهای تخصصی آموزش و پرورش در این سازمان عضو هستند.
رییس این سازمان را وزیر آموزش و پرورش انتخاب میکند. هر سازمانی که هیات امنا دارد، مثلا در سازمان برنامه و بودجه، از مجلس، نهادهای نظارتی و غیره جزو روتینشان هست که بهطور طبیعی این افراد عضویت دارند.
در خصوص کار تربیتی، طبیعتا به نوعی در ارتباط با سازمانهایی است که به نوعی درگیر فعالیتهای علمی، فرهنگی و تربیتی هستند.
سازمانهایی که عضو شدهاند هم دقیقا با همین نگاه بوده و کل سازمان هم زیرنظر آموزش و پرورش است و قرار نیست توسط جایی جز وزارت آموزش و پرورش مدیریت شود.
خب عواقب این ساختارها را در سازمانهای دیگر هم دیدهایم و برای همین میگویم نگرانکننده است. بگذارید واضحتر بگویم. یک دوره بحثهای بسیار و جنجالی به پا شد در مورد برخی فعالیتهایی که در مهدکودکها میشود. بحث بر سر مهدهای کودک غیرانتفاعی که کلاسهای موسیقی داشتند و مثلا رقص برای کودکان داشتند زیاد شد. الان به نظر میرسد تشکیل این سازمان تا حدی شاید ادامه همان ماجراها باشد. آیا قرار است همه سرفصلها و کلاسها مانند هم شوند و از یک ساختار خاصی پیروی کنند یا خیر؟
ببینید، در چارچوب تدوین شده برای برنامه درسی، نهتنها در کشور ما بلکه هر نظام آموزشی متاثر از قوانین و مقررات جامعهای است که در آن قرار دارد. ما هم برای آموزش و پرورشمان یک چارچوب سند تحول بنیادین را داریم که بر مبنای فلسفه تربیتی اسلام شکل گرفته و طبیعی است که تمام دورههای آموزشی، چه دوره پیش از دبستان باشد و چه دبستان و سایر دورهها، قطعا باید با همین رویکرد و مقررات مطابقت داشته باشد.
قرار نیست فرهنگ دیگری در نظام آموزشی ما آموزش داده شود. این یک امر بدیهی است.
کمااینکه شما به کشور دیگری هم بروید نمیبینید که ارزشهای یک فرهنگ دیگری را آموزش بدهند. مثلا در نظام آموزشی فرانسه میبینید خیلی صریح رییسجمهورش آقای مکرون حدود سه سال پیش اعلام کرد که آموزشهای پیش دبستانی از دوره 3سالگی برای تمام کودکان فرانسوی اجباری است. دلیلش را هم این عنوان کرد که برخی از کودکان از خانوادههای مهاجری هستند که اگر دیرتر وارد نظام آموزشی بشوند، ارزشهای جامعه فرانسوی را سختتر میپذیرند و ما چون میخواهیم با ارزشهای جامعه فرانسوی بار بیایند پس از سنین بسیار کوچکتر باید آنها را به صورت اجباری به مهدکودکها بیاوریم و به آنها آموزش دهیم.
من به نظرم میرسد این یک امر طبیعی است و عجیب نیست که کشوری بخواهد بر مبنای ارزشهای خودش نظام آموزشیاش را، در هر دورهای که باشد، اداره کند.
یعنی مهدها دیگر اختیار عملی ندارند که کلاسهای خودشان را تعریف کنند و همه باید بر اساس یک چارچوب عمل کنند؟
آییننامه هنوز نوشته نشده، چارچوبها هنوز تدوین نشده.
من فقط در مورد کلیات میتوانم صحبت کنم، آن زمان حتما آن سازمان رییسی خواهد داشت که باید این توضیحات را از او بپرسید. آنچه تا این مرحله از کار میتوانستم خدمت شما اعلام کردم.
نقش والدین یا سرپرستان کودکان چطور دیده شده؟ در متن ابلاغی بر روی «حقوق و تکالیف والدین» تاکید شده. آیا مثلا در بخش تکالیف رویه قضایی هم وجود دارد؟ چون یکی از کمبودهای ما همیشه بحث حمایت از کودکان و نوجوانان بوده و میخواهم بدانم این سازمان قرار است در برطرف کردن این کمبود نقشی داشته باشد؟
اتفاقا یکی از دلایل شکلگیری سازمان توجه بیشتر به حقوق کودکان بود که به نظر من یک گروه مغفول در نگاه کلان سیاستگذاری کشور ما بودند.
