کد خبر
478945
صلابت امید؛ سلامت جامعه
ساعت 24-این روزها برخی با استناد به یادداشت و نوشتههای نخبگان، چنین اظهارنظر میکنند که گویا نخبگان امید به تاثیرگذاری را از دست دادهاند. اما فارغ از درست یا غلط بودن این گزاره، این پرسش مطرح میشود که اساساً چه زمانی نخبگان در یک جامعه احساس میکنند که تاثیرگذارند؟
دوم، قرار دادن افراد ناتوان و ناکارآمد در مصدر امور است؛ در این وضعیت، جامعه مرتب دستخوش آزمون و خطا میشود؛ چرا که آنان که در مصدر امور قرار گرفتهاند، از دانش، توانایی و کارآمدی لازم برخوردار نیستند.
سوم، بهره نگرفتن از فرهیختگان و اهالی فضل است. واقعیت این است که نخبگان باید احساس کنند که مدیران، کارگزاران و دولتمردان ضمن شنیدن حرفهایشان، توصیههای آنان را بهکار گرفته و عملیاتی میکنند، اگر چنین احساسی در نخبگان ایجاد شود که میتوانند بدون لکنت زبان و تصنع، تجربه و علم خود را در اختیار دولتمردان قرار دهند؛ هم احساس امید بیشتری میکنند و هم جامعه و کارگزاران به میزانی که گوش شنوا داشته باشند میتوانند در مسیر درستتری گام بردارند.
برای مثال، در دی 96اعتراضاتی در جامعه رخ داد و بهدنبال آن، نخبگان بهطور گسترده به تبیین این واقعه پرداختند؛ جامعهشناسان، اقتصاددانان، روانشناسان، سیاستمداران، اصحاب رسانه و هر کسی که دغدغهمند جامعه بود و حرفی برای گفتن داشت، وارد گود شد. اما متأسفانه این حرفها با وجود اینکه فرصت شنیده شدن پیدا کرد، در عمل به کار گرفته نشد.
عملیاتی نشدن و نشنیدن اظهارنظرهای نخبگان سبب دلسردی و در نهایت «بیتفاوتی اجتماعی» آنان میشود. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع)، جامعهای پایدار است که در آن افاضل، نخبگان و خردمندان هم در مصدر امور باشند و هم به آرای آنان عمل شود. در چنین شرایطی است که نخبگان میتوانند نقش تاریخی خود را ایفا کنند.
برخی میپرسند: زمانی که ناامیدی به عرصه نخبگی یک جامعه رسوخ میکند، تزریق امید به جامعه را باید از چه گروههای مرجع دیگری توقع کرد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به این نکته بیندیشیم که اساساً چرا و در چه شرایطی نخبگان به ناامیدی مبتلا میشوند؟
«نخبگی» ویژگیهای متعددی دارد و به یک عرصه محدود نمیشود؛ ما نخبه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و... داریم، اما یکی از ویژگیها و مختصات کلیدی و مشترک همه آنان «هوش» است که البته اقسام مختلف دارد. طبیعی است افراد باهوش در عین حال که در جامعه تأثیرگذارند، بهدلیل هوششان از جامعه هم تأثیر بیشتری میپذیرند؛ به تعبیری دیگر، نخبهها ضمن آنکه میتوانند نقش مهمی در رفع بخشی از آسیبهای جامعه داشته باشند اما چون در معرض فهم آن آسیبها قرار دارند، بهطور طبیعی از آن آسیبها هم متأثر میشوند. برای مثال، وقتی یک جامعه دچار ناامیدی میشود و حال خوبی ندارد، نخبگان جلوتر از مردم این احساس را تجربه میکنند و این فهم زودتر و دقیقتر برای آنان محقق میشود.
نوع برخورد نخبگان با مسائل سیاسی و آسیبهای اجتماعی را میتوان به نوعی به کار پزشکان تشبیه کرد؛ قاعدتاً از یک پزشک توقع میرود که با توجه به تخصص و توانمندی که دارد به کاهش آسیبِ بیماریها مبادرت ورزد. از این رو، طبیعتاً، در مسیر طبابت ممکن است در معرض بیماریهای مختلف قرار گیرد. نفس این در معرض بیماری قرار گرفتن گاه ممکن است خود پزشکان را بیمار کند.
این ماجرا دقیقاً در مورد نخبگان هم صادق است؛ به این معنا که، نخبگان در مقام «پزشکان اجتماعی» چون از ظرفیتهای تحلیلی بیشتری برخوردارند، زودتر، دقیقتر و بیشتر از سایر اعضای جامعه به درکی از مسائل و آسیبهای جامعه میرسند. طبیعتاً این در معرض قرار گرفتنهای پیوسته آنان را هم متأثر میکند.
بهنظر میرسد امروز، یکی از بیماریها و آسیبهای جدی جامعه ما «ناامیدی» است. نخبگان بهعنوان «الیت» جامعه ضمن اینکه مسئولیت کاهش این آسیب را برعهده دارند؛ خود نیز میتوانند متأثر از فضای حاکم بر جامعه، به ناامیدی مبتلا شوند.
اما با همه این احوال، نخبگان چون از ظرفیتها و استعدادهای بیشتری بهرهمند هستند، بنابراین، باید «تعهد اجتماعی» در قبال جامعه داشته باشند؛ یعنی بههمان میزانی که از ظرفیت و امکانات برخوردارند، به همان میزان نیز متعهد به رصد و بررسی مسائل و مشکلات جامعه باشند؛ چون جامعه از آنان انتظار دارد که نسبت به مسائل، دردها و آسیبهای جامعه بیتفاوت نباشند؛ چراکه اینها ناامیدی و یأس جامعه را بهتر از دیگران توضیح داده و تبیین میکنند و میتوانند برای آن راهحلهایی پیشنهاد دهند.
فارغ از قدرت تحلیل، مردم و کارگزاران هم حرفهای نخبگان را بهتر میپذیرند. بنابراین این «تعهد اجتماعی» رسالتی بر عهده نخبگان قرار میدهد تا به ارائه راهکارها و راهبردها برای عبور از مسائل جامعه بپردازند. خصوصاً در زمانهای که جامعه بیش از هر زمانی به آنان نیاز دارد.
آنان باید به این پرسشها پاسخ دهند که اگر جامعه بهسمت ناامیدی میرود، چگونه میتوان امید را به جامعه بازگرداند؟ چگونه میتوان با مدیران و کارگزاران برای تبیین و توضیح مسائل جامعه وارد گفتوگو شد؟ چگونه میتوان راهبردهای مناسب برای مواجهه با مسائل جامعه را به کارگزاران و سیاستمداران ارائه کرد؟
عملیاتی نشدن توصیههای نخبگان، نباید موجب بیتفاوتی اجتماعی و دلسردی آنان در خصوص جامعه شود. نخبگان با توجه به مسئولیت اجتماعی که برعهده آنان گذاشته شده و با تکیه بر ظرفیتهایشان باید از مرحله ناامیدی گذر کنند و با تحلیل و ارائه راهکار، ضمن فهم درست مسائل امروز، به فهم بهتر آینده کمک کرده و امید را به جامعه بازگردانند.
سوم، بهره نگرفتن از فرهیختگان و اهالی فضل است. واقعیت این است که نخبگان باید احساس کنند که مدیران، کارگزاران و دولتمردان ضمن شنیدن حرفهایشان، توصیههای آنان را بهکار گرفته و عملیاتی میکنند، اگر چنین احساسی در نخبگان ایجاد شود که میتوانند بدون لکنت زبان و تصنع، تجربه و علم خود را در اختیار دولتمردان قرار دهند؛ هم احساس امید بیشتری میکنند و هم جامعه و کارگزاران به میزانی که گوش شنوا داشته باشند میتوانند در مسیر درستتری گام بردارند.
برای مثال، در دی 96اعتراضاتی در جامعه رخ داد و بهدنبال آن، نخبگان بهطور گسترده به تبیین این واقعه پرداختند؛ جامعهشناسان، اقتصاددانان، روانشناسان، سیاستمداران، اصحاب رسانه و هر کسی که دغدغهمند جامعه بود و حرفی برای گفتن داشت، وارد گود شد. اما متأسفانه این حرفها با وجود اینکه فرصت شنیده شدن پیدا کرد، در عمل به کار گرفته نشد.
عملیاتی نشدن و نشنیدن اظهارنظرهای نخبگان سبب دلسردی و در نهایت «بیتفاوتی اجتماعی» آنان میشود. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع)، جامعهای پایدار است که در آن افاضل، نخبگان و خردمندان هم در مصدر امور باشند و هم به آرای آنان عمل شود. در چنین شرایطی است که نخبگان میتوانند نقش تاریخی خود را ایفا کنند.