در مذاکراتی هم که برای اساسنامه داشتیم اتفاق نظر راجع به این وجود داشت که ما باید حق خانواده را به رسمیت بشناسیم و برایش نقشی بسیار کلیدی تعریف کنیم. برای همین است که میبینید در ترکیب هیات امنا نمایندههایی از خانوادهها هم از بین پدران و هم از بین مادران حضور دارند تا این نقش پررنگ دیده شود.
رویکرد این بوده و فکر میکنم که انشاءلله پس از تشکیل سازمان هم رویکرد به رسمیت شناختن حقوق والدین و مشارکت آنها در دوره پیش از دبستان حتما مورد توجه قرار خواهد گرفت.
آزمایش تازه آموزش و پرورش
آغاز ماجرای تاسیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک به جایی بازمیگردد که تا چندی پیش متولی آموزش کودکان زیر 4 سال یعنی در سن مهدکودک، سازمان بهزیستی کشور بود و از 4 تا 6 سال و سن پیش دبستانی، آموزش و پرورش. قرار شده بود مسوولیت به صورت یکپارچه بر عهده آموزش و پرورش باشد و فعلاً مهدهای کودک به فعالیت معمولشان ادامه دهند تا ببینند در دوران تازه آموزش و پرورش چه تغییراتی را قرار است اعمال کنند. حالا آموزش و پرورش یک گام فراتر برداشته و میگوید اصولا 6 سال اول زندگی کودکان هم باید سازمان مجزایی برای خودش داشته باشد تا «تربیت همهجانبه کودکان» به ثمر بنشیند. در عین حال حالا دغدغههای تازهای هم ایجاد شدهاند؛ اینکه آموزش و پرورش در به ثمر رساندن تعلیم و تربیت دانشآموزان در چهار دهه گذشته چقدر موفق عمل کرده است و آیا همان تجربه را میخواهد در دوران پیش از دبستان و نونهالی تکرار کند یا نه و اصولاً نظارت بر کار مهدکودکها و مراقبت از آموزش و سلامت و تربیت کودکان چرا نیاز به سازمانی مجزا دارد؟
در ابلاغیه 26 اسفند و در ذیل اهداف تاسیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودکان آمده است: «زمینهسازی برای تکوین و تعالی هویت «اسلامی- ایرانی» و رشد همهجانبه در ابعاد شناختی، عاطفی، روانی- حرکتی، اجتماعی، معنوی و زیستی- بدنی، تأمین عدالت در دسترسی به تعلیم و تربیت با کیفیت دوران کودکی با تأکید بر کودکان و خانوادههای مناطق محروم و دارای نیازهای ویژه و آمادهسازی کودکان برای ورود به نظام آموزش و پرورش رسمی». قرار بر این است که وزارت آموزش و پرورش حداکثر سه ماه پس از ابلاغ اساسنامه، سازمان را راهاندازی کند. بعد نوبت به تمام مهدهای کودک و مراکز پیش دبستانی و سایر مراکز نگهداری و آموزش کودکان میرسد که در یک بازه زمانی 6ماهه خودشان را با هر مقررات جدیدی که به دنبال میآید مطابقت دهند؛ اعم از اینکه این مراکز دولتی باشند یا غیردولتی و خصوصی.
نکته قابل توجه در این میان موضوع سازمانی شدن تعلیم و تربیت کودکان است که به مانند هر سازمان دیگری ارکان سازمانی دارد و ساختار اداری. در این مورد سازمان ملی تعلیم و تربیت کودکان قرار است یک رییس داشته باشد و یک هیات امنا. ترکیب هیات امنا را که مرور کنیم تصویر واضحتری از آینده این سازمان به دست میآید. به غیر از وزیر آموزش و پرورش که نقش رییس هیات امنا را بر عهده خواهد داشت و سه چهار نفر از معاونان او، نام این اعضای حقوقی را هم میتوان در ترکیب دید: یک نفر از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی، یک نفر نماینده به انتخاب مرکز مدیریت حوزههای علمیه کشور، معاون ذیربط رییس سازمان صداوسیما، نماینده تام الاختیار رییس قوه قضاییه و... نمایندهها از وزارت بهداشت و سازمان برنامه و بودجه و کانون پرورش فکری هم حضور دارند و در انتها هم به حضور چهار نفر نماینده از سوی خانوادهها شامل دو پدر و دو مادر و البته نمایندگان موسسان مهدهای کودک و پیشدبستانی اشاره شده. ترکیب بلند بالایی شبیه به یک نسخه دیگر از شورای عالی انقلاب فرهنگی که اینبار قرار است نظام جامعی برای تربیت کودکی تعریف کنند و برایش خط مشی بگذارند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.