برخی میپرسند: زمانی که ناامیدی به عرصه نخبگی یک جامعه رسوخ میکند، تزریق امید به جامعه را باید از چه گروههای مرجع دیگری توقع کرد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به این نکته بیندیشیم که اساساً چرا و در چه شرایطی نخبگان به ناامیدی مبتلا میشوند؟
«نخبگی» ویژگیهای متعددی دارد و به یک عرصه محدود نمیشود؛ ما نخبه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و... داریم، اما یکی از ویژگیها و مختصات کلیدی و مشترک همه آنان «هوش» است که البته اقسام مختلف دارد. طبیعی است افراد باهوش در عین حال که در جامعه تأثیرگذارند، بهدلیل هوششان از جامعه هم تأثیر بیشتری میپذیرند؛ به تعبیری دیگر، نخبهها ضمن آنکه میتوانند نقش مهمی در رفع بخشی از آسیبهای جامعه داشته باشند اما چون در معرض فهم آن آسیبها قرار دارند، بهطور طبیعی از آن آسیبها هم متأثر میشوند. برای مثال، وقتی یک جامعه دچار ناامیدی میشود و حال خوبی ندارد، نخبگان جلوتر از مردم این احساس را تجربه میکنند و این فهم زودتر و دقیقتر برای آنان محقق میشود.
نوع برخورد نخبگان با مسائل سیاسی و آسیبهای اجتماعی را میتوان به نوعی به کار پزشکان تشبیه کرد؛ قاعدتاً از یک پزشک توقع میرود که با توجه به تخصص و توانمندی که دارد به کاهش آسیبِ بیماریها مبادرت ورزد. از این رو، طبیعتاً، در مسیر طبابت ممکن است در معرض بیماریهای مختلف قرار گیرد. نفس این در معرض بیماری قرار گرفتن گاه ممکن است خود پزشکان را بیمار کند.
این ماجرا دقیقاً در مورد نخبگان هم صادق است؛ به این معنا که، نخبگان در مقام «پزشکان اجتماعی» چون از ظرفیتهای تحلیلی بیشتری برخوردارند، زودتر، دقیقتر و بیشتر از سایر اعضای جامعه به درکی از مسائل و آسیبهای جامعه میرسند. طبیعتاً این در معرض قرار گرفتنهای پیوسته آنان را هم متأثر میکند.
بهنظر میرسد امروز، یکی از بیماریها و آسیبهای جدی جامعه ما «ناامیدی» است. نخبگان بهعنوان «الیت» جامعه ضمن اینکه مسئولیت کاهش این آسیب را برعهده دارند؛ خود نیز میتوانند متأثر از فضای حاکم بر جامعه، به ناامیدی مبتلا شوند.
اما با همه این احوال، نخبگان چون از ظرفیتها و استعدادهای بیشتری بهرهمند هستند، بنابراین، باید «تعهد اجتماعی» در قبال جامعه داشته باشند؛ یعنی بههمان میزانی که از ظرفیت و امکانات برخوردارند، به همان میزان نیز متعهد به رصد و بررسی مسائل و مشکلات جامعه باشند؛ چون جامعه از آنان انتظار دارد که نسبت به مسائل، دردها و آسیبهای جامعه بیتفاوت نباشند؛ چراکه اینها ناامیدی و یأس جامعه را بهتر از دیگران توضیح داده و تبیین میکنند و میتوانند برای آن راهحلهایی پیشنهاد دهند.
فارغ از قدرت تحلیل، مردم و کارگزاران هم حرفهای نخبگان را بهتر میپذیرند. بنابراین این «تعهد اجتماعی» رسالتی بر عهده نخبگان قرار میدهد تا به ارائه راهکارها و راهبردها برای عبور از مسائل جامعه بپردازند. خصوصاً در زمانهای که جامعه بیش از هر زمانی به آنان نیاز دارد.
آنان باید به این پرسشها پاسخ دهند که اگر جامعه بهسمت ناامیدی میرود، چگونه میتوان امید را به جامعه بازگرداند؟ چگونه میتوان با مدیران و کارگزاران برای تبیین و توضیح مسائل جامعه وارد گفتوگو شد؟ چگونه میتوان راهبردهای مناسب برای مواجهه با مسائل جامعه را به کارگزاران و سیاستمداران ارائه کرد؟
عملیاتی نشدن توصیههای نخبگان، نباید موجب بیتفاوتی اجتماعی و دلسردی آنان در خصوص جامعه شود. نخبگان با توجه به مسئولیت اجتماعی که برعهده آنان گذاشته شده و با تکیه بر ظرفیتهایشان باید از مرحله ناامیدی گذر کنند و با تحلیل و ارائه راهکار، ضمن فهم درست مسائل امروز، به فهم بهتر آینده کمک کرده و امید را به جامعه بازگردانند.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.